Sunday, January 4, 2009

نامه انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به شهیدان گمنام

یکشنبه ۱۵م دی ۱۳۸۷
نامه انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به شهیدان گمنام



خبرنامه امیرکبیر: انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به شهیدان گمنام نامه ای نوشته است. در این نامه آمده است:

برادر شهید گمناممان؛

سلام؛

امروز تو پس از سالها دوری به اینجا باز گشته ایی. آن روزی که تو به جبهه رفتی، دشمن به کشورمان هجوم آورده بود. آن روز هموطنان ما زیر یورش بیگانگان به خاک و خون کشیده می شدند. آن روز دشمن از اروند گذشته بود. آن روز دشمن نخل های همیشه استوار و هماره سربلند را سر می برید. آن روز دشمن قصد کارون داشت. نمی دانست که کارون چه مغرور است و پر شکوه و از پس سالیان و از پس قرن ها همچنان آرام اما با صلابت به پیش می رود و خواهد رفت. پس تو رفتی تا بار دیگر ثابت کنی که فرزندان این سرزمین نه آنند که این قیمتی دُر را به این سادگی به پای خوکان بریزند. آن روز گذشت و تو برای آزادی مردمت ، برای استقلال میهن، و برای عزتمندی کشورت جانت را فدا کردی. آن روز گذشت و دیگر روز فرا رسید.

برادر امروز از ما بشنو می دانیم تو هم مثل ما بودی

آن روز که میخواستی به جبهه بروی و در جواب سوال ما که پرسیده بودیم «تو چرا میجنگی» بند پوتین ات را محکم بستی و گفتی « تا چراغ از تو نگیرد دشمن».

آن دوران که به شرافتت و به عزت و صلابتت هجوم آورده بودند اما تو می خواستی با عزت و با شرافت بمانی و میراث عزیزی را که تو و هم رزمانت به دادن جان ها حفظ کرده بودید به نسل بعد تحویل دهی.

برادر شهید گمناممان؛

وقتی شنیدیم می خواهند شهیدانی را در فضای دانشگاه به خاک بسپارند خواستیم تا حرفی زده باشیم و مخالفتی کرده باشیم که دانشگاه قبرستان نیست که جای دفن کسی یا چیزی باشد. ساحت دانشگاه ساحت دیگری است. خواستیم تا گفته باشیم که مقام شهدا این نیست که دستمایه چاپلوسان و زبونان شود تا در دفن شهدا در محل مدیریت خود با همدیگر مسابقه گذارند تا صله بگیرند. اما دیدیم که در این گذرگاه حرامیان در کمینند و کیهانیان مشغول رصد کردن تا باز بر طبل رسوای خویش بکوبند و در شهر جار زنند که بهوش باشید ای مسلمانان که اینان دشمن شهیدان شما و اهانت کنندگان به مقدسان شمایانند. اینان خروج کنندگان بر دین شمایانند. اینان همانانند که فرزندان شما را از شما گرفتند و اکنون در همان مسیر دشمنی در حرکتند و از این قبیل جملات ردیف کنند تا بعدش در ادامه بنویسند که « جای تعحب است که مردم همیشه در صحنه در مقابل یک مشت خود فروخته ی وابسته به غرب ساکت نشسته اند!؟» چنان که در این راه هم بسیار خبره اند و تجربه دارند و سرمایه ها اندوخته اند و ما که نه آنچنان بودیم که آنان میگویند و نه میخواستیم ساکت بماننیم چنان که همانان میخواهند ، ماندیم که چه کنیم. اگر بیانیه ای بنویسیم در مخالفت و بعد ذکر دلائل ،در همان اول خوانده و نخوانده در بوق میکنند و به ضدیت با همین شهدا که از خون مایند (و میدانیم و برایمان گفته اند که شهدا بزرگوار تر از آن بودند که بر ما چنین گناهی را نبخشند) متهممان میسازند و کاشکی فقط همین بود. کاشکی فقط همین بود که به ضدیت با شهدا متهممان میساختند که تا چشم بر هم میزدیم میدیدیم که به ضدیت با دین و مقدسات و خدا متهممان میسازند. چنان که بسیار ساخته اند. و دیگر حسابمان با کرام الکاتبینی است که از قضا این روز ها بسیار پرکار شده است و ما ماندیم که چه کنیم. نمیدانستیم که چه کنیم. در این درماندگی تنها راه پناه بردن به شما شهیدان بود. درد تنهاییمان را و درد این بیداد را با روح بزرگ شمایان در میان گذاشتیم.

تو اگر بودی چه می کردی برادر؟

برادر شهیدمان ؛

عجب تقدیری است این بازی روزگار ؛ اکنون که این نامه را خطاب به تو می نویسیم با تمامیت خواهانی مواجهیم که تو را و خونت را جز در قفس کوته بینی خود نمی خواهند اما صد افسوس که با نیت شومشان قصد دارند با توسعه ی این قفس به دانشگاه این آخرین سنگر آزادی ملت ، آنرا جولانگاه نیروهای شبه نظامی و گروه های فشار کنند ولی چه خوب که این کوته بینی ایشان ما را بر آن داشت تا با توی بزرگوار درد دل کنیم تا یادمان نرود که تو برای آزادی ما رفتی و جانت را در دست گرفتی تا آزادی و سربلندی ما برقرار بماند و چه خوب از پس این کار برآمدی .

برادر عزیزمان ؛

سال هاست شیرینی صحبت با تو بر دلمان مانده، چرا که مدعیان خونت چنان سخت تورا در بند انحصار طلبی خود کشیده اند که مجالی برای این ارتباط باقی نگذاشته اند ولی چه شر ها که زاینده خیرند . می دانیم تو هم به راستی دوست نداری با این بهره برداری های متعصبانه و کژ اندیش مقام و منزلت والایت به حضیض مطامع ایشان کشیده شود ولی چه می توان کرد که تو اکنون خفته ای و ما در بند تمامیت خواهی ایشان.

تو روزی به جرم با شرف بودن و عزت طلبی به رگبار گلوله های خصم دژخیمان بسته شدی و حق حیات، این طبیعی ترین حقت، گرفته شد. برادر، ما هم اکنون حق اعتراض و آزادانه زیستن نداریم و به کوچکترین اعتراضی، حق تحصیل نیز از ما سلب می شود.

برادر شهیدمان؛

خودت هم نیک می دانی این جبر زمان است که هر شخصی در برهه ای خاص پا به عرصه ی هستی می گذارد ولی فصل مشترک همه ی انسان های آزادیخواه ایستادگی شان در برابر ظلم و ستم است؛ ما می دانیم اگر در دهه ی ۴۰ بدنیا آمده بودیم در انقلاب بودیم و اگر هم نسل تو بودیم دوشادوشت در جبهه های نبرد.

امروز هم روز سرکوب دگر اندیشان است، روز به خطر افتادن منافع ملی مان توسط روسیه و چین و امارات و … است. روز نادیده انگاشتن هویتمان با خلیج عربی و سهممان از خزر است. روز توهین به انسانیتمان با تجاوز به جسم و روحمان است و روز نزولِ ظلم آشکار با سرکوب و خفقان بر هم وطنانمان است.

برادر عزیزمان؛ تو اگر امروز بودی چه می کردی؟

برادر شهیدمان؛

در حال نگاشتن این نامه که هستیم دو یار دبستانیمان در دانشگاه مازندران بعلت خرابی تاسیسات خوابگاه جان دادند، خوابگاهِ دیگر یاران دبستانی مان در دانشگاه علم و صنعت در آتش شعله ور شد، پای دیگر یاردبستانی مان در دانشگاه امیرکبیر مجروح شد، یاران دبستانی مان در دانشگاه سیستان مورد هجمه ی وحشیانه قرار گرفتند، آنان که نام تو را به کام خویش مصادره کرده اند به شرافت خواهران دبستانی مان در جای جای کشور تعرض می کنند و یاران دبستانی مان را در دانشگاه شیراز با برچسب توهین به مقدسات دستگیر، محروم از ورود به خانه ی شان دانشگاه و از درس محروم کرده اند. برادر اکنون معلمی پای چوبه دار انتظار مرگش را می کشد و خواهرانمان را برای عدم رعایت پاسداشت خون تو با سیاهی چادرشان در بند می کشند. برادر اگر تو امروز بودی چه می کردی؟

برادر شهیدمان، تو گمنامی و ما نمی دانیم کردی، ترکی، لری، عربی، بلوچی، ترکمنی یا فارس، اما نیک می دانیم که در روزگار مقاومت تک تک هم وطنانمان فارغ از قومیتشان دوشادوش یکدیگر برای آزادی این ملت و منافع این مملکت مقابل متجاوزین تا پای جان ایستادگی کردند، اکنون کجایی که ببینی هم خونان همان هم رزمانت در بند کشیده شده اند برای خواسته هایی که تو هم اگر بودی بر آن ها پای فشاری می کردی.

برادر شهیدمان

مگر دانشگاه خانه ما نیست؟ آیا تو اگر بودی می گذاشتی عده ای انحصار طلب در خانه ی خودت بجای تو تصمیم بگیرند؟ برادر هم رزمان شجاع دیگرت را در دیگر دانشگاه ها به خاک سپرده اند و آنقدر آنها را بازیچه و دستمایه ی منفعت طلبی شخصی شان کرده اند که هیچ حرمتی برایشان باقی نمانده است. برادر امروز اساتیدمان بجرم بیان آنچه می اندیشند از زکات علم خویش باز می مانند. تو را دشمن به اسارت گرفت و امروز تسخیرکنندگان نامت در داخل کشور ما را به اسارت می گیرند.

۱۶ آذر سابقا روز ما بود،از سالهای پیش بنام دانشگاه و دانشجو شده بود،اما اکنون مدتی است که در همین روز دانشگاه به تمامی محاصره میشود، به خانه هایمان می ریزند، بازداشتمان می کنند، چشم بندمان می زنند، دادگاهیمان می کنند. سپس ازاین خانه بیرونمان می کنند.چه، جای روز دانشجو بگویند روز نهاد های امنیتی، چه، جای روز دانشگاه بگویند پادگان.

آن روز شما جان بر کف ایستادید تا امروز شرمنده ی ما نباشید. ما چه داریم برای جوانان فردا اگر نایستیم در برابر ظلم و ستم، اگر فقط نظاره گر باشیم و کاری نکنیم و باری را برنداریم. پس ما هم پیگیر راه توییم ، تا درختی را که تو به جانت آبیاری کردی و به ما دادی، به نسل بعد بسپاریم و طریق آزادگی و فداکاری را که از تو آموختیم به فرزندانمان نیز بیاموزیم، تا فردا جلوی جوانانمان بی جواب نباشیم و چون شما سربلند باشیم.

برادر عزیزمان

هرچند که به میل ما و خودت نیامدی ، اما حالا که آمدی خوش آمدی ، درد دل با تو آنقدر سبکمان کرد که بی دریغ این روند را پی می گیریم دوست عزیزمان منتظرمان باش

خاک روب قدومت، مژگان چشم

خبرنامه امیر کبیر

No comments:

Post a Comment