اصلاح طلبان سوء سابقه دارند
در باره قاسم شعله سعدي - پنجشنبه 10 بهمن 1387 [2009.01.29]
مازيار رادمنش قاسم شعله سعدي، نماينده سابق مجلس شوراي اسلامي، که سال 1381، با انتشار نامه اي خطاب به آيت الله خامنه اي به چهره اي خبرساز تبديل شده بود، اين روزها دوباره به اخبار رسانه ها بازگشته است. اين استاد دانشگاه قصد دارد در دهمين دور انتخابات رياست جمهوري ايران وارد عرصه رقابت شود. 23 شهريور سال جاري، شعله سعدي در گفت و گو با فارس، خبر از کانديداتوري خود در انتخابات پيش رو داد. وي با بيان اينكه امروز اصلاح طلبان نياز به يك ابرمرد دارند تا قادر باشد هزينه تغييرات را نيز بپردازد، گفته بود: "نه معين، نه قاليباف، نه كروبي و نه هيچ كدام از كانديداهاي دور قبل ابرمرد نبودند و من بهتر از آنان بسيار زياد سراغ دارم، از جمله خود من."
قاسم شعله سعدي کيست؟
قاسم شعله سعدي سال 1333 در شيراز متولد شد. وي فرزند خانواده اي کشاورز بود و دوران مدرسه را همراه با كار در مزرعه سپرى كرد. زماني که 3 سال داشت پدرش روانه زندان شد. وي اين اتفاق را نقطه عطفي در زندگي آينده اش مي داند. پس از اخذ ديپلم متوسطه در سال 1352 از طريق آزمون سراسرى در رشته حقوق دانشگاه ملى ايران پذيرفته شد و در كمتر از سه سال موفق به اخذ دانشنامه ليسانس حقوق قضائى گرديد. او پس از انقلاب با رد پيشنهاد دادستانى دادگاه انقلاب شيراز براى ادامه تحصيل به اتفاق همسر و فرزند خود روانه فرانسه شد. شعله سعدي مدرك فوق ليسانس و سپس دکتراي خود را در رشته علوم سياسى از دانشگاه پاريس اخذ کرد. وي همزمان در دوره دكتراى حقوق در دانشگاه حقوق پاريس ادامه تحصيل داد.
چهره دموکراتيک فاجعه حقوقي
شعله سعدي رساله دکترايش را در دفاع از ولايت نوشت. سال ها پس از آن در اين باره نوشت: "فاجعه همين است، زيرا كسي كه رساله خود را در خصوص ولايت نوشته و چهره اي دموكراتيك از آنرا ارائه كرده، پس از بيست و چند سال تجربه عيني مي بيند محصول اين درخت، مردم سالاري و آزادي نيست." شعله سعدى در ميان سال هاي 58 تا 62 همزمان با تحصيل، دفتر خدمات حقوقى بين المللى جمهورى اسلامى ايران در اروپا مركز پاريس را تأسيس کرد و مديريت آن را برعهده گرفت. با قبول مسئوليت معاونت حقوقى دفتر مزبور در لاهه، تلاش كرد از تأثيرات زيانبار بيانيه الجزاير كه به دنبال اشغال سفارت آمريكا در ايران صادر شده بود، بكاهد.
شعله سعدى اواخر سال 1362 به ايران مراجعت و با کسب پروانه وكالت پايه يك دادگستري، به عنوان وکيل مشغول به کار شد. همان زمان، به عنوان مدرس در دانشكده حقوق دانشگاه شيراز به تدريس حقوق بين الملل پرداخت. وي در انتخابات دومين دوره مجلس سال 63 شرکت کرد، اما انتخاب نشد. آنطور که خود وي مي گويد: "گرچه با رأى گسترده مردم شيراز روبرو شدم، ولى تقلبات وسيع در انتخابات مانع ورودم به مجلس شد." شعله سعدي سال 65 شيراز را به مقصد تهران ترک گفت. چهار سال بعد در انتخابات مجلس سوم شركت كرد و به عنوان نماينده مردم شيراز وارد مجلس شد. شعله سعدي به كمك همفكران خود فراكسيون " مستقل ها" را پايه گذارى كرد. وي معتقد به آن بود که چپ و راست دو روي يک سکه هستند به همين علت سعي داشت راه سومي را بگشايد که فراکسيون مستقل ها تابلو و نماد آن بود.
نطق هاي آتشين پيش از دستور
آنطور که خود مي گويد "به سكوت مرگبارى كه مجلس را فرا گرفته بود پايان دادم." او همچنين از سال 69 در دانشگاه تهران مشغول به تدريس شد. سال 1371 وي توانست در انتخابات مجلس چهارم نيز از نمايندگان منتخب مردم شيراز شود و به مجلس راه يابد. به دليل مواضع فکري اش، قرار بود که اعتبارنامه اش تصويب نشود، در همان حال وي متهم به اقدام عليه امنيت ملي شد، همزمان حزب الله قم نيز تهديد کرد، چنانچه اعتبار نامه اش در مجلس تصويب شود، طلبه هاى قم مى آيند و او را از مجلس بيرون مي كنند. با اين وجود اعتبارنامه اش تصويب شد. در هر دو دوره سوم و چهارم مجلس، شعله سعدي انتقادهايي به حکومت از طريق گفت و گو با رسانه ها و نطق هاي پيش از دستور کرد. او قانون اساسي را داراي تضاد مي دانست و معتقد بود انقلاب در مسير درستي حرکت نمي کند. و همه اين ها موجب شد در انتخابات پنجمين دور مجلس رد صلاحيت شود. شعله سعدي در اين باره مي گويد: "بالاخره با دخالت عوامل خودسر و از طريق احمد جنتى دبير شوراى نگهبان و همكارانش صلاحيت ام رد شد تا از ورود مجددم به مجلس جلوگيرى شود و خواب آنها با نطقهايم آشفته نشود. البته محافل خود سر تنها به رد صلاحيت بسنده نكرده و چندين بار براى ترور تلاش كردند، که با افشاى قتل هاى زنجيره اى، پروژه ترور من نيز متوقف شد."
شعله سعدى كه از سال 1362 در دانشكده حقوق دانشگاه شيراز به تدريس حقوق بين الملل پرداخته بود، با دانشگاه تربيت مدرس و سپس دانشگاه تهران همکارى و در گروه آموزشي روابط بين الملل دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران بصورت معلم رسمي به تدريس دروسى از قبيل "مديريت بحرانهاى بين المللي" و "استراتژى قدرتهاى بزرگ" ادامه داد و حتى در دوره 8 ساله نمايندگى مجلس تدريس را رها نكرد. وي اکنون مشغول گذراندن دکتراي حقوق در دانشگاه سوربن است.
از چهار سالگي
شعله سعدي درباره چگونگي انتخاب شغل و مسير زندگي آينده اش مي گويد: "وقتى كه سه ساله بودم، پدر با اتهامى ناحق روانه زندان شد و موقتا از حضور وي محروم ماندم. بالاخره پس از گذشت 18 ماه مشاهده محاكمه پدر و مدافعات مؤثروكيل مدافع وى كه منجر به صدور حكم برائت گرديد، اولين جرقه را در ذهن من براى وكالت دادگسترى زد." بدين ترتيب قاسم 4.5 ساله تصميم گرفت كه در آينده وكيل مدافع شود و اين رؤيايى بود كه به حقيقت پيوست. او روحيه خود را تاثير گرفته از صحرا مي داند و در امر كشت و زراعت نيز، کشاورزي موفق است. او هم اينک نيز به کشاورزي اشتغال دارد.
شعله سعدي اشعاري در قالب شعر کهن سروده است و آنها را ملهم از اشعار سعدي مي داند. خود وي معتقد است، پيوندش با سعدى، قريحه شاعرى او را پرورش داده است. بسياري از اشعار او كه متضمن نقد اوضاع سياسى است، تاکنون امكان انتشار نيافته است. وي در زمان اصلاحات تلاش مي كرد از طريق اين جنبش مطالبات مردم برآورده شود، "ولى چون در مي يابد كه نه آقاى خاتمى توان اين مبارزه را دارد، نه مديران جنبش اصلاح طلب صلاحيت چنان مديريتى را دارند و نه ساختار قدرت اجازه تحقق آنرا مى دهد، با طرح تئورى "مرحوم اصلاحات"، خبر از شكست جنبش اصلاح طلب ايران داد و براي نجات كشور تولد راه سوم و نيروى سوم را لازم دانست." قاسم شعله سعدي در سال 1354 ازدواج کرده و حاصل آن، 4 فرزند [2 دختر و 2 پسر] است. همسرش نيز چون خود وي، تحصيلاتي حقوقي-سياسي دارد.
نامه اي که مخاطبش رهبر بود؟
شعله سعدي در 14 آذرماه سال 81 در نامه اي به رهبري "سيد علي خامنه اي"، مرجعيت و رهبري وي را زير سئوال برد. شعله سعدي در قسمتي از اين نامه مي نويسد: "امام خميني چهل روز قبل از فوت دستور بازنگري در قانون اساسي را صادر كردند ولي قبل از آنكه بازنگري انجام شود و مصوبات هيئت بازنگري به تصويب ملت ايران برسد، در14/3/1368 فوت نمودند و چون در آنروز نه بازنگري انجام شده بود و نه تبعاً بتصويب ملت رسيده بود، لذا كماكان قانون اساسي مصوب 12/9/1358 ملت ايران بي كم و كاست معتبر و لازم الاتباع بود كه بموجب اصول سه گانه ياد شده آن رهبر مي بايست داراي همه شرايط مربوطه و از جمله شرط مرجعيت مي بود و اگر فرض كنيم كه اكنون جنابعالي به مرجعيت ديني رسيده باشيد، قطعاً در آن تاريخ، يعني روز فوت امام و انتصاب جنابعالي به عنوان رهبر توسط خبرگان، حضرتعالي فاقد شرايط مرجعيت بوديد.
لذا سئوال اينست كه چگونه راضي شديد برخلاف نص صريح قانون اساسي چنين مسئوليتي را بپذيريد؟ اگر پاسخ اينست كه امام خميني با تأييد شما به عنوان رهبر مسأله را حل كرده است، ضمن تشكيك در چنان امري، يادآور مي شوم كه اولاً امام خميني اختيار نصب جانشين براي خود نداشت، ثانياً امام خميني حق نداشت از قانون اساسي تخلف كند و شرايط رهبري مندرج در قانون اساسي را ناديده بگيرد و ثالثاً در پاسخ به نامه نمايندگان مجلس سوم كه خود افتخار عضويت آنرا داشتم، امام خميني گفتند: اگر تاكنون از قانون تخلفي شده بخاطر جنگ و مسائل خاص بوده و از اين پس بنا دارد در چهارچوب قوانين كشور اداره شود. [نقل به مضمون] لذا امام خميني نه اختيار نصب جانشين خود را داشته نه حق تخلف از قانون را داشته و نه بنا داشته كه از قانون تخلف كند."
تشکيک در صلاحيت رهبري
شعله سعدي در بخش ديگري از اين نامه ضمن انتقاد از حصر خانگي آيت الله منتظري و عدم دسترسي اش به وي براي رفع و رجوع مسائل ديني، مي نويسد: "من شخصاً به دليل عدم دسترسي به ايشان در جستجوي يك مرجع ديني ديگر هستم و شنيده ام كه جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم جنابعالي را هم در عداد ديگر مراجع قرار داده اند و من ترجيح ميدهم چنانچه واقعاً شما واجد شرايط مرجعيت و از جمله شرط اعلميت و اعدليت باشيد شما را برگزينم، اما به دو دليل در مورد شما ترديد دارم، اول بخاطر نامه مورخ 4/2/1368 امام خميني به شما در خصوص بازنگري قانون اساسي كه جنابعالي را "حجة الاسلام" خطاب كرده بود و من كه ميدانم از يكطرف بين مرتبه "حجة الاسلامي" و "مرجعيت" فاصله بسيار زيادي وجود دارد و براي نيل به مرجعيت نياز به سالها تلمذ و تتبع و تحقيق... است و از طرفي به دليل اشتغالات حساس مهم و بزرگ، قاعدتاً نبايد جنابعالي توفيق چنان فرصتي را بدست آورده باشيد، و دوم بخاطر معرفين شما كه جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم بوده اند كه در بسياري از موارد اعضاء اين دو تشكل يكي هستند و نيز پيوند آنها با كانون هاي قدرت و از جمله شخص جنابعالي اين شائبه را ايجاد كرده كه خداي ناكرده با ملاحظه پيوندهاي خاص سياسي در معرفي شما اقدام كرده باشند. لذا اگر در اين خصوص راهنمائي فرمايند تا رفع ترديد شود سپاسگزارم و معرفي چند نفر از اساتيد بزرگي كه بعد از1368افتخار شاگردي آنها را داشته ايد ميتواند درين خصوص مؤثر باشد."
به دل هراس ندارم خدا چو يار من است
شعله سعدي سپس در ادامه نامه اش، سياست خارجي آيت الله خامنه اي را به نقد کشيد و از وي سئوال کرد چرا منافع ملت ايران توجه نمي شود؟ انتقاد از اتخاذ سياست دشمني با آمريکا، انتقاد از سياست جنگ طلبي نظام و ادامه بي ثمر جنگ تحميلي و احتمال وقوع جنگي ديگر بين ايران و آمريکا، انتقاد از سياست اتخاذ شده در قبال مسئله افغانستان و شورشيان اسلامگرا و همچنين بحران فلسطين و هم نظر دانستن رهبري با شارون و بوش در حذف عرفات، انتقاد از انتخاب اشتباه متحدين استراتژيک و از دست دادن بازارهاي تجاري بين المللي به دليل اتخاذ سياست هاي نابجاي جمهوري اسلامي در زمان رهبري آيت الله خامنه اي از جمله انتقادهاي شعله سعدي در بخش سياست خارجي نامه اش بود.
وي سپس به سياست داخلي دوران رهبري آيت الله خامنه اي اشاره کرد و در 8 بند آن را نقد کرد. انتقاد از تشکيل دادگاه ويژه روحانيت، حکم حکومتي و دخالت هاي رهبري در امر قانونگزاري و نظارت، عدم تسليت به خانواده هاي کشته شدگان قتل هاي زنجيره اي، برخورد شديد با مطبوعات، دانشجويان و فعالين آزاديخواه، فساد اقتصادي مسئولان و وضع بد معيشتي مردم، بلادليل بودن ادامه حکومت آيت الله خامنه اي با توجه به راي مردم در دوم خرداد و نظرسنجي ها، عدم احترام به رأي و خواست مردم از جمله 8 بند نامه شعله سعدي به رهبري ذيل عنوان "سياست داخلي" بودند.وي در پايان اين نامه، آيت الله خامنه اي را از توهم توطئه برحذر داشت و از او خواست تا نامه را با چشم امر به معروف و نهي از منکر بنگرد و آن را در تصميماتش لحاظ کند. غزلي نيز از خودش، ضميمه نامه کرد که مطلع آن با مصرع "به دل هراس ندارم خدا چو يار من ست" شروع مي شد.
چه کسي دست چه کسي را بوسيد؟
در واکنش به چاپ اين نامه شريعتمداري در کيهان وي را از دشمنان سيلي خورده ناميد. شريعتمداري نوشته بود: "شرط مرجعيت رهبر شرط بالفعل نبوده بلكه بالقوه بوده، وانگهي در همان زمان هم نه تنها آيت الله خامنه اي مرجع بوده است بلكه اعلم مراجع هم بوده اند." و دکتر(!) محمدرضا رحيمي معاون فعلي حقوقي رئيس جمهور در نامه اي به وي پرخاش کرد و از شعله سعدي خواست تا در مقابل رهبر توبه کند. همکار ديرينه شعله سعدي، وي را عامل بيگانه، خائن و فريب خورده دانست.
رحيمي خطاب به او نوشته بود در ديدار نمايندگان مجلس سوم و ايضاً مجلس چهارم شما [شعله سعدي] از ديگر نمايندگان پيشي گرفته تا دست آقاي خامنه اي را ببوسيد. شعله سعدي نيز چندي پس از آن نامه در پاسخ به وي نوشت: "اين كذب محض است. من دست آقاي خميني را هم نبوسيدم چه رسد به آقاي خامنه اي. من اصلاً از دست بوسي متنفر بوده و هستم.... لطفاً فقط يك عكس از مراسم دست بوسي مرا كه ادعا كرده ايد ارائه فرمائيد. فقط يك عكس!
شعله سعدي در بخشي از نامه اش، بطور حاشيه اي به مدرک نامعلوم دکتراي رحيمي که اين روزها مورد سئوال همه نيز هست اشاره کرده و نوشته است: "در بخشي از نامه خود از وادادگي من و امثال من كه بعضاً تحصيل كرده خارج از كشور هستيم ابراز تأسف كرده ايد... اولاً بفرمائيد مگر خود شما دكتراي خود را از انگلستان نگرفته ايد؟ البته به قول خودتان مدت بيست روز تشريف برديد انگلستان و مدرك دكتراي خود را گرفتيد كه من نمي دانم چگونه ميشود ظرف بيست روز از دانشگاههاي انگلستان دكترا گرفت؟ وانگهي مگر انگلستان براي عناصر جناح اقتدارگرا خارج تلقي نمي شود؟!"
در بخشي از نامه، رحيمي خطاب به شعله سعدي نوشته بود: "دادگاه ويژه روحانيت را آية الله خميني تأسيس كرد." شعله سعدي در پاسخ گفت: "باز هم مشكل حل نشده زيرا ايشان هم حق تاسيس دادگاه را نداشتند. و من به قانوني كه شما ادعا كرده ايد رأي نداده ام." علت نوشتن اين نامه به اعتقاد محافظه کاران شهرت طلبي شعله سعدي بود و به اعتقاد همفکران وي بدين دليل بود که او آيت الله خامنه اي را سد راه دموکراسي و آزادي خواهي در ايران مي دانست.
تبعات يک نامه
شعله سعدي آذر 81 بدنبال چاپ نامه سر گشاده اش به آيت الله سيد علي خامنه اي، رهبر ايران، به فرانسه رفت. وي در فرانسه کنفرانس خبري برگزار کرد و طرح عبور از خاتمي را مطرح کرد. همچنين وي اعلام کرد که از چندي پيش به همراه محسن سازگارا، از ديگر منتقدان حکومت، گروه "ائتلاف ملي آزاديخواهان" را تشکيل داده تا براي ايجاد تغييرات بنيادي در ايران مبارزه کنند. وي گفته بود، آنها معتقدند که برنامه اصلاحات مبتني بر قانون اساسي جمهوري اسلامي به بن بست رسيده و راه برون رفت در جامعه را تغيير قانون اساسي و جدايي دين از دولت مي دانند. اين همکاري سياسي بعدها به دادگاه نيز کشيده شد، زماني که شعله سعدي به دادگاه افتاد، سازگارا از وي حمايت کرد و وقتي که سازگارا در تير 82 به زندان رفت، وکالتش را دوست ديرينه اش، قاسم شعله سعدي بر عهده گرفت.
پس از مصاحبه هاي فراوان وي روز پنجم اسفند در حالي که از فرانسه به ايران بازگشته بود، در فرودگاه دستگير شد. خود وي در اين باره مي گويد: "من به دنبال آن نامه سرگشاده اي که به آقاي خامنه اي در تاريخ 14/9/81 نوشتم و پس از دو ماه مراجعت به ايران در فرودگاه مهرآباد دستگير شدم، پاسپورت من را گرفتند و گفتند ممنوع الخروج هستم." به خاطر نوشتن نامه ذکر شده به مدت 36 روز در زندان اوين در بازداشت بود و سپس به دليل ضايعه نخاعي در زندان حفاظت اطلاعت قوه قضائيه به دليل شدت بيماري با قرار وثيقه از زندان آزاد شد، تا به معالجه بپردازد.
همزمان با آزادي از زندان در فروردين سال 82، سايت هاي وابسته به محافظه کاران از جمله صباح نيوز نوشتند که وي اعترافات مهم و بسياري داشته و گفته است که با حمايت آمريکا و سلطنت طلبان و همچنين همدستي با عناصري چون محسن سازگارا قصد تغييرات بنيادين در حکومت جمهوري اسلامي را داشته است. چندي نگذشت که يکي از منابع وزارت اطلاعات درباره وي گفت: "او صرفا به دنبال نام جويي است و انتقادات شديد شعله سعدي از آيت الله خامنه اي، ناشي از اين است که او مي خواهد بازداشت شود و به شهرت برسد." اما شعله سعدي و سازگارا موکل اش معتقد بودند که دريافته اند، آيت الله خامنه اي يکي از موانع عمده در مقابل حرکت مردم به سمت دموکراسي و آزادي است، به همين علت مي خواهند به سخنگويان آن اقشار جامعه تبديل شوند که معتقدند برنامه اصلاحات خاتمي به بن بست رسيده و راه چاره در ايران ايجاد يک حکومت دموکراتيک غير ديني است.
شعله سعدي در سال 84 به اتهام توهين به مقامات، اقدام عليه امنيت ملي و نشراکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومي با شکايت مدعي العموم در شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران محاکمه شد. در تابستان 85، شعبه 26 دادگاه وي را به 18 ماه حبس تعذيري محکوم کرد. وي تقاضاي تجديدنظر کرد، اما 26 فروردين 86، دادگاه تجديد نظر استان تهران حکوم محکوميت وي را به يکسال و نيم حبس تعزيري تاييد کرد. اين همان حکمي بود که شعبه 26 دادگاه انقلاب عليه وي صادر کرده بود. هرچند شعله سعدي هيچگاه غير از همان 36 روزي که در اختيار وزارت اطلاعات بود، بازداشت و زنداني نشد.
بسوزد پدر قدرت
وي که از حاميان آيت الله خامنه اي در زمان جمهوري و رهبري وي محسوب مي شد، چندي پس از آنکه ايشان زمام قدرت را در ايران بطور تمام و کمال به دست گرفت، و سياست هاي مطلوب خود را اجرا کرد، از وي انتقاد کرد و به جرگه مخالفان رهبري پيوست. خود وي در اين باره در زمستان سال 81 نوشته است: "آقاي خامنه اي آن زمان كجا و آقاي خامنه اي امروز كجا؟ بين ايندو زمين تا آسمان تفاوت هست. آقاي خامنه اي آن روزگار با چهره اي گشاده، نگاهي مهربان، پيپي زير لب و بياني جذاب مورد توجه بسياري از جمله من قرار ميگرفت. نميدانم كرسي قدرت چه خاصيتي دارد كه انسانها را اينگونه تغيير مي دهد؟
اي بسوزد پدر قدرت! شايد يكي از محسنات اصول جمهوري تمام عيار و نظام هاي مردمسالار كه براساس آن حكام طبق يك برنامه زماني چهار پنج ساله عوض مي شوند اين باشد كه مردم مجبور نباشند هميشه خود را با شاقول رفتار حكام منطبق كنند زيرا حكام هر چند در بدو انتخاب مورد قبول اكثريت هستند ولي ممكن است رفتارشان تحت تأثير كرسي قدرت قرار گيرد و مهرشان به خشونت، نگاه جذابشان به نگاه توهم آلود، سخن نرم و ملايمشان به لحن تهديد و توهين و... مبدل شود. در اين صورت مردم مجبور نخواهند بود كسي را كه روزي دوستش ميداشتند و انتخابش كردند را عليرغم تغييرات آنچناني تحمل نمايند و بي سر و صدا و بي دردسر او را كنار مي زنند و به شخص و فكر و برنامه ديگري رأي مي دهند و اگر احياناً منتخب اولشان در عمل كارنامه خوبي ارائه كرد ممكن ست مجدداً و البته باز براي مدت معيني او را برگزينند... اما امروز آقاي خامنه اي به صراحت نمايندگان مجلس و رئيس جمهوري منتخب هشتاد درصد مردم ايران را تهديد مي كند."
وي همان زمان درباره خاتمي و کارشکني هاي حاکميت در راه اصلاحات و ضعف خاتمي، نوشت: " آقاي خاتمي نيز نه فقط من بلكه هشتاد درصد مردم ايران به او اميد بستند و او واقعاً ميتوانست اميركبير ايران شود. ولي گويا اين جبر تاريخ است كه در دوران معاصر چند نفر رهبر اصلاح طلب بپاخيزند كه همگي نفر دوم كشور بودند، [حال چه نخست وزير در رژيم شاهي چه رئيس جمهوري در رژيم ولايت فقيه] و نفر اول كشور و رأس هرم قدرت به مقابله با آنها و جنبش اصلاحي آنها برخيزند و نهضت اصلاحي همه آنها به شكست منجر شود. من واقعاً دلم نمي خواست اين سناريو تكرار شود و اسم آقاي خاتمي در ليست مصلحان شكست خورده و نام آقاي خامنه اي هم در ليست مقابل قرار گيرد و به همين منظور هم به آقاي خاتمي گفتم آيا نمي شود به آقاي خامنه اي كمك كرد كه بجاي مقابله با اصلاحات به حمايت از آن برخيزد تا نام وي در ليست كذا قرار نگيرد، حتي اگر اين كمك از طريق اتخاذ مواضع قاطع در مقابل او باشد؟ اما چه كنم خاتمي يا نخواست يا نتوانست."
اصلاح طلبان سوء سابقه دارند
در ماه هاي گذشته، دوباره نام شعله سعدي بر سر زبان ها افتاده، آن هم به يک علت: تمايل او به کانديدا شدن در انتخابات رياست جمهوري. وي اواخر شهريورماه سال جاري در گفت و گو با فارس، ضمن تاييد خبر حضورش در انتخابات رياست جمهوري سال 88، با اشاره به اينكه امر سياست فرصتي است كه يك بار بيشتر به فرد يا گروهي داده نميشود، گفت: "اصلاح طلبان سوء سابقه دارند زيرا حاكميت هشت سال دست آنها بود ولي نتوانستند كاري از پيش ببرند. سوال اين است كه اگر اصلاح طلبان باز هم بر روي كار آينده چه كاري ميخواهند انجام دهند؟ آقاي خاتمي قبلا رئيس جمهور بود و خود گفته بود كه يك تداركاتچي است. در طول مدت رياست جمهوريش نيز نتوانستند كاري انجام دهند به جز افشاي قتل هاي زنجيره اي. فرض ميگيريم مردم هم به خاتمي راي دادند، خاتمي ميخواهد بيايد كه چه كند؟!
شعله سعدي در پاسخ به اين سوال كه آيا اصلاح طلبان روي شما به اجماع خواهند رسيد، افزود: "اصلاح طلبان بايد عقلانيت به خرج دهند تا براي دوره اي كوتاه كنار بروند و من نيز از اين تغييرات به نفع اصلاح طلبان استفاده خواهم كرد....هر كس كه ميخواهد كانديداي اصلاح طبان باشد بايد ابتدا برنامه هاي خود را اعلام كند و اولين برنامه من حذف نظارت استصوابي است."
اين سخنان درست زماني که چهره هاي شاخصي چون کروبي، قاليباف، عبدالله نوري، محمد خاتمي براي انتخابات مطرح شده بودند، در نظر مخاطب سياسي جدي نمي آمد و کسي آن را باور نداشت، اما چندي پس از آن شعله سعدي با ادامه گفت و گوهايش با رسانه هاي داخلي و خارجي نشان داد که عزم اش را جزم کرده تا پاي به عرصه رقابت بگذارد. اينکه چگونه ممکن است از سد شوراي نگهبان عبور کند، خود وي معتقد است: "شوراي نگهبان بايد صلاحيت مرا تاييد کند."
پاييز امسال او سفر به اروپا کرد و در مصاحبه هايش با رسانه هايي چون راديو آلمان، صداي آمريکا و راديو زمانه از قصد جدي خود براي شرکت در انتخابات گفت. اوايل آذر سال جاري در گفت و گو با صداي آمريکا از آلمان گفته بود: "به نفع اصلاح طلبان است که دست از محمدخاتمي بردارند و از «من» به عنوان نامزد مشترک حمايت کنند. طبق برآوردها، روشنفکران و همه کساني که از خاتمي به خاطر ناکارآمدي ايشان و دولت وي عصباني و مايوس شدند؛ حداقل حدود 50 درصد از مردم را شامل مي شوند. در نتيجه اگر من وارد صحنه شوم، قاعدتا آنها بايد از من حمايت کنند و از 50 درصد بقيه مردم نيز بايد 20 تا 30 درصد طرفدار من باشند. من فکر مي کنم همه اقشار جامعه بايد از نامزدي من حمايت کنند، زيرا خواست تغييرات، خواست همه اقشار جامعه است."
شعله سعدي که از قشر تحصيلکرده و روشنفکر به عنوان پيشتاز و از طبقه متوسط و پايين جامعه به عنوان موتور اين حرکت نام مي برد، گفته بود: "در اين راستا حتي به نفع اصلاح طلبان خواهد بود که از من حمايت کنند، زيرا حمايت از خاتمي و تحميل اين وضعيت حداقل سبب مي شود که آن 50 درصد شرکت نکنند و در اين صورت "احمدي نژاد" مي تواند برنده شود."
شعله سعدي در يکي از آخرين اظهار نظرهايش، در ششم ديماه سال جاري در سي و سومين مجمع عمومي مجمع نمايندگان ادوار مجلس، ضمن تاکيد بر شرکت در انتخابات رياست جمهوري و تکرار حرف هاي قبلي اش در مورد ضرورت حضورش، با اشاره به برخي اخبار مبني بر احتمال کانديداتوري ميرحسين موسوي، گفت: "ميرحسين موسوي در 20 سال گذشته، غير از اين که گفت توقيف مطبوعات، تعطيلي فلهاي بود، چه اقدام ديگري انجام داد؟"اينکه آيا وي خواهد توانست، نظر اصلاح طلبان را به خود جلب کند در حالي که تا پيش از اين آن ها را قبول نداشته، امري است که طي ماه هاي آينده روشن خواهد شد.
Wednesday, January 28, 2009
اصلاح طلبان سوء سابقه دارند -در باره قاسم شعله سعدي
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment