نه سر پيازيم، نه ته پياز
نگاه هفته -
پنجشنبه 3 اردیبهشت 1388 [2009.04.23]
roozonline
مهرداد شيبانيm.shaibani@roozonline.com
گفتي هر هفته بايد بر کسي ظلمي چنان رود که فرياد قرباني گوش فلک را پرکند و طشت رسوائي ديگري از بام جهان بيافتد تا " رويکرد نفرت" طالبان شيعي گرداننده جمهوري اسلامي، نام عزيز ايران را با ننگ بيشتر بيالايد وآبروي فرزندان حافظ و مولانا را بيشتر ببرد.
هفته اي که با آن فروردين پايان مي گيرد و ارديبهشت پرگل ايران آغاز مي شود، با حکم هشت سال زندان براي گلسرخ زيبايي از ايران شروع مي شود که بهمن قبادي کارگردان چنين تصويرش مي کند: "دخترِ ايرانيمان که چشمهاي ژاپني دارد و شناسنامه آمريکايي، در زندان است...او نحيفتر و سادهتر از آن است که بتواند در بازي شما شرکت کند تو را به خدا تمامش کنيد نگذاريد اين گونه مهره تبليغاتي اين جهان کثيف شود..."
سخن ازرکساناصابري است که قرباني اين هفته دولت"مهرورزي" است و تصويرش مدام از تلويزيون ها ي جهان پخش مي شود يا از روزنامه ها و مجلات به شماخيره شده است.
مير حسين موسوي درجدال داغ انتخاباتي که "رسانه ملي" درآن نقش يکي از ياران احمدي نژاد را بازي مي کند، مي گويد: "انقلاب کرديم که شهروندان مساوي با حقوق برابر داشته باشيم."
و رکسانا صابري تنها يکي از کساني است که از "حقوق مساوي" بر خوردار شده است. نظير او بسيارند. تا امروز فقط چند زن که برخي شان هم خبرنگارند و از خارج به کشور آمده بودند به جرم "جاسوسي" دستگير شده و سرنوشت هاي متفاوت يافته اند. نام ها را بياد بياوريد :
زهراکاظمي عکاس ـ خبرنگار بين المللي که رفته بود مقابل زندان اوين تا با خانواده زندانيان صحبت کند و عکس بگيرد، به تله قاضي مرتضوي و قاضي بخشي نماينده ومعاون او در اوين افتاد و زير فشار براي گرفتن اعتراف جاسوسي (حتي با کوبيدن کفش بر سربه قصد کشت) به قتل رسيد.
هاله اسفندياري که پس از کشاندن او به سيماي جمهوري اسلامي برگ خروجش را امضاء کردند و برگشت امريکا. نازي عظيما گوينده و تهيه کننده راديو فردا که تنها براي ديدن خانواده اش به ايران رفته بود اما پاسپورتش را ضبط کردند و مدت ها ممنوع الخروج بود تا بالاخره رها شد.
عشاء مومني براي کار تحقيقاتي دانشگاهي که در آن درس مي خواند به ايران رفت تا درباره زنان ايران تحقق کند، سر از زندان در آورد و فعلا با وثيقه آزاد است.
و....
اينان تنها زنان و قربانيان پيشين اند. و اين هفته: "ماموران امنيتي با حمله به منزل مسعود دهقان و ضبط وسايل شخصي اين عضو انجمن اسلامي دانشگاه اميرکبير، وي را بازداشت کردند. اسماعيل سلمان پور عضو ديگر اين انجمن که پيشتر در مراسم بزرگداشت مهدي بازرگان در تاريخ ۱۸ بهمن ماه سال گذشته بازداشت شده بود؛ در حالي که به شدت از ضعف جسمي برخوردار بود، از بند امنيتي به بهداري زندان اوين منتقل شد."
و تنها زنان و جوانان نيستند، کارگران نيزسخت گرفتار مهر ورزي اند: "نزديک به ٩٠ تن از اعضاي کميته هماهنگي کارگران ايران، مرکب از نمايندگان کارگري نقاط مختلف اين کشور روز جمعه در شهر سنندج توسط نيروهاي انتظامي و امنيتي دستگير شدند."
اين کارگران که آيت اله خميني گفته بود بايد بازويشان را بوسيد، از شدت وفور آزادي در "آزادترين کشور دنيا " که به گفته احمدي نژاد همان ايران خودمان باشد ؛ درخانه اي گردآمده بودند تا در باره برگزاري روزجهاني کارگر مشورت کنند.
اين اخبار هولناک که فقط مربوط به سه روز اول هفته است، تنها موجکي از آن گرداب است که ايران در آن فروافتاده است.
درهمين هفته مجلس گام ديگري براي کنترل بيشتر رسانه ها توسط دولت بر مي دارد و مصونيت منابع خبري را لغومي کند.
با برگزاري مراسم سالگرد دکتر يداله سحابي مخالفت مي شود. پيرمرد نازنين هيچ گناهي نداشت جز اينکه قرائت طالباني از اسلام را نپذيرفت و قلبش از عشق ايران شعله ور بود. چند نسل اسلام را به نام و مهندس بازرگان مي شناختند که حالا هر دو ممنوعند، حتي از برپائي مراسم سالگرد.
30 سال بعد ازانقلاب، موسوي خوييني در پاسخ خبرنگاري که مي پرسد :- يعني از زمان امام تاکنون درجا زدهايم؟جواب مي دهد:
- خير. عقبتر رفتهايم. متاسفانه. در حوزه آزاديهاي اجتماعي، اقتصادي و حقوق شهروندي هم دچار همين مسائل هستيم. در حوزه پوشش مشکلات مشابهي داشتيم. فکر ميکرديم که چون حجاب واجب است، بيحجابي هم حرام است. اگر حکومت اسلامي برقرار شود همه با حجاب ميشوند. اگر هم کسي تخطي کند او را مجازات ميکنيم. فکر ميکرديم به همين سادگي است. يادم نيست از اول انقلاب چند بار به لشکر بيحجابي هجوم بردهايم و شکست خوردهايم و اين لشکر بزرگتر هم شده است.
بهزاد نبوي هم در گرماگرم مبارزه انتخاباتي، در باره حلقه آخر ي که ايران را بر باد داده ـ يعني دولت احمدي نژاد ـ مي گويد: "معتقدم دولت نهم ثروت ملي و مصالح کشور را فداي راي آوري و بقاي خود مي کند. تاکنون هيچ فرد و دولتي حداقل در سال هاي پس از پيروزي انقلاب چنين بلايي بر سر کشور و ملت خود نياورده است."
و دولتي که ايران رافداي منافع خودکرده است، با تمام نيرو مي کوشد در سنگر رياست جمهوري بماند. اول اقدام فعال کردن" حلقه اروميه" است. صاحب اين قلم، بناچار از روش هميشگي خود درفشرده کردن رويدادها تن مي زند، تا خواننده را با يکي " حلقه" هاي مهم در سياست جمهوري اسلامي به نقل از روزنامه "اعتماد"، آشنا کند:
"«سيدمجتبي ثمره هاشمي» مشاور ارشد محمود احمدي نژاد استعفاي خود را تقديم رئيس جمهور کرد تا «حلقه اروميه يي ها» تمام قواي خود را براي تمديد رياست جمهوري احمدي نژاد و حفظ سنگر «پاستور» بسيج کند. سال ١٣٥٩ هنگامي که آيت الله مهدوي کني وزير کشور وقت «صادق محصولي» معتمد اروميه يي اش را به دفتر کارش فراخواند تا به وي ماموريت دهد به همراه «برادران ثمره هاشمي» خواهرزاده هاي محمدرضا باهنر راهي زادگاه شوند و ضمن کنترل امنيت شمال غرب کشور حاميان بني صدر را مهار کنند، گمان نمي برد با اين ماموريت هسته گروهي را پايه ريزي مي کند که يک ربع قرن بعد سطوح عالي اجرايي کشور را به دست خواهند گرفت.هنوز يک سال از خدمت «صادق محصولي» نگذشته بود که وي توامان فرمانداري اروميه و فرماندهي منطقه 5 سپاه که استان هاي آذربايجان غربي، شرقي و اردبيل را شامل مي شد، به عهده گرفت. در همان سال بود که محمود احمدي نژاد به فرمانداري ماکو رسيد، «مجتبي ثمره هاشمي» معاونت استانداري آذربايجان را عهده دار شد، «پرويز فتاح» حکم قائم مقامي فرماندهي لشگر ويژه سپاه پاسداران آذربايجان غربي را دريافت کرد و اسفنديار رحيم مشايي به عنوان يکي از اعضاي شوراي تامين استان حلقه يي را تشکيل دادند که بعدها به «حلقه اروميه يي»ها موسوم شد و مديريت اجرايي کشور را فتح کرد. اين حلقه در سال هاي 65 به غرب کشور مهاجرت کرد. در اين سال محمود احمدي نژاد به سمت معاون استانداري کردستان منصوب شد. اين در حالي بود که پرويز فتاح ديگر يار اروميه يي وي مسووليتي در يکي از يگان هاي ويژه برون مرزي را برعهده گرفت. يگان فوق به سرپرستي «صادق محصولي» زير نظر قرارگاه رمضان به فرماندهي «سردار ذوالقدر» مشغول به کار بود. در همان زمان اسفنديار رحيم مشايي به عنوان «مسوول تدوين استراتژي نظام جمهوري اسلامي در خصوص اکراد ايراني» به فعاليت پرداخت تا زنجيره دوستي هاي اين حلقه گسسته نشود. اگر چه اين گروه کوشيد انسجام خود را در تمام سال ها حفظ کند اما رابطه محمود احمدي نژاد - مجتبي ثمره هاشمي و صادق محصولي که سابقه آشنايي شان به دوره دانشجويي در دانشگاه علم و صنعت بازمي گشت، قوام و قصه يي ديگر يافت و به عنوان هسته مرکزي اين گروه ارتباط خود را هر روز مستحکم تر از گذشته ساخت.با پايان يافتن جنگ «صادق محصولي» تجارت پيشه کرد، احمدي نژاد استاندار اردبيل شد و فتاح مديريت امور قراردادي پروژه هاي عمراني قرارگاه سازندگي خاتم الانبيا را بر عهده گرفت. در اين اثنا بود که مجتبي ثمره هاشمي به سفارش «صادق محصولي» باجناق «علي اکبر ولايتي» وزير امور خارجه وقت به اين وزارتخانه راه يافت و بعد از مدت کوتاهي به سمت مديرکلي اداره گزينش اين وزارتخانه منصوب شد. اگر چه اين حلقه فراز و فرود بسياري را تجربه کرد و دوستان صميمي گاه گردهم آمدند و گاه به حکم پيشه از هم جدا ماندند، اما دست تقدير «دوستان 30 ساله» را دوباره به سوي هم هدايت کرد و آن وقتي بود که محمود احمدي نژاد توانست در کسوت شهردار تهران کليد پايتخت را به دست بگيرد و همان موقع بود که «حلقه اروميه» در خيابان بهشت مستقر شد؛ انتخابي که البته با يک داستان همراه بود.در محافل سياسي نقل شد هنگامي که امضاي حکم احمدي نژاد به عنوان شهردار تهران توسط شوراي شهر دوم و تعلل موسوي لاري وزير وقت کشور به تعويق افتاد، صادق محصولي باجناق خود علي اکبر ولايتي را واسطه کرد تا با پادرمياني وي اين حکم به امضا برسد. با امضاي اين حکم آمد و شد ياران قديمي ادامه يافت تا جايي که اواخر سال 83 شهرداري تهران به قرارگاه حاميان شهرداري بدل شد که اين بار نقشه فتح پاستور را با هم ترسيم مي کردند. از رهگذر اين جلسات «صادق محصولي» که حالا صاحب ثروتي ميلياردي شده بود، حمايت مالي فعاليت هاي انتخاباتي احمدي نژاد را به عهده گرفت و مجتبي ثمره هاشمي دوشادوش وي به سياست سازي و کارگرداني فعاليت هاي وي پرداخت. با فتح پاستور نوبت به اداي دين احمدي نژاد رسيد. وي که حالا رداي رياست جمهوري ايران را بر دوش خود مي ديد، ياران قديم را به نزد خود فراخواند. فتاح وزير نيرو شد، اسفنديار رحيم مشايي به معاونت احمدي نژاد و رياست بر سازمان ميراث فرهنگي منصوب و صادق محصولي براي تصاحب کرسي وزارت نفت به مجلس معرفي شد. در اين حيص و بيص بود که ثمره هاشمي تنها سمت عالي ترين مشاور احمدي نژاد را پذيرفت و تصميم گرفت پشت پرده برخي تصميم هاي دولت را هدايت کند. " وحالا ـ ارديبهشت ١٣٨٨- اين حلقه که با حلقه هاي کليدي ديگر جناح راست رابطه تنگاتنگ دارد، از يک سو به شيخ الشيوخ جناح راست يعني مهدوي کني مي رسد و ازجانب ديگر به معتمد اول و ارشد بيت رهبري که علي اکبر ولايتي باشد قصد" مديريت جهان " را دارد. ادعائي که اين هفته بازهم توسط احمدي نژاد تکرار مي شود.
نوک پيکان حمله هم متوجه اسرائيل است تا جهان اسلام رابسيج کند و جنگ مذاهب را به سود اسلام خاتمه بدهد. محمود احمدي نژاد با اصرار تمام درکنفرانس حقوق بشردر ژنو حضور مي يابد. او تنها رئيس جمهور حاضر درجمع است. حتي روساي جمهور کشورهاي "جيبي" آفريقا هم درجلسه حضورنيافته اند. بالاترين سمت کساني که در سالن نشسته اند، وزير خارجه است.
سخنان تکراري احمدي نژاد که فقط نمک و فلفلش خيلي زياد شده، رسوائي تازه اي را رقم مي زند. تصاوير جلسه اي که احمدي نژاد حرف مي زند و کشورهاي مهم جهان سالن را ترک مي کنند به خبر اول جهان مبدل مي شود و درست کنار تصاوير معصوم رکسانا صابري قرار مي گيرد. دو چهره از ايران کنارهم به جهان عرضه مي شود. ايران عشق که معصومانه و ناباوربه افق مي نگرد و ايران ديگر که نفرت را به چهره جهان تف مي کند.
تبليغات بي سابقه در باره اين" حماسه" همه رسانه هاي جناح راست وبه ويژه سيماي سردار قالبياف را به کيهان برادر حسين تبديل مي کند:- احمدي نژاد با حرفهايش اسرائيل را بمباران کرد.
اين تيتر اول شبهاتي مي آفريند که ياداشت روز کيهان دامنش مي زند: "در حالي که در طي روزها و هفته هاي اخير مقامات رژيم صهيونيستي با لفاظي هايي بي پايه و اساس درباره آمادگي براي حمله به ايران، سعي مي کردند نظام جمهوري اسلامي را در نوعي حالت رعب و انفعال فرو ببرند، برخي رسانه هاي غربي ضمن بازتاب وسيع اظهارات رئيس جمهور کشورمان تاکيد کردند در واقع اين ايران است که اسرائيل را بمباران کرده است." علي لاريجاني که برادربزرگش صادق لاريجاني هم نامزد رياست بر قوه قضائيه است تا "حلقه لاريجاني" قدرتش را مستحکمتر کند، شبهه را به واقعيت مبدل مي سازد: "اگر اسرائيل به ايران حمله کند، پاسخ ايران به گونه اي خواهد بود که چشمان آنها ديگر رنگ خواب نخواهد ديد." و همه به ياد گزارش چندروز پيش روزنامه تايمز مي افتند:" اسرائيل آماده حمله به ايران است.تهديدها فقط زباني نيست."
يک سايت خبري فارسي هم که معمولا اخبار رسانه هاي روسي را دنبال مي کند، به نقل ازآنها مي نويسد که در روز ارتش اسرائيل قصد حمله داشته است، اماروس ها مقامات جمهوري اسلامي را مطلع کرده اند.
شايعه يا واقعيت، راست يا دروغ، جمهوري اسلامي هرگز مردم را در جريان اخباري که باحيات ومماتشان مربوط است، نمي گذارد.
و اين فقط اسرائيل نيست که مدام تحريک مي شود تا دست به حمله بزند. اقداماتي پيگير، مصر را هم بيشتر از پيشتر به حلقه دشمنان پيوند مي زند.
مصر روز سه شنبه با احضار نماينده ايران به حمايت جمهوري اسلامي از حزب الله لبنان که متهم به برنامه ريزي براي حمله به گردشگران اسرائيلي شده است، اعتراض مي کند. محمد الزرقاني، معاون وزير امور خارجه مصر، مي گويد: "موضع خصمانه ايران براي مصر قابل قبول نيست و قاهره در برابر چنين مواضعي سکوت نخواهد کرد." و همه اين حلقه ها سرانجام به آمريکا مي رسد. باراک اوباما که در کنفرانس کشورهاي آمريکاي لاتين با هو گوچاوز احوالپرسي گرمي کرده واخبار حکايت ازسياست پخته او براي امن کردن حياط خلوت آمريکا دارند، هر دو رسوائي اين هفته جمهوري را عميقا محکوم مي کند، اما روي سياست گفت وگو با جمهوري اسلامي پا مي فشارد.
دنيس راس نماينده اوباما در امور ايران، با ايران، معتقداست: "بايد گفتگو کرد؛اما گفتگو راه به جائي نمي برد." هيلاري کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، پس از ديدار با خاوير سولانا، مسئول امور سياست خارجي اتحاديه اروپا، سياست آمريکا را به روشني تمام بازمي گويد: "ما از گفت و گو استقبال مي کنيم. ما گفته ايم که به دنبال تعامل با ايران هستيم ولي هنوز هيچ پيشنهادي را نديده ايم. آمريکا از گفت و گو با ايران استقبال مي کند ولي شرايط خود را در باره برنامه اتمي ايران کنار نگذاشته يا آن را زياد نکرده است."
سياست جمهوري همچنان وقت کشي است : "نه" از بالا و تمايل به مذاکره از پائين. اول هفته رهبر جمهوري اسلامي مي گويد: "توصيه براي بازگشت به نظام جهاني به معناي تسليم شدن در برابر قدرتهاي زورگو و پذيرفتن نظام ناعادلانه جهان است. ملت ايران در طول 30 سال گذشته به اين درخواست جاهلانه و غير منطقي پاسخ "نه" گفته است. کساني که اکنون به ملت ايران توصيه مي کنند به نظام جهاني بازگردد همان کساني هستند که از حرکت ملت ايران در انقلاب اسلامي ابراز ناخرسندي مي کردند."
آخر هفته ايران با صدور بيانيهاي ضمن استقبال از "گفت وگو و تعامل" سازنده با گروه ۱+۵ از مفادي از بيانيه لندن اين گروه انتقاد مي کند.
درهمين حال اربکان به دعوت آيت الله سيد باقر خرازي، دبيرکل حزب الله به ايران مي آيد. ديدارهاي مخفيانه اي انجام مي دهد ورئيس دفتر خرازي در پاسخ به اين سوال که علت دعوت آيت الله خرازي از آقاي اربکان چه بوده، مي گويد: "بحث جهاني شدن حزب الله هدف اصلي اين سفر بوده است. "
ودر دل همه اين حوادث که فقط در يک هفته روي داده، بهمن انتخابات باسرعت تمام به سوي 22 خرداد مي رود. روزنامه اعتماد ملي خبر مي دهد: "5 ميليون صاحب رأي گم شده اند."
روايت ارگان حزبي که محمد علي نجفي را به همراهان خود افزوده چنين است: "اخيراً در بين نيروهاي اصلاحطلب نسبت به برگزاري انتخابات و ميزان واجدين رأي دادن شبهاتي به وجود آمده است. طبق نظر ثبت احوال 46 ميليون و 200 هزار نفر واجد شرايط هستند اما آنچه كه از جداول مركز آمار ايران برميآيد، حدود 51 ميليون و 300 هزار نفر واجد شرايط رأي دادن هستند. بدين ترتيب سرنوشت 5 ميليون نفري كه بايد رأي بدهند در اين آمار مشخص نيست."و اين رقم 5 ميليوني ناچيز که سرنوشتش در دست "حلقه اروميه" است، مي تواند نامزد دلخواه آنها را از صندوق بيرون بياورد.
استاندار تهران هم که جزو منسوبان همين حلقه است، پيش بيني چندي پيش برادر حسين را در کيهان تهران، رسميت مي بخشد. سايت امروز مي نويسد: "استاندار تهران در اظهاراتي تهديدآميز از احتمال ترور ساختگي بعضي از کانديداهاي انتخاباتي به قصد "مظلومنمايي" سخن گفت. اين مقام دولتي از جزئيات اين پروژه نيز خبر داد و اعلام کرد: "بيگانگان در اين پروژه نقش اصلي را ايفا ميکنند و برخي افراد غافل در داخل نيز تن به چنين کارهايي ميدهند."
سخنان اين مقام ارشد دولت احمدينژاد، بار ديگر زنگ خطر را در فضاي سياسي ايران به صدا در خواهد آورد. ناظران سياسي در تهران معتقدند تهديد رقباي انتخاباتي به قتل، موضوعي نيست که به سادگي بتوان از کنار آن عبور کرد؛ خصوصا وقتي که اين تهديد ضمني از زبان يک مقام بالاي دولتي که خود مسئول اجراي انتخابات در پرجمعيتترين استان کشور نيز هست، بيان شود.
مرتضي تمدن که پيش از حضور در دولت، از نمايندگان حامي احمدينژاد در مجلس بوده، اظهارات تهديدآميزش را ديروز در جلسه شوراي اداري استان تهران ابراز کرد؛ جلسهاي که بيش از 200 مدير دولتي استان در آن حضور داشتند.
او با استناد به وجود "اخبار موثق" گفت: "برخي با هدف بر هم زدن فضاي رواني انتخابات و ناامن جلوه دادن اين فضا قصد دارند به طراحي ترورهاي مصنوعي پرداخته و آگاهانه دست به ترور كانديدا بزنند. هدف از اين كار دنبال كردن پروژه مظلومنمايي و القاء ناامني در فضاي جامعه است و البته بيگانگان در اين پروژه نقش اساسي دارند و برخي افراد غافل در داخل نيز تن به چنين کارهايي ميدهند."
آخر هفته حتي کار فوتبال هم به رسوائي مي کشد. يک تيم قطري تيم پرسپوليس را درهم مي کوبد، خرد و تحقير مي کند. تيم سپاهان هم درنصف جهان به يک تيم ازبکستاني مي بازد. سرمربي "خودي" تيم ملي هم استعفا مي کند. محمد مايلي کهن که معروف است از"جنس" احمدي نژاد است، استعفا نامه اي تاريخي مي نويسد که چنين شروع مي شود:"مربي شدن چه آسان، آدم شدن محال است." و به راستي لبريز است از دشنام هاي رکيک. اين نامه را مي تواند بعنوان سند فرهنگي کساني که مي خواستند ايران و جهان را لبريز از معنويت کنند، مورداستفاده مورخان قرار بگيرد.
هفته عجيبي است حتي سعيد ليلاز هم داغ مي کند و دردفاع از مير حسين موسوي مي نويسد: "اجراي برنامه آقاي موسوي، مجازات ملت، دولت و اقتصادي است که با درآمدهاي نفتي خود، بدمستي و عربده کشي کرده است و در بامدادخمار شبي که خيلي خوش گذشته است، دولتي مثل ميرحسين بايد بيايد و اين کثافت کاري ها را جمع کند."و در روزهائي که ارديبهشت ايران شکفته و عطر بهارنارنج در شيراز غوغا مي کند و بوي گل هاي سرخ فلات باستاني هوش از سرمي برد و عکس شقايق هاي سرنگون ايران روي سايت هاي جهان مي رود؛پياز آخرين چيزي است که اشک آدمي را درمي آورد.
"گراني پياز همچنان اشک ميگيردگ تيتري است که روزنامه "خراسان" در اين هفته در خصوص افزايش بهاي اين محصول کشاورزي انتخاب کرده است. آخر قيمت پياز از کيلوئي ٢۰۰ تومان تا کيلوئي دو هزار تومان رسيده است. اين در حالي است که پيش از آغاز روند صعودي قيمت پياز، هر کيلوگرم از اين محصول کشاورزي حدود ۲۰۰ تومان بوده است. راه حل دولت هم واردات بيرويه پياز از پاکستان و ترکيه است، درحاليکه پياز توليدي جنوب ايران روي دست توليد کنندگان مانده است.
گويارسم اين است که سرنوشت کشوري که بر درياي نفت وگار خفته، هفته اي به سيب زميني پيوند بخورد و هفته اي به پياز. بيهوده نيست که ميرحسين موسوي مي گويد: "گر تغييرات عملي نشود، چيزي از کشور باقي نمي ماند."
و هنوز چيزهائي باقي اند که بوي بهار مي دهند. صادق زيبا کلام که در نامهاي سرگشاده به آيتالله شاهرودي، خود را در کنار رکسانا صابري قرارمي دهد و به رئيس قوه قضائيه مي نويسد: "متأسفانه ظرف سالهاي اخير سنت مذمومي در جامعه ما رواج يافته که عبارت است از وارد نمودن اتهاماتي همچون "جاسوسي"، "همکاري با بيگانگان"، "تلاش در جهت براندازي نظام"، "ايجاد انقلاب مخملي" و نظائر اينها به افراد همچون آب خوردن، و در مواردي راحتتر از صدور يک برگ جريمه... اگر رکسانا صابري واقعاً جاسوس باشد، بنده هم در همان دادگاه و به عنوان شريک جرم ميبايستي محاکمه شوم. چرا که بارها و بارها ايشان با بنده مصاحبه کردهاند، بارها و بارها سرمقالهها و يادداشتهاي حقير در مطبوعات يا رسانههاي ديگر را ترجمه کرده و به سايتهاي خارجي ارسال داشته اند."
و دکتر عبدالکريم سروش که در تهران مي گويد: "روشنفکري ديني مجمع طوطيان نيست، مجمع زنبوران است به هر دو معنا؛ هم عسل مي دهد و هم نيش مي زند و هيچ ملکه يي هم ندارد بنابراين از روشنفکران ديني نکات مختلف مي شنويد و مي بينيد. اما اين مجمع زنبوران مجموعاً عسل فروشان جامعه هستند و جلوي سرکه فروشان را خواهند گرفت."
و بهمن قبادي کارگردان که درنامه اش باجهان حرف مي زند: "دخترِ ايرانيمان که چشمهاي ژاپني دارد و شناسنامهي آمريکايي، در زندان است. واي بر من. واي بر ما! "
باري، واي برمن. واي برما. سرزمينمان بر باد مي رود و انگار نه سر پيازيم و نه ته پياز.
No comments:
Post a Comment