Sunday, January 4, 2009

صلح بدون عدالت؟ -حسن يوسفي اشکوري

صلح بدون عدالت؟
حسن يوسفي اشکوري - دوشنبه 16 دی 1387 [2009.01.05]

اين روزها جهان شاهد يکي از فجايع بزگ بشري است: "فاجعه کشتار مردم غزه در فلسطين". نمي¬دانم درآن ‏گوشه جهان و در محدودة کوچک نوار باريکه غزه چه مي گذرد و اکنون، که اين سطور را مي نگارم، مردمان ‏بي دفاع غزه در چه وضعيتي به سر مي برند و بويژه کودکان و زنان و پيران آن منطقه ويران و نابود شده چه مي ‏کنند، از زخمهاي ناشي از بمب و بمباران مي¬ميرند يا از بي¬دارويي و يا از بي غذايي و يا از سرما و بي خانماني ‏جان مي دهند. نه تنها من از آن همه فاجعه چيزي نمي¬دانم و نمي¬فهم که تمام مردم عالم نيز چيزي از آن تراژدي ‏بشري نمي¬دانند و نمي¬فهمند، فقط همان مردمان بلاديده و زيسته درمتن فاجعه مي¬دانند و مي¬فهمند که چه گذشته و ‏چه مي¬گذرد. هرچند که مردمان منطفه فلسطين حدود نود سال (از سال 1917 سال اشغال فلسطين در جريان جنگ ‏جهاني دوم بوسيله انگليسي ها) است که با چنين فاجعه هايي و چنين کشتار هايي به دست يهودي¬هاي عمدتا مهاجر ‏و وابسته به حزب شناخته شده صهيونيسم جهاني مواجه بوده و خاطرات تلخ و جانکاهي از آنها در ذهن و خاطره ‏دارند. راستي امکان دارد کشتار دو روستاي "دير ياسين" و "کفر قاسم" از خاطر هيچ فلسطيني زدوده شو؟ ما ‏‏"سبکبالان ساحلها" کجا دانيم که بر فلسطينيان زيسته در توفان و گرفتار در يک قرن جنگ و کشتار و ويراني ‏ورنج چه گذشته است؟

‏ هدف من در اين يادداشت کوتاه نگارش تاريخ معاصر فلسطين و بيان روابط يهوديان و اعراب مسلمان و تحرير ‏‏"رنجنامه" فلسطينيان و به تعبير برخي تحليلگران ايراني خارج از گود "روضه خواني" نيست، که قطعا کار از ‏اين حرف و حديث ها گذشته است و اکنون مرا با آن کاري نيست و بويژه نمي¬خواهم سخني بگويم که دردي از ‏خود فلسطينيان نيز دوا نمي¬کند. آنچه اکنون و در شرايط فاجعه بار پيشرو مرا وادار به نگارش اين يادداشت کرده ‏است، تذکر سه نکته بيش نيست: 1- اظهار بيزاري از جنگ به طور کلي و دفاع از صلح، 2- محکوم کردن حمله ‏اسراييل به غزه وکشتار فاجعه آميز مردم فلسطين که بي گمان نامي جز "جنايت عليه بشريت" ندارد و 3- تأملي ‏در مفهوم و چگونگي صلح در فلسطين.‏

در مورد نخست چندان نيازي به توضيح ندارد که من به طور کلي مخالف جنگ هستم و هيچ سودي در قهر و ‏خشونت و جنگ و ويراني کشتار براي بشريت نمي بينم و بويژه با هرنوع دخالت در امور داخلي کشورها از ‏سوي هرکشوري و به طور خاص با هر نوع اعمال زور و تحميل بوسيله قدرتهاي مسلط تحت هر عنواني (جز ‏براي فصل خصومات)، مخالفم.البته با جنگ دفاعي مشروع، که در جاي خود داراي تعريف حقوقي روشني است، ‏مي¬توان موافق بود که البته استثنايي است برقاعده. هرچند که متأسفانه در طول تاريخ از آن نيز پيوسته سِِوء ‏استفاده شده و مي¬شود. نمونه حي وحاضر و آ شکار آن همين جنگ غير انساني و نا عادلانه اسراييلي ها عليه ‏مردم بي دفاع فلسطين و حتي در حمله به گروه حماس و گروههاي مسلح فلسطيني است که تحت عنوان "دفاع" و ‏‏"ضد حمله" صورت مي¬گيرد. ولي به هر حال جنگ دفاعي در نظر قابل دفاع و در عمل گريز ناپذير است.‏

‏ مورد دوم نيز جاي بحث و گفت وگو نيست، چراکه اولا اين يک احساس شخصي وانساني است و ثانيا اين حادثه ‏چنان ابعاد ضد انساني پيدا کرده که خوشبختانه افکارعمومي جهانيان آن را محکوم کرده ومي¬کند و حتي در ‏روزهاي اخير حاميان اسراييل و چه بسا مشوقان آن نيز حمله بي تناسب بودن ابعاد حمله و کشتار غير نظاميان را ‏زير سؤال برده اند.‏

واما مسألة اصلي مفهوم صلح و چگونگي آن است. تمام داستان در همين¬جا است. امروز پس از يک قرن کشمکش ‏و خشونت و جنگ بين غاصبان مهاجر و مردمان بومي (اعم از مسلمان و مسيحي و يهودي که قرنها باهم بودند و ‏زيست مسالمت آميز داشتند)، ديگر به هر تقدير اعراب و بويژه خود فلسطيني¬ها پذيرفته اند که با دشمن ديرينه و ‏غاصب به صلح و در واقع به "مصالحه" برسند. ظاهرا اين تمايل در حاکمان اصلي دولت اسراييل نيز وجود دارد. ‏در اين ميان البته گروههايي در دو طرف منازعه وجود دارند که به هر دليل خواهان صلح نيستند و فعلا جز به ‏نابودي طرف مقابل رضايت نمي دهند.‏

در اين ميان من با ديگران کاري ندارم و بحث من نيز اعراب و اسراييل و اسلام و يهودي و مسيحي نيست و حتي ‏بحث کنوني ام موضوع اصل ضرورت صلح بين دو طرف منازعه نيست، مسأله اين است که آيا بدون تحقق ‏عدالت صلح ممکن است؟ روشن است که در اينجا منظور عدالت حداقلي است و با معيار نسبيت، وگرنه اگر بنا ‏شود عدالت کامل محقق شود، سخن گفتن از صلح در روبط اعراب و فلسطيني¬ها از يک سو و اسراييلي¬ها از سوي ‏ديگر، سخني بيهوده و حتي مي¬توان گفت حرفي خلاف عدالت خواهد بود. ضمنا وقتي از عدالت مي گوييم، بحث ‏فلسفي وانتزاعي نمي¬کنيم، واقيعت موجود و عدالت واقعا موجود مورد نظر است. ‏

اگر بخواهيم ساده و به دور از هر نوع لفاظي سخن بگوييم، مي توانيم صورت مسأ له را چنين تقرير کنيم که ‏صاحبان سرزمين فلسطين مي¬گويند غاصبان خانه پدري ما حاضر شوند که نيمي و حتي بخشي از خانه را به ما ‏واگذارند، اجازه دهند آوارگان فلسطيني (نماد تراژيک خاورميانه) به خانه خود باز گردند، قدس شريف در اختيار ‏مسلمانان باشد قرارگيرد، دولت مستقل فلسطيني تشکيل شود و000 روشن است که اين خواسته ها بوسيله ‏فلسطيني¬ها مطرح شده اند و به من و امثال من ربطي ندارد که آ نان چه مي¬گويند و چه مي¬خواهند. آنچه ديگران ‏صرفا از منظر حق طلبي و عدالت خواهي و صلح جويي مي توانند بگويند، اين است که اي غاصبان بخشي ‏ازحقوق به زور غصب شده را به صاحبان آن بدهيد. وهمين. اگر اسراييلي¬ها مي¬گويند موجوديت ما به رسميت ‏شناخته شود، در ست مي¬گويند چرا که اين خواسته اصل اول صلح است، اما مناطق اشغالي پس از تأسيس دولت ‏اسراييل در 1948 نيز جزو سرزمين اسراييل است؟ سازمان ملل مناطق اشغالي پس از 1967 را هم در قلمرو ‏خاک اسراييل مي داند؟ صلح خواهان عرب و عجم، به هر دليل و با هر انگيزه اي، حاضرند براساس اصل انساني ‏‏"ببخش و فراموش نکن"، گذشته هاي تلخ خاورميانه را (که بيش از هر چيز به تمام انسانها مربوط است) ناديده ‏بگيرند و حتي تلاش کنند که فراموش کنند اما حداقل عدالت و انصاف رعايت شود. محدوده عدل و انصاف هم ‏بوسيله توافق دو طرف معين مي شود. ديگران نبايدبه اصطلاح "کاسه داغتر از آش" باشند. بعيد مي¬دانم گرو¬‏ههايي چون حماس وجهاد اسلامي به طور مطلق مخالف صلح باشند، چرا که در آن صورت نمي بايست وارد ‏سرزمين فلسطين مي شدند و يا در اموري چون انتخابات و مشارکت در حکومت دخالت مي¬کردند، از اين رو فکر ‏مي¬کنم که مسآله و موضوع اختلاف همين محدوده تحقق عدالت و انصاف و در واقع قلمرو "مصالحه" است. با اين ‏همه، محور گفت و گو و مصالحه و به اصطلاح "نقشه راه" مي¬تواند همان توافقهاي رسمي بين عرفات وساف ‏وطرف مقابل باشد. با منتقدان و مخالفان فلسطيني هم بايد صحبت کرد و آنان را به ضرورت گريز ناپذير صلح و ‏مصالحه قانع کرد. دراين ميان، اگر اصل را برمصالحه بگذاريم، قطعا روش حماس وديگر گروههاي خام ‏وحاميانشان درست نيست و در نهايت به زيانشان است و مي بايست با استمرار آتش بس موافقت مي کردند و ‏حداقل از شليک چند موشک کم اثر خود داري مي¬کردند. اما بايد از دولت اسراييل و ارتش قدرتمند آن پرسيد: ‏گردو را با بمب نا پالم مي¬شکنند؟ آخر شليک چند موشک کم اثر که در نهايت چار نفر را کشته با حمله تمام عيار ‏نيروي هوايي يک ارتش و آن همه ويراني و کشتار حداقل چهارصد نفر چه تناسبي دارد؟ وانگهي، مگر تجربه ‏نشان نداده است که خشونت خشونت مي آورد و تاکنون نيز مشت آهنين شما جز به مقاومت و دشمني بيشتر و دور ‏شدن از صلح نينجاميده است؟ تصور من اين است که اين اقدامات خام و نادرست محصول گروههاي جنگ طلب و ‏تند رو در داخل اسراييل و بر وفق منافع گروههاي سودجو در خارج از مرزهاي آن است. ‏

‏ اما و هزار اما مي¬دانم که برقراري صلح و آشتي پايدار وحتي نسبي در فلسطين پيچيده تر از آن است که بتوان ‏به اين سادگي حل و فصلش کرد. اين پيچيدگي به علل وعوامل درهم تنيده اي باز مي¬گردد. يکي از اين عوامل ‏پيچيده و در عين حال آشکار، حمايتهاي پيدا و پنهان اکثر ممالک قدرتمند جهان و بازارهاي فروش سلاح ‏وتجهيزات نظامي از دولت اسراييل وتجاوزات و سرکشي¬هاي آن است. وقتي آقاي اوباما گفته است که اگر به ‏خانه اي من که درآن دخترم زندگي مي¬کند راکت پرتاب مي شد، من نيز براي متوقف کردن آن دست به هرکاري ‏مي زدم، دم خروس (که حتي خود خروس) پيدا نيست؟ چگونه است که وقتي مسؤل يک کشوري سخن بي پشتوانه ‏اي برضد اسراييل مي¬گويد، تمام دنيا به اعتراض بر مي¬خيزد و رئيس جمهور فرانسه مي¬گويد به همين دليل با او ‏ديدار نمي کند و با او دست نمي¬دهد، اکنون ايشان حاضر است به عنوان اعتراض به کشتار مردم عادي غزه از ‏ديدار فلان مقام اسراييلي خودداري کند؟ ترديد نيست که حمله ضدبشري کنوني اسراييل به غزه با حمايت دولت ‏آمريکا و شرکاء انجام شده است. چنين مي نمايد که هدف نهايي اسراييل نابودي حماس و ديگر گروههاي فلسطيني ‏با الگوي حمله به حزب الله لبنان در دوسال پيش است. اما آيا اسراييل در آن تهاجم هولناک کامياب بوده است؟ ‏درست است که در اين مورد مقايسه کامل نيست اما به نظر مي رسد در اين مورد نيز اشتباه محاسبه پيش آمده ‏است. حتي به نظر مي¬رسد که اسراييل براي جبران آن شکست خفت بارگذشته اش اين بار در نظر دارد با نابودي ‏مردم غزه به هدف خود برسد. عقل وتجربه مي گويد که اين بار نيز سودي نصيب اسراييل نخواهد شد..‏‎ ‎‏ ‏
واپسين کلام اين است که تا حداقل عدل و انصاف در بارة مردم فلسطين محقق نشود، نه تنها صلحي در خاورميانه ‏و فلسطين برقرارنمي¬شود بلکه هر روز بر خشم وخشونت و نفرت وکينه در ميان اعراب و فلسطينيان و مسلمانان ‏و حتي در جهان افزوده خواهدشد. روشن است سخنان لغوي مبني بر اين که کشور هايي ديگر(از جمله ايران ‏وسوريه) فقط مانع صلح هستند، مخدوش است و به قصد انحراف حقيقت و اغفال اذهان جهانيان گفته مي شود. ‏بويژه به نظر مي¬رسد که برخي از مخالفان جمهوري اسلامي از موضع دشمني با اين نظام و مسؤلان آن از آن ‏سوي بام افتاده و چنين سخن بي بنيادي را تبليغ مي کنند. هر کس که اندکي با تاريخ آشنا باشد و البته اندکي هم ‏انصاف داشته باشد، مي¬داند که زخم فلسطين عميق تر ازآن است که بتوان با اين سخنان لغو برآن پرده پوشاند و ‏اين همه فاجعه را توجيه کرد. بگذريم که، متأسفانه، برخي سياست هاي مسؤلان کشور موجب سوء استفاده است و ‏بدتر از آن کشور را در معرض حمله وخطر قرار مي¬دهد.‏‎ ‎

No comments:

Post a Comment