Sunday, January 25, 2009

ما، مردم -مقاله اي در گاردين درباره انقلاب ايران

ما، مردم
مقاله اي در گاردين درباره انقلاب ايران - دوشنبه 7 بهمن 1387 [2009.01.26]
مهراد واعظي نژاد
roozonline
در حاليکه با خواندن مقاله اي از يکي هموطنان ايراني ام درباره خاطرات انقلاب چشمانم را اذيت مي کردم، با خودم گفتم: "بايد چيزي بنويسم". مي خواندم که نوشته است که به اعتقاد او يک عده متعصي مذهبي، با نيت شرورانه شان، روياي ابدي مردماني بزرگ را دزديده اند. از خود پرسيدم اگر "مردم" و نه متعصبان، کنترل انقلابشان را بدست خودشان گرفته بودن، کشور امروز چگونه بود.
اين سووال را يک بار ديگر از خودم پرسيدم، اين سووال را چند جور مختلف مطرح کردم و جواب همواره يکي بود: سکوت، سکوتي طولاني و عميق و از سر حسرت. معنايش اين نيست که من پاسخ سووال را نمي دانستم. پاسخ را مي دانم. يا دستکم فکر مي کنم که مي دانم. اما احساس تلخ شرمساري بود که کلمات را مدفون کرده بود. يکي از شعرا و فعالان سياسي چپ، يکي ديگر از روشنفکران قديمي ايراني در تبعيد، مي گويد: "احتمالا از گرسنگي مي مرديم يا آنقدر مي کشتيم که پل پوت و خمر هاي سرخ در مقابل ما شرمنده مي شدند". او صحنه هاي هرج و مرج ايران در سال 1979 را به ياد مي آورد و با صداقت درباره اينکه اگر قدرت به دستشان مي افتاد صحبت مي کند که چگونه او، تفکرات ماترياليستي اش و انقلابيون بي خدا با شهروندان خداترس شان رفتار مي کردند.
از خودم مي پرسم مجاهدين خلق چه مي کردند؟ آنها که تنها مخالفان مسلح جمهوري اسلامي تا به امروز هستند، با ديگران چه رفتاري مي کردند؟ مسلما اين را نخواهيم فهميد. اما اين را مي دانيم که آنها در تجارت نفرت تا چه حد مهارت دارند؛ به محض اينکه از قدرت کنار رفتند، صدها نفر از رقبايشان را به قتل رساندند که اين شامل رئيس قوه قضائيه، رئيس جمهوروقت و نخست وزيرش مي شود؛ ما مي دانيم که آنها به ارتش صدام حسين پيوستند و در مقابل کشور خودشان جنگيدند.
پس آيا ناجي ديگري براي کشور خوب ما مي ماند؟ حزب توده که از سوي شوروي حمايت مي شد و جزو وفاداران شوروي بود، ارتش سرخ را يا آغوش باز پذيرا مي شد. يا سلطنت طلبان که شب هاي طولاني را در روياي يک کودتاي آمريکايي ديگر و پيروزي و بازگشت اعليحضرت بي رحمشان به صبح مي رسانند.
باز از خودم مي پرسم، پس آن کساني که نماينده "مردم" هستند و بعضي از ما دائما از آنها صحبت مي کنيم، چه کساني هستند؟ کجا هستند کساني که لياقت اين را دارند که صاحب واقعي انقلاب باشند؟ نه يک مشت آدم هايي که انقلاب را از مردم دزديده اند. بياييد واقع بين باشيم: مردم از راست مذهبي بودند تا چپ بي خدا. انهايي که دستور دادند، آنهايي که دستور اعدام ها را اجرا کردند، آنهايي که بمب درست کردند، آنهايي که تکه تکه شدند، آنهايي که اسامي را در راديو خواندند، آنهايي که گوش دادند و بي تفاوت گذشتند، آنهايي که خدا را مي پرستيدند، آنهايي که بهتان زدند، آنهايي که موي زنان را به مسئله امنيتي تبديل کردند، آنهايي که براي ارتقا شغل، ريششان را بلند کردند، آنهايي که دروغ گفتند، آنهايي که رشوه دادند، آنهايي که انگ خوردند، آنهايي که مورد نفرت واقع شدند، آنهايي که هنوز هم انگ مي زنند و نفرت دارند، آنها مردم بودند و خواهند بود.
بله، انقلاب سال 1979 ايران، انقلاب من نبود. وقتي انقلاب شد، من بدنيا نيامده بودم. اما من هم مثل پدر و مادرم- ومسلما بيش از کساني که همان موقع به لندن و لس آنجلس رفتند، با عواقب آن درگير بودم. من دوران کودکي،نوجواني، جواني و اوايل بيست سالگي ام را در جمهوري اسلامي ايران گذراندم. و از آن پشيمان نيستم. بدون شک خيلي چيزها راضي کننده نبود، بعضي وقت ها زندگي سخت و حتي وحشتناک مي شد. بايد بگويم که ما نه ثروتمند بوديم و نه رابطه اي داشتيم که از آن بهره برداري کنيم و نه مذهبي بوديم.
بعضي از هموطنان در تبعيدم تلاش مي کنند که زندگي شان را چيزي شبيه به جهنم تصوير کنند. شايد اين ريشه در تجربه شخصي شان دارد. آنها هم رنج کشيده اند؛ اما "مردمي" که شاه را ساقط کردند هم در رنج بودند. و اگر به دنبال مقصر بگرديم، اين خشم و جدايي تلخ، تسلا پيدا مي کند. پس تا زماني که ما نتوانيم انقلاب و عواقب آن را –چه خوب، چه بد- بعنوان واقعيت بپذيريم، تا زماني که نتوانيم نقشي که هر کداممان بازي کرديم و مي کنيم را دريابيم، تلاش بي نتيجه ما براي يافتن مقصر ادامه خواهد داشت. و همچنان نتيجه اش انتظار براي يک منجي است.
بسياري از بزرگ تر هايي که در زندگي من نقش داشتند، دنيا را به دو شکل مي ديدند: "خير" در مقابل "شر"، "ما" در مقابل "آنها"؛ آنها هنز گذشته را سياه و سفيد مي بينند. ما، نسل فرزندان انقلاب، بايد افق ديدمان را باز کنيم تا نسل بعدي ايران بتواند زندگي را رنگارنگ تر ببيند.
منبع: گاردين 22 ژانويه

No comments:

Post a Comment