Sunday, January 25, 2009

طرح دولت بحران را به خیابان ها می کشاند

گفت وگو با حميد احراري - دوشنبه 7 بهمن 1387 [2009.01.26]
نادرايراني
roozonline
حميد احراري از فعالان ملي - مذهبي درباره اهداف دولت اوباما دربرابر ايران با روزسخن گفته است او معتقد است گرچه اصلاحطلبان بسياري از پايگاه هاي خود را در ساختار رسمي قدرت از دست دادهاند، اما با توجه به گسترش نارضايتي در شهرهاي بزرگ که پتانسيل بالايي براي تقويت جنبش‌هاي اجتماعي فراهم آورده، اصلاح‌طلبان قادرند، آرايش قدرت در ايران تغيير دهند.
احراري معتقد است "سه پايه قدرت در ايران، از عهد ساسانيان تا امروز، روحانيان، سپاهيان و اصناف بودهاند و هر سه آنها نگران هستند و همگي به راهي براي خروج از بحران ميانديشند. اين سوداگري، منطق سادهاي دارد، بحران اقتصادي با دولت کنوني روزبروز تشديد خواهد شد. حفظ قدرت به مقتضاي ضرورتهاي اقتصادي- اجتماعي، تغييراتي را به کاخ سفيدطرح دولت بحران را به خیابان ها می کشاند
در واشنگتن تحميل کرده است، بنا بر اين بعيد نيست که مسافران تازهاي را به خيابان کاخ تهران ببرد." اين گفت وگو از پي مي آيد.
ايران درزمان دولت آقاي احمدي نژاد بسيار تلاش كرد تا با دولت بوش مذاكره كند؛ آيا اين چرخش كماكان درسياست جمهوري اسلامي ايران قطعي است؟ چرا؟
چرخش در سياست داخلي جمهوري اسلامي ممکن است، اما قطعي نيست. تجربه سي ساله به ما آموخته است که وقتي هياهو زياد ميشود، ماه عسل نزديک است. از قرائن برميآيد که تمايل نومحافظهکاران ايراني به مذاکره بيش از دمکراتهاي آمريکايي است. اگر احمدينژاد نتوانست با سارا پيلين مناظره کند، عدم آشنايي احمدينژاد با زبان انگليسي، يک مشکل ساده بود، اما مشکل اصلي، عدم تمايل سارا پيلين براي ديدار بود. بر خلاف پيشبينيهاي مقامات جمهوري اسلامي ايران ، اوباما به کاخ سفيد رفت. اين تحول، درست زماني رخ داد که جمهوري اسلامي پا به عرصه سه بحران جدي گذاشته است:1 ـ بحران اقتصادي 2- بحران در سياست خارجي 3- بحران در حوزه اجتماعي.
اين بحران ها درچه مرحله اي قرار دارند؟
اين بحرانها هنوز مديريتپذير هستند و به مرحله غيرقابل بازگشت نرسيدهاند. بر خلاف تلقي بسياري از سياستورزان، حکومت جمهوري اسلامي، در مقاطع حساس و بحراني، از قابليت انعطاف و عقلانيت سوداگرانه برخوردار است. صاحبان قدرت و تصميمگيران جمهوري اسلامي ميتوانند چرخشهاي واقعبينانه و مصلحتگرايانه - از نوع پذيرش قطعنامه 598- داشته باشند.
شرايط امروز ايران نسبت به گذشته در دوره اصلاح طلبان چه تغييري كرده است؟
در دوران حکومت نومحافظهکاران در کاخ سفيد، سايه جنگ بر سر جمهوري اسلامي افتاده بود و صداي شليک موشکهاي دوربرد از همسايگي ايران شنيده ميشد. در چنين شرايطي، تعداد نظاميان در هرم قدرت جمهوري اسلامي افزايش يافتند. از وزير نيرو تا وزير دفاع، از نمايندگان مجلس تا استانداران، با سوابق سپاهي و نظامي به صحنه آمدند، تا تهديد نظامي- امنيتي را رفع کنند. حتي در دوران جمهوري‌خواهان نومحافظه‌کار، اوضاع در سال هاي گذشته به دلايل زيادي، به نفع نظاميان جمهوري اسلامي ايران بوده است. دشمن ديرين و قدرتمندي مانند صدام سرنگون شد. طالبان به ارتفاعات پاکستان گريختند و قيمت نفت رو به افزايش گذاشت و پول نفت و صندوق ذخيره‌ي ارزي، پاسخگوي مطالبات اقتصادي و آرزوهاي نومحافظه‌کاران ايراني شد. درگيرشدن اسرائيل با حماس و حزبالله، فرصتي براي تجديد قوا ايجاد کرد. جنگ در سرزمين کنعان، جنگي دور از مرزهاي خطر بود. اصلاح‌طلبان از حوزه‌ حکومت اخراج شدند تا رقيبي براي سياستگذاران اصلي و قدرتمندي که در دوران اصلاحات در پشت صحنه بودند، وجود نداشته باشد. اما امروز شرايط رو به تغيير است و جمهوري اسلامي براي بقا و حفظ قدرت، بايد استراتژي خود را تغيير دهد، متغيراصلي در استراتژي محافظه‌کاران ايراني، استراتژي آمريکا در ساماندهي خاورميانه و ايران است.
فشارهاي آمريكا دردوره اوباما نسبت به دوره بوش آيا دچار چرخش مي شود؟
بله، استراتژي آمريکا در شرايط کنوني، دچار چرخشي اساسي شده است. فشارهاي نظامي جاي خود را به فشارهاي هوشمند اقتصادي دادهاند. توجه آمريکا از جنگ گرم به سوي جنگ سرد متمايل شده و پوشش رسانهاي و تبليغاتي غرب گسترده شده است. در کنفرانس منامه و شرم الشيخ آشکار شد که آمريکا در چند سال اخير توانسته است تا حدي دشمني دولتهاي عربي و اسرائيل را با دشمني اعراب و جمهوري اسلامي ايران، جايگزين كند. وهابيت و افراطيگري شيعي در عراق، دامنه مخالفتهاي مذهبي با ايران را در پهنه خاورميانه گسترش دادهاند، هر چند بيانات صريح و تند مقامات ايراني، برخي مخالفان اسرائيل را در بين اعراب خوشنود ميکند، اما استراتژي نرم ايالات متحده، در حال پيشرفت بطئي بوده است.
دولت اوباما و دمكرات هاي آمريكايي سازماندهي تحريم را با چه اهدافي دنبال مي كنند و كدام يك از اين اهداف قابليت تحقق دارد؟
درحال حاضر در بستر دمکراتهاي آمريکايي، چهار رؤيا ديده ميشود:1-تشديد فشارهاي اقتصادي به منظور کاهش قدرت مالي و سرمايهگذاري ايران 2- کنترل روابط مالي و تدارکاتي جمهوري اسلامي با حزبالله، حماس از طريق شنود الکترونيک حسابها 3- کنترل روابط تسليحاتي جمهوري اسلامي و تشويق روسيه به مشارکت در تحريم اقتصادي و نظامي 4- تشديد تبليغات رسانهاي.در بين اين اهداف، به اعتقاد مشاوران کاخ سفيد، فشار اقتصادي مؤثرتر و کمهزينهتر است. گرچه مقامات دولت ايران اميدوارند که با توجه به اقتصاد غيرشفاف جمهوري اسلامي، راهي براي جلب سرمايههاي آواره که بعضاً منشأ آنها شناختهشده نيست، به سوي بانکهاي شبهدولتي باز کنند. اما اين سرمايهها، به راحتي به سوي ايران روانه نمي‌شوند و در صورت ورود به ايران، به غول تورم کمک خواهند کرد و با اشتغال و توليد، کاري ندارند؛ از اينرو در يک صورتبندي کلي، کاهش سوبسيدها و بازتاب طرحهاي اقتصادي دولت نهم، آمريکا را خشنود خواهد کرد، زيرا بحران سوم (اجتماعي) را در جمهوري اسلامي تقويت ميکند. افزايش قيمت بنزين، گازوئيل، آب، برق و نان و افزايش قيمت دلار به دو هزار تومان، بستر اجتماعي لازم براي تحقق رؤياي چهارم خواهد بود. درچنين شرايطي، قيمتکالاها افزايش مييابد و ممکن است بيکاران، معلمان، دانشجويان، فقراي شهري و حتي بازاريان را به خيابان ها بياورد. کافيست بحران به خيابان ها کشيده شود، درآن صورت اهرمهاي بينالمللي براي فشار بيشتر، مشروعيت مييابند. در آن شرايط، رؤياي دمکراتها تعبير و همه انرژي جمهوري اسلامي صرف داخل خواهد شد.
در برابر اين اقدامات واهداف دولت چه تمهيداتي را انديشيده است؟ آيا آينده بسامان خواهد شد واگر نشود چه شرايطي براي استراتژي آمريكا درمنطقه و ايران به وجود خواهد آمد؟ دولت نهم، با توجه به وضع نامطلوبي که در شهرهاي بزرگ دارد، قصد دارد طرح تحول اقتصادي را براي بهدست آوردن آراء روستائيان و شهرهاي کوچک به اجرا در آورد، اما اجراي اين برنامه‌ها، بحران اجتماعي در شهرهاي بزرگ را تشديد خواهد کرد. اين تحولات، يک فرصت براي آمريکا جهت حل مناقشات منطقهاي بدون حضور ايران خواهد بود. آنها فکر ميکنند که اگر خرگوشي در مزرعه باشد، شکارچي به جنگل نميرود. در ديپلماسي اقتصادي، آمريکاييها ميدانند که با اضافه توليد فعلي اوپک، کشورهاي بحرانزده نفتي خاورميانه، علاقمندند که بازار صادرات نفت ايران را تصاحب کنند. حاشيهنشينان خليج فارس، جنگ نظامي را نميپسندند، اما تحريم اقتصادي را يک فرصت چرب تلقي ميکنند. اين، يعني تهديدي واقعي و جدي که تصميمگيران سياسي جمهوري اسلامي آن را نميپسندند.مواضع تندروانه مقامات سياسي ايران در حوزه سياست خارجي، از اين جهت براي جمهوري اسلامي سودمند است که شرايط ملتهب خاورميانه، جنگ را به بيرون از مرزها برده است. در اوضاع فعلي، تأکيد مقامات ايراني به ماهيت استراتژيک روابط با سازمانهاي اسلامي و راديکال خاورميانه، بر اساس همين راهبرد قابل توجيه است. اما اين واقعيت انکارناپذير است که تصميمگيران جمهوري اسلامي، خطر آمريکا را بسيار جدي تلقي ميکنند. گزارش کميسيون دوحزبي (جمهوريخواه+ دمکرات)، راپورتهاي مشاوران اوباما و مقالات واشنگتن پست و نيويورک تايمز، مقامات سياسي- امنيتي ايران را نگران کرده است. پاسخهاي علي لاريجاني در خطبههاي پيش از نماز جمعه به مقامات جديد کاخ سفيد، نشانه نگراني عميق آنها از سياستهاي جديد است. نامه تبريک رئيس دولت نهم به اوباما، يک مقدمه براي چانهزني و خروج از زاويه بسته رينگ تحريم بود، اما پاسخ مناسبي نيافت. غربيها به موضع ضعيف دولت نهم در عرصه ديپلماتيک واقفند، به همين دليل از حرفهاي آشتيجويانه احمدينژاد در آمريکا و مصاحبههاي متعددش، ذوق زده نشدند، اما با تناقضات ديپلماتيک مقامات جمهوري اسلامي، حلقه محاصره را تنگ‌تر ميکنند. در جنگ 33 روزه لبنان، با ايجاد نوار حائل و استقرار نيروهاي بينالمللي، مرزهاي اسرائيل را حراست کردند، و اين روزها، پس از دو هفته جنگ در غزه، درصددند که در فلسطين، نوار حائل سياسي ايجاد کنند.
امکانات چرخش در سياست داخلي و خارجي را چه مي دانيد؟ آيا اين احتمال وجود دارد كه نظام به دوم خرداد ديگري تن بدهد؟
دمکراسي بدترين گزينه در شرايط تهديد نظامي است، اما اولين گزينه براي خروج از انزوا و بحران خواهد بود. در ايران دو سناريو همزمان در پرده نمايش است. در يک سناريو، دمکراسي يک خطر تلقي ميشود که ممکن است به يک انقلاب مخملي بينجامد. اما در سناريوي دوم، دمکراسي يک فرصت براي خروج از تهديد سوم (بحران اجتماعي) است. يک ضربهگير يا بهتر است بگوييم که يک "قرباني اصلاحطلب" ميتواند مدتي خطرهاي بالقوه را دور کند. گرچه براي آمريکا، يک دمکراسي شيک، فرصتي براي چانهزني واقعي براي کاهش خطر خواهد بود، اما يک فرصت ارزشمند براي خروج از بنبست سياسي- اقتصادي براي محافظهکاران ايراني است.سه پايه قدرت در ايران، از عهد ساسانيان تا امروز، روحانيان، سپاهيان و اصناف بودهاند و هر سه آنها نگران هستند و همگي به راهي براي خروج از بحران ميانديشند. اين سوداگري، منطق سادهاي دارد، بحران اقتصادي با دولت کنوني روزبروز تشديد خواهد شد. حفظ قدرت به مقتضاي ضرورتهاي اقتصادي- اجتماعي، تغييراتي را به کاخ سفيد در واشنگتن تحميل کرده است، بنا بر اين بعيد نيست که مسافران تازهاي را به خيابان کاخ تهران ببرد.
گرچه اصلاحطلبان بسياري از پايگاههاي خود را در ساختار رسمي قدرت از دست دادهاند، اما با توجه به گسترش نارضايتي در شهرهاي بزرگ که پتانسيل بالايي براي تقويت جنبش‌هاي اجتماعي فراهم آورده، اصلاح‌طلبان قادرند، آرايش قدرت در ايران تغيير دهند. ساختار جمهوري اسلامي به نحوي است که نهادهاي اصلي قدرت، با انتخابات دگرگون نمي‌شوند. اما تحولات آينده در ساختار قدرت، يکسره تابع اميال صاحب‌منصبان نيست. تشديد فشارها بر نهادهاي مدني و فعالان سياسي، حاکي از تأثير روزافزون جنبش‌هاي اجتماعي بر ساختار قدرت رسمي در جمهوري اسلامي است. بي‌اعتنايي به اين خواست‌ها مي‌تواند به تحولات گسترده‌ي بازگشت ناپذير (پلاستيسيته‌ اجتماعي) منجر شود.
شما از نوع رابطه ميان اصلاح طلبان و محافظه كاران با اطلاع هستيد، درچه صورت امكان دارد اصلاح طلبان به قدرت بازگردند؟
من مايلم درپاسخ به اين سوال به يك موضوع روز متوسل شوم. اين روزها در تلويزيون ايران سريالي در جريان است که مردم به دليل نام و قيافه بازيگر اول، نامش را يوزارسيف گذاشتهاند. در اين سريال، زليخاي هوسران، در چهره يک عاشق مهربان ظاهر شده است و خود را فداي يوزارسيف ميکند و اظهار پشيماني مينمايد تا يوزارسيف از بند رها شود. براي محافظهکاران ايراني، دولت اصلاحات، روزگاري زليخاي هوسراني بود که آنها را به زندان ميافکند. اما امروز، روز ديگري است، گرچه هنوز زليخا مطرود است، اما سريال يوزارسيف همچنان در جريان است، شايد بتوان سناريوي يوزارسيف را تغيير داد.
احمد بن محمد بن زيد طوسي در جامع الستين (قصه يوسف) پايان ماجراي زليخا را چنين گزارش ميکند: "يوسف گفت: هذه زليخانا (يعني اين زليخاي ماست). زليخا نعرهاي بزد و بيهوش شد. يوسف اسب را بازکشيد و بفرمود تا آب بر وي زدند. چون بهوش آمد، يوسف پرسيد که ترا چه رسيد؟ گفت يا يوسف در آن وقت که با جمال بودم و بخوبي در نصاب کمال بودم، خزينهاي در بهاي تو باختم و بهزار لطف، بخودت مينواختم، يکبار نگفتي آنِ مني. بدين وقت، اکنون که پير و مبتلايم چون رسم؟! ... يوسف آن را جواب داد: فصبرنا فظفرنا فلو تصبرني تظفرني: يعني صبر کرديم و کامياب شديم، پس اگر براي من صبر کني، به من دست مييابي."

No comments:

Post a Comment