هر دو بر سر دو راهي
تحليل لوموند درباره آينده روابط ايران و آمريكا\
- سه شنبه 8 بهمن 1387 [2009.01.27]
رنگ هاي نقاشي ديواري ساختمان سفارت سابق آمريكا در تهران، يا به قول دانشجويان مسلماني كه درنوامبر 1979آن را اشغال كردند" لانه جاسوسي"، بر اثر گذشت زمان پوسته پوسته شده است امّا هنوز مي توان شعاري را كه پشت مجسمه در حال فروريزي آزادي نوشته شده تشخيص داد:" آمريكا ذليل است". چند خيابان آنطرف تر سراسر ديوار ساختماني مرتفع را تصوير نقاشي شده پرچم آمريكا كه از شدّت تازگي برق مي زند پوشانده امّا به جاي ستاره ها جمجمه مردگان و به جاي خطوط موازي خط سير گلوله هاي توپ ترسيم شده است.
در حد فاصل اين دو" اثر هنري" قديم و جديد سي سال انقلاب و سي سال ضديت با آمريكا خوابيده است.
انقلاب ايران و آمريكائي ستيزي از هم جدائي ناپذيرند زيرا جمهوري اسلامي بر پايه " استقلال ملّي" در تقابل با حكومت شاه كه زير تيول واشينگتن قرار داشت بنيان گذاشته شد. انقلاب يك جهش ملّي گرايانه بود با چاشني تند ضد استعماري كه" گناه نابخشودني" كودتاي سيا در سال 1953 عليه دكتر مصدق نخست وزير وقت ايران يكي از محركه هاي آن بود، گناهي كه در هر موقعيتي، از جنگ عراق عليه تهران با حمايت آمريكا و غرب( 1988 ـ 1980) گرفته تا چريك بازي سياسي بي پايان بر سر پرونده هسته اي ايران، كاربرد داشته است. سه قطعنامه تصويب شده در شوراي امنيت سازمان ملل عليه تهران هم نتوانست گره بحران را بگشايد: ايران همچنان بر "حقّ" خود براي غني سازي اورانيوم در چهارچوب برنامه تحقيقي صلح آميز پاي مي فشارد در حالي كه واشينگتن و متحدانش با سوء ظن به اين مسئله مي نگرند و خواستار آنند كه ايران از غني سازي اورانيوم دست بردارد.
بيل كلينتون و جورج بوش در ماجراي پرونده هسته اي ايران هر كاري كردند سرشان به سنگ خورد: توسل به تهديد، "محور شرارت" خواندن ايران و هرچند وقت يكبار پيش كشيدن گزينه بمباران مراكز هسته اي. از آن طرف رئيس جمهور متعصب ايران، محمود احمدي نژاد،" مسيح وار" به افشاي "حمايت بي چون و چراي" واشينگتن از اسرائيل، كشوري كه خواستار" حذف آن از نقشه جهان" شده است، پرداخت.و همزمان با همه اين ماجراها تحولاتي درخاورميانه به وقوع پيوست.
ايران" منزوي" شده است امّا واقعيت اينست كه دور زدن آن ممكن نيست. ايران و آمريكا در سراسر حاورميانه رو در رو به هم مي رسند چه در عراق با شيعيان به قدرت رسيده اش و چه در لبنان با حزب اللهي كه توانست به مدد پدرخوانده ايراني در سال 2006 بر اسرائيل پيروز شود و چه در قضييه فلسطين كه احمدي نژاد شيعه فارس در برابر عجز كشورهاي ميانه رو عرب متحد آمريكا تلاش مي كند خود را در آنجا در مقام" رهبر توده هاي شورشي عرب" تثبيت كند و چه در پاكستان و افغانستان. آيا اين گفته يكي از سياستمداران غربي درست است كه اين دو كشور" در عمل محكومند كه به سازش برسند"؟ رئيس جمهور جديد آمريكا، باراك اوباما اعلام كرده كه مي خواهد در برابر دوراهي سردر گم كننده ايران" راه" تازه اي باز كند و از " گفت و گوئي از موضع قدرت" سخن مي گويد بدون اينكه وارد جزئيات شود. موضع ايران چيست؟ آقاي احمدي نژاد پس از آنكه دست به اقدامي غير متعارف زد و براي اوباما پيام تبريك فرستاد اعلام كرد: "اگر تغييراتي كه صحبتش مي شود واقعيت داشته باشند و طرز برخورد با ما برپايه احترام استوار باشد از آن استقبال مي كنيم و اقدامات مقتضي را اتخاذ خواهيم كرد".
علي آهني، سفير سابق ايران در پاريس و معاون فعلي وزير خارجه در برابر آتش شومينه يكي از تالارهاي وزارتخانه كه در توصيف آن مي توان گفت به سليقه "انگليسي" آراسته شده بود ــ باشد كه از اين كلمه معناي ضمني " استعماري" برداشت نشود ــ براي ما در مورد مباني تنش زدائي با ايالات متحده از ديدگاه ايران توضيح داد. وي از اوباما مي خواهد كه از "سياست تهاجمي منفور بوش" دست بردارد و ضمن توصيه به رئيس جمهور آمريكا براي رعايت حدي از "واقع گرائي" او را ترغيب مي كند كه نگرشش را به دو مسئله عمده كه سال هاست چون خار بر پيكر غرور ملّي ايران فرو رفته و نظام را نسبت به وضع امنيتي كشور نگران كرده تغيير دهد. نخستين مسئله اينست كه آمريكا در نهايت جمهوري اسلامي را همانطور كه هست، به عنوان يك نظام ماندگار كه مي تواند به ثبات منطقه كمك كند به رسميت بشناسد: "ما سي سال محاصره و تحريم و تهديد را تحمل كرديم و هنوز سر جايمان هستيم". مسئله دوّم پذيرش اين واقعيت است كه قدرت هاي جديدي از جمله ايران "در صحنه بين المللي ظاهر شده اند". آقاي آهني مي گويد: "دور تا دور ما را كشورهاي بحران زده گرفته اند ولي ما شريكي هستيم كه نمي توان ناديده اش گرفت چون در منطقه و در دنيا و در جهان اسلام وزنه اي هستيم".
آهني مي افزايد: "تحليل آمريكائي ها همان است كه بود. داده ها عوض شده اند امّا آن ها شركاي خود را تغيير نمي دهند. غزه و بحراني را كه در مصر و عربستان سعودي ميان دولت و افكار عمومي حاكم است ببينيد. به نظر شما آمريكا مي تواند باز هم در آينده روي اين كشورها حساب كند؟" از آقاي آهني مي پرسيم كه آيا ايران حاضر است در زمينه برنامه هسته اي خود حركتي انجام دهد؟ با لحني مطمئن مي گويد: "بحث تعليق غني سازي اورانيوم به عنوان پيش شرط هرگونه مذاكره منتفي است. در زمان رياست جمهوري خاتمي ما غني سازي را به حالت تعليق درآورديم و حتي در افغانستان در مبارزه عليه طالبان كمك كرديم امّا چطور از ما تشكر كردند؟ مارا در "محور شرارت" قرار دادند". خيلي ها به گفت و گوي ميان آمريكا و ايران اميد بسته اند امّا تا فرارسيدن آن روز تهران تلاش مي كند نشان دهد كه از موضع قدرت پاي ميز گفت و گو خواهد نشست. در همين راستا چند ساعت پيش از آغاز مراسم تحليف باراك اوباما سازمان اطلاعات ايران از دستگيري چند نفر به اتهام شركت در توطئه سيا براي ايجاد "انقلاب مخملي" در ايران خبر داد. سعيد ليلاز، محقق و اقتصاد دان مي گويد: "واقعيت اينست كه مقامات[ايراني] ترجيح مي دادند مك كين پيروز شود. شخص باراك اوباما با حرف هائي كه راجع به باز كردن روزنه ها مي زند معذبشان مي كند. اقليت كوچكي از بنياد گرايان كه از رئيس جمهور هم متعصب ترند مي ترسند كه اگر اوباما روزنه ها را به حدي باز كند كه آن ها هم مجبور شوند روزنه هاي نظام را باز كنند رشته همه چيز از دست شان در برود. من به اين مي گويم سندروم گورباچف. آن ها از وقوع يك پروسترويكاي ايراني وحشت دارند...". همين وحشت باعث شده است كه روزنامه هاي محافظه كار ايران با استفاده از جوّ تأثر عمومي به خاطر كشته شدگان غزه دوباره به انتقاد از ايالات متحده روي آورند. سرمقاله اخير يكي از اين روزنامه ها مي پرسد: "چه كسي بر كاخ سفيد حكم خواهد راند؟ اوباما، پنتاگون يا صهيونيست ها؟" شريعتمداري، مدير روزنامه محافظه كار كيهان و يكي از با نفوذ ترين شخصيت هاي نظام با لبخندي مؤدبانه مي گويد: "صادقانه بايد اعتراف كنم كه احساسات ضد آمريكائي انگار با خون ما عجين شده است". بعد با دست به سوي كتابخانه و مجموعه ده جلدي اسنادي كه در سال 1979 از "لانه جاسوسي" آمريكا بدست آمده اشاره مي كند و ادامه مي دهد: "ما كيهاني ها از اول هم نسبت به اوباما نظر مثبتي نداشتيم. نظر سياست مدارها و آقاي احمدي نژاد كمي با ما فرق مي كند. امّا از دست رئيس جمهور در آمريكا كار زيادي بر نمي آيد. وبعد مسئله اينست كه بر چه اساسي بايد توافق كنيم؟ آيا وقتي دستگاه دادگستري دزدي را مي گيرد از قرباني مي خواهد كه با دزد سازش كند؟"
امّا اصلاح طلبان كه در اوج تب و تاب نزديك شدن زمان انتخابات رياست جمهوري ايران به سر مي برند با لحن مثبت تري نسبت به اوما حرف مي زنند گرچه سعيد حجاريان در اين مورد دچار توهم نيست: "ميان ما اصلاح طلب ها و دموكرات هاي آمريكائي هميشه درك متقابل وجود داشته است امّا اگر احمدي نژاد در مقام خود ابقاء شود آب از آب تكان نخواهد خورد". با اينهمه اين شخصيت سياسي كه مشكل مي توان زبانش را بست، حتي پس از سوءقصدي كه معلولش كرد، عصاره خوش بيني است و خندان مي گويد: "به هر حال براي ما "رؤياي آمريكائي" زنده خواهد ماند. در ايران از زياده روي هائي كه در گوانتانامو شده و سياست آمريكا خيلي انتقاد مي شود امّا ديپلمه هاي بيكار ما ايالات متحده را ستايش مي كنند چون ارزش كار را پاس مي دارد".
دوباره به خياباني كه بر ديوار آن به تازگي پرچم آمريكا نقش شده، در مركز تهران، برمي گرديم. درست زير نقاشي پيرزني كنار پياده رو چمباتمه زده و به فروش تي شرت هائي با نوشته چاپي USA مشغول است. در چهار راه هاي اصلي شهر فروشنده ها دونات هاي آغشته به شكلات شبيه دونات هاي نيويوركي را در معرض فروش گذاشته اند. تعداد فست فود ها كم نيست. حتي مقاماتي كه به ما اجازه مصاحبه مي دهند تا ضمن آن به سياست هاي جورج بوش حمله كنند كوكاكولايشان را يك ضرب بالا مي دهند يا به شيوه آمريكائي ها قهوه خود را با كافي ميت( پودر شير) مي نوشند. در مسابقه اخذ پذيرش از دانشگاه هاي خارج در ميان جوانان ديپلمه ايراني MIT ( انستيتوي تكنولوژي ماساچوست) كمبريج و سوربون را پشت سر گذاشته است و كلمه abroad ( خارج) در ايران يعني آمريكا. سه ميليون ايراني در آمريكا ساكنند كه اكثرشان در لوس آنجلس( يا به گفته ايراني ها تهران جلس) زندگي مي كنند. هرشب ميليون ها نفر در ايران از طريق اينترنت يا ماهواره برنامه هاي فارسي شبكه هاي ايراني كاليفرنيا را نگاه مي كنند. يكي از دانشگاهيان محافظه كار با لحني تأسف بار مي گويد: "آمريكا اينجاست و از طريق دكمه هاي تلويزيون در فرهنگ ما رسوخ كرده است( كلمه رسوخ كردن را به انگليسي embedded ادا مي كند)".
آيت الله خميني در ابتداي انقلاب درست گفته بود كه "آمريكا مار زخم خورده است". سي سال از انقلاب گذشته است و هنوز اين مار زخم خورده دارد زهر خود را مي ريزد. حوالي ميدان ژاله كه به حرمت نخستين شهداي انقلاب در پي تيراندازي سربازان شاه به مردم ميدان شهدا خوانده مي شود، يكي از مغازه ها آخرين مدل هاي اسكيت را به معرض فروش گذاشته است. دركتابفروشي ها مي توان انواع پوسترهاي هنرپيشگان آمريكائي از مارلون براندو گرفته تا آل پاچينو و جيمز دين را يافت. حتي در مكان مقدسي چون آرامگاه عريض و طويل آيت الله خميني صاحب فروشگاهي كه پر است از اجناس خرت و پرت، به زائران پيشنهاد فروش عروسك باربي و كاست هاي ويدئوئي فيلم هائي چون مرد عنكبوتي يا هالك و مد مكس را مي دهد. داريوش، خواننده يك گروه راك كه فعلاً بيكار است ( چون طبال و گيتاريست گروه به انگليس و ايتاليا مهاجرت كرده اند) مي گويد: "جاز آمريكائي زندگي من است امّا اينقدر از آمريكا بد مي گويند كه من حاضر نيستم استقلال كشورم را فداي عشقم به جاز كنم. مي بينيد، آمريكا ما را دو شخصيتي كرده".
حجت الاسلام انصاري كه اصلاح طلبي "آزاد انديش" است در آخرين لحظات گفت و گوئي بسيار متين در مورد سير تحول انقلاب حرفش را قطع مي كند تا به مسئله اي كه ناگهان به فكرش رسيده اشاره كند:" ببينيد، اين آمريكائي ها شعار "بله ما مي توانيم" اوباما را هم از ما گرفته اند. آيت الله خميني از كلمه" غيرممكن" متنفر بود و هر وقت كه ما به ايشان مي گفتيم امكان ندارد بتوان حكومت شاه را بر انداخت با عصبانيت جواب مي داد: "چرا، ما مي توانيم...".
منبع: لوموند 24 ژانويه
No comments:
Post a Comment