Monday, January 26, 2009

هر دو بر سر دو راهي -تحليل لوموند درباره آينده روابط ايران و آمريكا

هر دو بر سر دو راهي
تحليل لوموند درباره آينده روابط ايران و آمريكا\

- سه شنبه 8 بهمن 1387 [2009.01.27]
رنگ هاي نقاشي ديواري ساختمان سفارت سابق آمريكا در تهران، يا به قول دانشجويان مسلماني كه درنوامبر ‏‏1979آن را اشغال كردند" لانه جاسوسي"، بر اثر گذشت زمان پوسته پوسته شده است امّا هنوز مي توان ‏شعاري را كه پشت مجسمه در حال فروريزي آزادي نوشته شده تشخيص داد:" آمريكا ذليل است". چند خيابان ‏آنطرف تر سراسر ديوار ساختماني مرتفع را تصوير نقاشي شده پرچم آمريكا كه از شدّت تازگي برق مي زند ‏پوشانده امّا به جاي ستاره ها جمجمه مردگان و به جاي خطوط موازي خط سير گلوله هاي توپ ترسيم شده ‏است.‏
‏ در حد فاصل اين دو" اثر هنري" قديم و جديد سي سال انقلاب و سي سال ضديت با آمريكا خوابيده است.‏
انقلاب ايران و آمريكائي ستيزي از هم جدائي ناپذيرند زيرا جمهوري اسلامي بر پايه " استقلال ملّي" در تقابل ‏با حكومت شاه كه زير تيول واشينگتن قرار داشت بنيان گذاشته شد. انقلاب يك جهش ملّي گرايانه بود با ‏چاشني تند ضد استعماري كه" گناه نابخشودني" كودتاي سيا در سال 1953 عليه دكتر مصدق نخست وزير ‏وقت ايران يكي از محركه هاي آن بود، گناهي كه در هر موقعيتي، از جنگ عراق عليه تهران با حمايت ‏آمريكا و غرب( 1988 ـ 1980) گرفته تا چريك بازي سياسي بي پايان بر سر پرونده هسته اي ايران، كاربرد ‏داشته است. سه قطعنامه تصويب شده در شوراي امنيت سازمان ملل عليه تهران هم نتوانست گره بحران را ‏بگشايد: ايران همچنان بر "حقّ" خود براي غني سازي اورانيوم در چهارچوب برنامه تحقيقي صلح آميز پاي ‏مي فشارد در حالي كه واشينگتن و متحدانش با سوء ظن به اين مسئله مي نگرند و خواستار آنند كه ايران از ‏غني سازي اورانيوم دست بردارد. ‏
بيل كلينتون و جورج بوش در ماجراي پرونده هسته اي ايران هر كاري كردند سرشان به سنگ خورد: توسل ‏به تهديد، "محور شرارت" خواندن ايران و هرچند وقت يكبار پيش كشيدن گزينه بمباران مراكز هسته اي. از ‏آن طرف رئيس جمهور متعصب ايران، محمود احمدي نژاد،" مسيح وار" به افشاي "حمايت بي چون و ‏چراي" واشينگتن از اسرائيل، كشوري كه خواستار" حذف آن از نقشه جهان" شده است، پرداخت.و همزمان ‏با همه اين ماجراها تحولاتي درخاورميانه به وقوع پيوست.‏
ايران" منزوي" شده است امّا واقعيت اينست كه دور زدن آن ممكن نيست. ايران و آمريكا در سراسر ‏حاورميانه رو در رو به هم مي رسند چه در عراق با شيعيان به قدرت رسيده اش و چه در لبنان با حزب اللهي ‏كه توانست به مدد پدرخوانده ايراني در سال 2006 بر اسرائيل پيروز شود و چه در قضييه فلسطين كه احمدي ‏نژاد شيعه فارس در برابر عجز كشورهاي ميانه رو عرب متحد آمريكا تلاش مي كند خود را در آنجا در مقام" ‏رهبر توده هاي شورشي عرب" تثبيت كند و چه در پاكستان و افغانستان. آيا اين گفته يكي از سياستمداران ‏غربي درست است كه اين دو كشور" در عمل محكومند كه به سازش برسند"؟ رئيس جمهور جديد آمريكا، ‏باراك اوباما اعلام كرده كه مي خواهد در برابر دوراهي سردر گم كننده ايران" راه" تازه اي باز كند و از " ‏گفت و گوئي از موضع قدرت" سخن مي گويد بدون اينكه وارد جزئيات شود. ‏‏ ‏موضع ايران چيست؟ آقاي احمدي نژاد پس از آنكه دست به اقدامي غير متعارف زد و براي اوباما پيام تبريك ‏فرستاد اعلام كرد: "اگر تغييراتي كه صحبتش مي شود واقعيت داشته باشند و طرز برخورد با ما برپايه ‏احترام استوار باشد از آن استقبال مي كنيم و اقدامات مقتضي را اتخاذ خواهيم كرد". ‏
علي آهني، سفير سابق ايران در پاريس و معاون فعلي وزير خارجه در برابر آتش شومينه يكي از تالارهاي ‏وزارتخانه كه در توصيف آن مي توان گفت به سليقه "انگليسي" آراسته شده بود ــ باشد كه از اين كلمه معناي ‏ضمني " استعماري" برداشت نشود ــ براي ما در مورد مباني تنش زدائي با ايالات متحده از ديدگاه ايران ‏توضيح داد. وي از اوباما مي خواهد كه از "سياست تهاجمي منفور بوش" دست بردارد و ضمن توصيه به ‏رئيس جمهور آمريكا براي رعايت حدي از "واقع گرائي" او را ترغيب مي كند كه نگرشش را به دو مسئله ‏عمده كه سال هاست چون خار بر پيكر غرور ملّي ايران فرو رفته و نظام را نسبت به وضع امنيتي كشور ‏نگران كرده تغيير دهد. نخستين مسئله اينست كه آمريكا در نهايت جمهوري اسلامي را همانطور كه هست، به ‏عنوان يك نظام ماندگار كه مي تواند به ثبات منطقه كمك كند به رسميت بشناسد: "ما سي سال محاصره و ‏تحريم و تهديد را تحمل كرديم و هنوز سر جايمان هستيم". مسئله دوّم پذيرش اين واقعيت است كه قدرت هاي ‏جديدي از جمله ايران "در صحنه بين المللي ظاهر شده اند". آقاي آهني مي گويد: "دور تا دور ما را ‏كشورهاي بحران زده گرفته اند ولي ما شريكي هستيم كه نمي توان ناديده اش گرفت چون در منطقه و در دنيا ‏و در جهان اسلام وزنه اي هستيم".‏
آهني مي افزايد: "تحليل آمريكائي ها همان است كه بود. داده ها عوض شده اند امّا آن ها شركاي خود را تغيير ‏نمي دهند. غزه و بحراني را كه در مصر و عربستان سعودي ميان دولت و افكار عمومي حاكم است ببينيد. به ‏نظر شما آمريكا مي تواند باز هم در آينده روي اين كشورها حساب كند؟" از آقاي آهني مي پرسيم كه آيا ايران ‏حاضر است در زمينه برنامه هسته اي خود حركتي انجام دهد؟ با لحني مطمئن مي گويد: "بحث تعليق غني ‏سازي اورانيوم به عنوان پيش شرط هرگونه مذاكره منتفي است. در زمان رياست جمهوري خاتمي ما غني ‏سازي را به حالت تعليق درآورديم و حتي در افغانستان در مبارزه عليه طالبان كمك كرديم امّا چطور از ما ‏تشكر كردند؟ مارا در "محور شرارت" قرار دادند". ‏‏ ‏خيلي ها به گفت و گوي ميان آمريكا و ايران اميد بسته اند امّا تا فرارسيدن آن روز تهران تلاش مي كند نشان ‏دهد كه از موضع قدرت پاي ميز گفت و گو خواهد نشست. در همين راستا چند ساعت پيش از آغاز مراسم ‏تحليف باراك اوباما سازمان اطلاعات ايران از دستگيري چند نفر به اتهام شركت در توطئه سيا براي ايجاد ‏‏"انقلاب مخملي" در ايران خبر داد. ‏‏ ‏سعيد ليلاز، محقق و اقتصاد دان مي گويد: "واقعيت اينست كه مقامات[ايراني] ترجيح مي دادند مك كين پيروز ‏شود. شخص باراك اوباما با حرف هائي كه راجع به باز كردن روزنه ها مي زند معذبشان مي كند. اقليت ‏كوچكي از بنياد گرايان كه از رئيس جمهور هم متعصب ترند مي ترسند كه اگر اوباما روزنه ها را به حدي ‏باز كند كه آن ها هم مجبور شوند روزنه هاي نظام را باز كنند رشته همه چيز از دست شان در برود. من به ‏اين مي گويم سندروم گورباچف. آن ها از وقوع يك پروسترويكاي ايراني وحشت دارند...". همين وحشت ‏باعث شده است كه روزنامه هاي محافظه كار ايران با استفاده از جوّ تأثر عمومي به خاطر كشته شدگان غزه ‏دوباره به انتقاد از ايالات متحده روي آورند. سرمقاله اخير يكي از اين روزنامه ها مي پرسد: "چه كسي بر ‏كاخ سفيد حكم خواهد راند؟ اوباما، پنتاگون يا صهيونيست ها؟"‏‏ ‏شريعتمداري، مدير روزنامه محافظه كار كيهان و يكي از با نفوذ ترين شخصيت هاي نظام با لبخندي مؤدبانه ‏مي گويد: "صادقانه بايد اعتراف كنم كه احساسات ضد آمريكائي انگار با خون ما عجين شده است". بعد با ‏دست به سوي كتابخانه و مجموعه ده جلدي اسنادي كه در سال 1979 از "لانه جاسوسي" آمريكا بدست آمده ‏اشاره مي كند و ادامه مي دهد: "ما كيهاني ها از اول هم نسبت به اوباما نظر مثبتي نداشتيم. نظر سياست ‏مدارها و آقاي احمدي نژاد كمي با ما فرق مي كند. امّا از دست رئيس جمهور در آمريكا كار زيادي بر نمي ‏آيد. وبعد مسئله اينست كه بر چه اساسي بايد توافق كنيم؟ آيا وقتي دستگاه دادگستري دزدي را مي گيرد از ‏قرباني مي خواهد كه با دزد سازش كند؟"‏
امّا اصلاح طلبان كه در اوج تب و تاب نزديك شدن زمان انتخابات رياست جمهوري ايران به سر مي برند با ‏لحن مثبت تري نسبت به اوما حرف مي زنند گرچه سعيد حجاريان در اين مورد دچار توهم نيست: "ميان ما ‏اصلاح طلب ها و دموكرات هاي آمريكائي هميشه درك متقابل وجود داشته است امّا اگر احمدي نژاد در مقام ‏خود ابقاء شود آب از آب تكان نخواهد خورد". با اينهمه اين شخصيت سياسي كه مشكل مي توان زبانش را ‏بست، حتي پس از سوءقصدي كه معلولش كرد، عصاره خوش بيني است و خندان مي گويد: "به هر حال براي ‏ما "رؤياي آمريكائي" زنده خواهد ماند. در ايران از زياده روي هائي كه در گوانتانامو شده و سياست آمريكا ‏خيلي انتقاد مي شود امّا ديپلمه هاي بيكار ما ايالات متحده را ستايش مي كنند چون ارزش كار را پاس مي ‏دارد". ‏
دوباره به خياباني كه بر ديوار آن به تازگي پرچم آمريكا نقش شده، در مركز تهران، برمي گرديم. درست زير ‏نقاشي پيرزني كنار پياده رو چمباتمه زده و به فروش تي شرت هائي با نوشته چاپي ‏USA‏ مشغول است. در ‏چهار راه هاي اصلي شهر فروشنده ها دونات هاي آغشته به شكلات شبيه دونات هاي نيويوركي را در ‏معرض فروش گذاشته اند. تعداد فست فود ها كم نيست. حتي مقاماتي كه به ما اجازه مصاحبه مي دهند تا ‏ضمن آن به سياست هاي جورج بوش حمله كنند كوكاكولايشان را يك ضرب بالا مي دهند يا به شيوه آمريكائي ‏ها قهوه خود را با كافي ميت( پودر شير) مي نوشند. در مسابقه اخذ پذيرش از دانشگاه هاي خارج در ميان ‏جوانان ديپلمه ايراني ‏MIT‏ ( انستيتوي تكنولوژي ماساچوست) كمبريج و سوربون را پشت سر گذاشته است و ‏كلمه ‏abroad‏ ( خارج) در ايران يعني آمريكا. سه ميليون ايراني در آمريكا ساكنند كه اكثرشان در لوس ‏آنجلس( يا به گفته ايراني ها تهران جلس) زندگي مي كنند. هرشب ميليون ها نفر در ايران از طريق اينترنت ‏يا ماهواره برنامه هاي فارسي شبكه هاي ايراني كاليفرنيا را نگاه مي كنند. يكي از دانشگاهيان محافظه كار با ‏لحني تأسف بار مي گويد: "آمريكا اينجاست و از طريق دكمه هاي تلويزيون در فرهنگ ما رسوخ كرده است( ‏كلمه رسوخ كردن را به انگليسي ‏embedded‏ ادا مي كند)". ‏
آيت الله خميني در ابتداي انقلاب درست گفته بود كه "آمريكا مار زخم خورده است". سي سال از انقلاب گذشته ‏است و هنوز اين مار زخم خورده دارد زهر خود را مي ريزد. حوالي ميدان ژاله كه به حرمت نخستين شهداي ‏انقلاب در پي تيراندازي سربازان شاه به مردم ميدان شهدا خوانده مي شود، يكي از مغازه ها آخرين مدل هاي ‏اسكيت را به معرض فروش گذاشته است. دركتابفروشي ها مي توان انواع پوسترهاي هنرپيشگان آمريكائي از ‏مارلون براندو گرفته تا آل پاچينو و جيمز دين را يافت. حتي در مكان مقدسي چون آرامگاه عريض و طويل ‏آيت الله خميني صاحب فروشگاهي كه پر است از اجناس خرت و پرت، به زائران پيشنهاد فروش عروسك ‏باربي و كاست هاي ويدئوئي فيلم هائي چون مرد عنكبوتي يا هالك و مد مكس را مي دهد.‏‏ ‏داريوش، خواننده يك گروه راك كه فعلاً بيكار است ( چون طبال و گيتاريست گروه به انگليس و ايتاليا ‏مهاجرت كرده اند) مي گويد: "جاز آمريكائي زندگي من است امّا اينقدر از آمريكا بد مي گويند كه من حاضر ‏نيستم استقلال كشورم را فداي عشقم به جاز كنم. مي بينيد، آمريكا ما را دو شخصيتي كرده". ‏
حجت الاسلام انصاري كه اصلاح طلبي "آزاد انديش" است در آخرين لحظات گفت و گوئي بسيار متين در ‏مورد سير تحول انقلاب حرفش را قطع مي كند تا به مسئله اي كه ناگهان به فكرش رسيده اشاره كند:" ببينيد، ‏اين آمريكائي ها شعار "بله ما مي توانيم" اوباما را هم از ما گرفته اند. آيت الله خميني از كلمه" غيرممكن" ‏متنفر بود و هر وقت كه ما به ايشان مي گفتيم امكان ندارد بتوان حكومت شاه را بر انداخت با عصبانيت جواب ‏مي داد: "چرا، ما مي توانيم...". ‏
منبع: لوموند 24 ژانويه ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏‏ ‏

No comments:

Post a Comment