Sunday, February 22, 2009

ايراني ها نمي دانند چه مي خواهند‏ -نوول ابزرواتور‏

ايراني ها نمي دانند چه مي خواهند‏
آرمين عارفي در مصاحبه با نوول ابزرواتور‏ - دوشنبه 5 اسفند 1387 [2009.02.23]
امروز وقتي از ايران صحبت مي شود، همه به ياد اظهارات رعدآسا و جنگ طلبانه رييس جمهور محمود احمدي نژاد يا ‏تحريم هاي سازمان ملل که عليه برنامه هسته اي ايران اعمال شده مي افتند. ‏
آرمين عارفي، روزنامه نگار ۲۵ ساله ايراني- فرانسوي و خبرنگار چندين رسانه فرانسوي در ايران، در کتاب خود تحت ‏عنوان "تور و چادر" با ذکر خاطرات و ارائه تصويري از اين کشور پيچيده با سنت هاي هزار ساله که زندگي روزمره در ‏آن با سرکوب حکومت ديکتاتوري عجين شده، به بحث پيرامون زواياي مختلف "زندگي در ايران آيت الله ها" مي پردازد. با ‏خواندن اين کتاب تصوير ديگري از ايران در ذهن نقش مي بندد.‏
او ۳۰ سال پس از ظهور انقلاب اسلامي در اين کشور به سؤالات فرانسوا سينو، گزارشگر نوول ابزرواتور پاسخ مي دهد. ‏
‎‎شما در نوشتن اين کتاب از يادداشت هاي مربوط به دو سال زندگي تان در ايران استفاده کرده ايد. چرا چنين ‏شيوه اي را انتخاب کرديد؟‎ ‎مقالاتي که در مورد ايران و توسط کارشناسان بزرگ نوشته شده بسيارند. من که يک روزنامه نگار جوان هستم مي خواهم ‏با افراد بسياري ارتباط برقرار کنم تا يک تصوير متفاوت از آنچه معمولاً توسط رسانه ها منتشر مي شود ارائه دهم. ايران ‏کشوري است جوان و بسيار قابل دسترس؛ کشوري که در هر گوشه و کنار آن مي توان عجين شدن لبخند و اشک را مشاهده ‏کرد. من قصد داشتم کتابي بنويسم که زندگي مردم ايران را به شکلي دراماتيک توأم با بي رحمي هاي روزمره به تصوير ‏بکشد.‏
‎‎يعني در نهايت کتابي شبيه به "پرسپوليس"...‏‎‎من به فيلم مرجان ساتراپي بسيار علاقه دارم. در جاي جاي اين فيلم و کتاب هاي مصور پرسپوليس نيز مي توان اشک و ‏لبخند را در آن واحد مشاهده کرد. ولي بايد توجه داشته باشيم که پرسپوليس ايران معاصر را به تصوير نمي کشد و بيشتر ‏ايده هاي مربوط به يک کشور جهنمي را تداعي مي کند. من مي خواستم عکس آن را نشان دهم و پيشداوري هايي که در ‏مورد ايران و مردم آن، نه دولت، وجود دارد را از بين ببرم... امروز مي توان به مدت دو سال در ايران زندگي کرد و به ‏خوبي پا گرفت.‏
‎‎آيا اين مسأله به اين خاطر نيست که شما با جوانان ايراني بسياري در ارتباط بوده ايد؟‎ ‎بي شک همين طوره و البته اين ارتباط اجتناب ناپذير است. سه چهارم مردم ايران کمتر از ۲۵ سال سن دارند، يعني بعد از ‏انقلاب اسلامي به دنيا آمده اند. اين افراد اصلاحات شاه را نديده اند و تجربيات شان فقط مربوط به دوران جمهوري اسلامي ‏است. ولي زماني که صحبت از جوان مي کنيم، يعني داريم از حرکت، تفريح و زندگي صحبت مي کنيم...‏
‎‎انجام برخي تفريحات در جمهوري اسلامي مشکل است... ولي شما در کتاب تان جوانان را به صورتي نشان داده ‏ايد که علي رغم اينکه در خفقان زندگي مي کنند، بسيار آزاد نگرند. آيا در اينجا حالتي از روان گسيختگي وجود ‏ندارد؟‎‎ايراني ها کاملاً روان گسيخته اند. من در کتابم نوشته ام که اگر مراسم جايزه اسکار در ايران برگزار مي شد، ۷۰ ميليون ‏نفر مي خواستند جايزه بگيرند. مردم، مخصوصاً خانم ها، آن طور که مي خواهند نمي توانند لباس بپوشند... در محل کار بايد ‏وانمود کني که يک مسلمان واقعي هستي. برعکس مردم در تاکسي ها، بقالي ها،... از نظر سياسي به ابراز عقيده مي ‏پردازند و يا حتي به دولت ناسزا مي گويند. آيت الله ها نيز از اين مسايل آگاه اند و آن را تحمل مي کنند. ‏
‎‎آيا اکنون که ۳۰ سال از انقلاب اسلامي گذشته، امکان وقوع انقلاب جديدي وجود دارد؟‎ ‎الآن ۳۰ سال است که مردم مي گويند "آخوندها امسال مي روند". امروز جوانان کمي دلزده شده اند. تقديرگرايي بر همه ‏امور زندگي غالب شده، به ويژه اينکه دولت هيچ اپوزيسيوني را تحمل نمي کند و اينکه مردم هرگز براي رسيدن به يک ‏هدف مشترک گردهم جمع نمي شوند. ازطرف ديگر، مردم ايران ذهنيت بسيار پيچيده اي دارند. مردم شيفته سنت و اعتقادات ‏اند و هيچ گاه دموکراسي را نشناخته اند. از اين پس تنها زمان است که مي تواند به ايرانيان کمک کند تا به سوي دموکراسي ‏پيش روند. و در نهايت اين سؤال پيش مي آيد که آيا جامعه بين الملل امروز به واقع مي خواهد شاهد يک ايران دموکراتيک ‏باشد يا خير؟
‎‎فرهاد خسروخاور در مصاحبه اي با نوول ابزرواتور به "جدايي بين جامعه مدني و دولت" اشاره کرد. نظر شما ‏در اين رابطه چيست؟‎‎اين جدايي کاملاً آشکار است. حکومت يک موجوديت خشن دارد و جامعه مايل است و البته حق دارد از آن جدا شود، ولي ‏نمي داند پس از آن چه خواهد شد، چون هنوز راه حل بهتري پيدا نکرده. جامعه ديگر حکومت را نمي خواهد، ولي نکته ‏مسلم اين است که جامعه قبل از پيوند خوردن با حکومت به توان خود ايمان داشته است.‏
منبع: نوول ابزرواتور، ۱۹ فوريه ۲۰۰۹‏

No comments:

Post a Comment