مشکلات اصلاحات را به خاتمي تقليل ندهيم
علي رضا رجايي در گفت وگو با روز: - پنجشنبه 1 اسفند 1387 [2009.02.19]
نادرايراني
علي رضا رجايي از فعالان ملي ـ مذهبي در مصاحبه با روز "تقليل مشكلات اصلاحات به محمد خاتمي وتيم" او را نادرست مي داند وبر اين باورست که "خاتمي پيروزقطعي دوره دهم انتخابات رياست جمهوري ايران خواهد بود".
اين مصاحبه در پي مي آيد.
برخي از نيروهاي سياسي داشتن يك تريبون به نام روزنامه را ملاك موفقيت يك حزب يا يك جريان و نداشتن آن را ملاك شكست يك حزب يا يك جريان مي دانند. به نظر شما اين برخورد از منظر ملاك هاي استراتژي صحيح است؟ اساسا نگاه به كارنامه يك جريان با چه ملاك ها ومعيارهايي سنجيده مي شود؟
اينكه يك جريان سياسي بتواند از بضاعت هايي برخوردارباشد و خود را درپيگيري يك هدف سياسي تجهيز كند، يك امتياز تلقي مي شود. ولي ما مي دانيم به ويژه دراوضاع واحوال ايران بسياري از امكانات و تجهيزاتي كه به تامين يك هدف سياسي كمك مي كنند، لزوما از مسيرهاي متعارف به دست نمي آيند. براي مثال جريان راست درشرايط كنوني به جهت كمي ازاكثريت قابل توجهي درحوزه رسانه برخوردار است. صرفنظر از رسانه صدا وسيما كه بعضا ادعاي فراجناحي مي كند و اين ادعا قابل قبول هم نيست، رسانه هاي مكتوب اغلب دراختيار جناح راست قرار دارد. ولي ما اين موضوع را يك صلاحيت كسب شده تلقي نمي كنيم بلكه امكاناتي است كه از جانب حاكميت به عنوان امتياز براساس ميزان قرابت نيروها وطيف ها به آنان تعلق مي گيرد. بنابراين فقدان امكانات به دليل محدوديت هاي تصنعي، لزوما نشانه فقدان صلاحيت يك جريان سياسي نيست. گرچه يك جناحي ممكن است بگويد كه اگر گرايش سياسي داراي ظرفيت چانه زني باشد بنابراين چانه زني هم بخشي از صلاحيت ها است و آن جريان ـ مثلا آقاي خاتمي ـ فاقد آن صلاحيت است. البته اين سخن برروي كاغذ، سخن درستي است ولي گاهي شما به عنوان جرياني كه صاحب اصول هستيد واردمرحله اي مي شويد كه امكان چانه زني وگفت وگو را از دست مي دهيد، نه آنكه نمي خواهيد گفت وگو كنيد، بلكه از مواضع اصولي كه تشخيص مي دهيد به گونه اي دفاع مي كنيد كه امكان گفت وگو را به هرطريق از دست مي دهيد. درواقع درنتيجه يك موضع اخلاقي، اين شرايط حاصل مي شود ونه درنتيجه يك بي تدبيري سياسي.
عمده كردن پرداختن هزينه از سوي عده اي ـ كه واقعا هزينه هايشان نيز سنگين بوده ـ در دوران آقاي خاتمي، درمقابل منافع ملي از نظر شما اشتباه استراتژيك تلقي نمي شود؟ به نكته خوبي اشاره كرديد. درباره آن دوره اي كه آقاي خاتمي حضور داشتند، بايد درمقابل بپرسيم چه كساني قادر بوده اند جلوي آن موج را بگيرند يا قادربوده اند آسيب هاي آن موج را تقليل بدهند؟ كدام فرد يا كدام جريان موفق شد از حكم ناروا عليه گنجي جلوگيري كند؟ چه كسي يا چه نيروهايي قادر بودند جلوي تعطيلي گسترده مطبوعات را بگيرد؟ چه كسي توانست جلوي بازداشت هاي متعدد و پي درپي را براساس اتهامات موهوم بگيرد؟ آقاي خاتمي يكي از قواي سه گانه را دراختيار داشت. از ميان بقيه نيروها كه ممكن بود در حوزه ديگري از قواي سه گانه ودرچارچوب كلي اصلاحات نيز باشند، كدام قادر شدند درمقابل اين مسايل ايستادگي كنند؟آن چيزي كه تبديل به يك ساخت ضد اصلاحات شد، تقريبا هيچكسي نتوانست جلوي آن را بگيرد. اين تحليل نادرستي است كه اين بحث كلان را به بي كفايتي نيروها يا يك فرد درقوه مجريه تقليل بدهيم. آنچه اتفاق افتاد ناتواني يك جريان يا يك جنبش اجتماعي درمقابل يك ساخت متصلب سياسي بود.اين ساخت، تصورات ابتدايي را كه براساس آن گمان مي شد درنتيجه راديكاليزه كردن حركت اجتماعي و سياسي بعد از دوم خرداد، نيروي ضددمكراتيك و ضد دوم خرداد را مي توان عقب راند، ابطال كرد. متاسفانه برخي نمي خواهند به اين موضوع تن بدهند كه راهبرد راديكاليزه كردن نادرست بوده است. البته ممكن بود كه راديكاليزه كردن از صحت اخلاقي برخوردار باشد، ولي اين موضوع صحت سياسي نداشت يا نتوانست درآن بازي، موازنه قوا را به نفع خودش برهم بزند. لذا به جاي روي آوردن به چنين تحليلي، مطرح كرده ومي كنند كه آقاي خاتمي پايداري نكرد. درحالي كه ما شاهد بوديم افرادي كه دردوره هاي قبل صاحب نفوذ بودند به اين پروژه پيوستند و البته لزوما راديكال هم نبودند ولي وقتي كه ماشين سركوب به راه افتاد آنان نيز از آسيب هاي آن مصون نماندند. همه سوابق وحيثيتي هم كه درنظام داشتند ويا آن را كسب كرده بودند به كمك شان نيامد. درحالي كه همان افراد ممكن بود زماني از قطب هاي لابي سياسي تلقي شوند. حتي بالاتر از اين ها شخصي مانند آقاي هاشمي رفسنجاني نيز قادر نبودند نقش سابق خود براي تلطيف فضا را ايفاكنند، درحالي كه بخشي از راديكاليسم سياسي بعد از دوم خرداد، ايشان وجايگاه ايشان را نيز هدف قرار داده بود. بنا براين به نظر مي آيد به جاي آنكه اتفاق رخ داده را به افراد تقليل بدهيم، بايد تحليلي نسبت به نوع موازنه قوا درايران داشته باشيم. دراين باره تناقضي كه به چشم مي خورد آن است كه وقتي مي خواهند نشان بدهند انتخاب آقاي خاتمي به عنوان كانديداي رياست جمهوري نادرست است، به بحث موازنه قوا مي پردازند و تاكيد مي كنند آقاي خاتمي نمي تواند جايگاهي دراين موازنه قوا داشته باشد، چون براي اين سطح از ساخت سياسي ممكن است آقاي خاتمي بيش از اندازه راديكال يا ترقي خواه باشد، ولي هنگامي كه درباره گذشته ارزيابي مي كنند، دراين شرايط ديگر به ساخت توجه نمي كنند و انگشت برشخص خاتمي و ميزان پايداري وي مي گذارند. از اين رو تحليل فعلي را نسبت به گذشته تعميم نمي دهند كه اگر درشرايط حاضر موثر نبوده، درآن زمان نيز نمي توانسته موثر باشد. اين عدم موثر بودن نيز نه به دليل ويژگي هاي رواني، بلكه به دليل نوع ساخت سياسي بوده است.
آيا اين مطلق گرايي اساسا با ذات اصلاح طلبي واصلاحات همخواني دارد؟
لا اقل تجربه دوم خرداد نشان داد كه هرنوع تحليل كلان نگر كه اصل تحول را از كلان ترين نهادهاي سياسي آغاز مي كند به نتيجه نمي رسد. اتفاقا تحولات دوم خرداد صحت نظرات آقاي خاتمي را نشان داد كه توسعه سياسي را درذيل بحث جامعه مدني مطرح كرد. اتفاقا آقاي خاتمي هرگز شعار تحولات درنهادهاي كلان سياسي را مطرح نكرده، بلكه بحث توسعه سياسي را از موضع جامعه مدني به ميان مردم آورده است. آقاي خاتمي تلاش كرد كه نهادهاي مدني را دراين حوزه حتي الامكان فعال كند. همين نهادهاي نصفه ونيمه فعال شده به آن پروژه وفادار نماندند و بعد از مدتي معطوف به همان تحليل هاي كلان نگر شدند. ولي نظريه آقاي خاتمي اتفاقا كلان نگر نبود وتحول درحوزه هاي جامعه مدني، تحول درفرهنگ سياسي و زمينه دادن به نيروهاي تازه پا گرفته در جامعه مدني را دنبال مي كرد. ولي گرايشي كه به دنبال تحول درساخت كلان وبه طور كلي كلان نگر بود، درشرايط ناكامي، به تحليل خود شك نكرد بلكه به پروژه اصلاحات شك كرد.
شايد بتوانيم بگوييم كه به جاي مسئله مداري به خودمداري روي آورد؟
دقيقا. دراين مرحله ميزان صلاحيت ديگران، نحوه رفتار با خودشان قرارگرفت؛ ضمن آنكه دراين مرحه به طور ناخودآگاه به خودزني پرداختند. منظورم از خودزني اين نيست كه تنها خود را حذف كردند. بلكه منظومه اي از نيروهايي كه شكل گرفته بودند و مي توانستند موثر باشند را نيز درواقع ناكام توصيف كردند و آنان را اصولا فاقد موثريت دانستند. درحالي كه به طور واقعي اين نيروها موثر بودند. همين ها بودند كه دوم خرداد را به وجود آوردند و اتفاقا دوم خرداد اين دست از نيروها را نيز به شكل يك كادر تربيت كرد. ولي اين كادرها درآن خود زني ناديده انگاشته شدند.
با توجه به شرايط به وجود آمده وزن اين نيروها آن اندازه است كه اصلاحات را دچار عقب گرد تاريخي بكنند؟
به جهت موضوع ممكن است ولي به جهت فرآيندي، با توجه به آنچه درجامعه مي گذرد به نظرم خير اين عقب گرد امکان ندارد. به عبارت ديگر جامعه دارد درمسير خود حركت مي كند. البته بخشي از اين نكته اي كه شما گفتيد برمي گردد به نتبجه انتخاباتي كه درپيش رو قرار دارد. درصورتي كه آقاي خاتمي دراين انتخابات پيروز شوند، اين ارزيابي ها به محاق خواهد رفت. اساسا بخشي از اين تحليل ها حاكي از آن است كه اصولا آقاي خاتمي با توجه به مفروضاتي كه درتحليل ها وجود دارد نمي توانند موفق شوند. از نظر آن ها اين ساخت به گونه اي متصلب تعريف شده كه اگر قرار باشد آقاي خاتمي بيايد، به معناي آن است كه پروژه ساخت تعريف شده شكست خورده است. البته كسي كه اين تحليل را دارد ديگرنمي تواند به كانديداهاي ديگري نيز اميدوار باشد. مگر آنكه آن را به عنوان يك امر موقتي و تريبوني براي ابراز نظرات صرفا درنظر بگيرد. ولي آگر آقاي خاتمي بتواند اين توفيق را به دست بياورد اصولا اين نظريه به محاق رفته وآن فرآيند كه هميشه آقاي خاتمي به آن درحوزه جامعه مدني و فرهنگ سياسي معتقد بوده است به نظر مي رسد كه به طور تصاعدي افزايش خواهد يافت. لذا دردوره خاصي پس از انقلاب اسلامي ايران قرار داريم كه اين دوره به نظر من به مراتب حتي تعيين كننده تر از وقايع دوم خرداد مي تواند باشد.
به نظر شما درميان كانديداهاي حاضر كداميك شانس پيروزي دارد؟
من نظرم را مي دهم كه اگر درآينده پيش بيني ام درست نبود بگويم اشتباه كردم. به اعتقاد من آقاي خاتمي كانديداي پيروزانتخابات دهم رياست جمهوري ايران خواهد بود.
Wednesday, February 18, 2009
مشکلات اصلاحات را به خاتمي تقليل ندهيم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment