Wednesday, February 18, 2009

حکومت نگران است -عبدالرضا تاجيک روزنامه نگار و فعال مدني که ممنوع الخروج شد

حکومت نگران است
عبدالرضا تاجيک در گفت و با روز :‏

- پنجشنبه 1 اسفند 1387 [2009.02.19]
سارا مقدم

roozonline
عبدالرضا تاجيک روزنامه نگار و فعال مدني روز سه شنبه در حالي که براي شرکت در يک کنفرانس بين المللي عازم ‏کشور اسپانيا بود، در فرودگاه امام خميني ممنوع الخروج شد. با او به گفت و گو نشسته ايم‎.‎
‎‎آقاي تاجيک قبل از هر چيز لطفا از هدف سقرتان بگوييد. عازم کجا بوديد؟‎ ‎‏ ‏من به دعوت بنياد سه فرهنگ مديترانه اي عازم کشور اسپانيا بودم و قرار بود در آنجا سخنراني کنم. ‏
‎‎در فرودگاه چه اتفاقي افتاد؟‎ ‎
‏ در فرودگاه همه چيز به صورت عادي پيش مي رفت و مهر خروج هم بر پاسپورت من زده شد. آماده سوار شدن به هواپيما ‏بودم که از طريق بلندگو اسمم را صدا زدند و يک فردي که لباس شخصي به تن داشت، در سالن اسمم را صدا مي زد. ‏ايشان ابتدا پاسپورت مرا گرفت و گفت که منتظر باشم تا برگردد.‏
‎‎ايشان از کدام نيرو بود؟ آيا پرسيديد؟ يا کارت ارائه کردند؟‎ ‎‏ ‏
فردي بود که لباس نظامي نداشت ولي بيسيمي دستش بود و براحتي هم همه جا مي رفت. يعني کسي مانعش نمي شد. وقتي ‏در مورد ماموريتشان پرسيدم، کارتي نشان ندادند و تنها به اين جمله بسنده شد که از نيروهاي رياست جمهوري هستند.‏
‎‎با توجه به اينکه دليلي به شما ارائه نشده فکر مي کنيد که چرا ممنوع الخروج شديد؟‎ ‎
من هيچ دليلي نمي بينم. اگر دليلي وجود داشت و من ممنوع الخروج شده بودم، قبل از اينکه مهر خروج زده شود، از طريق ‏مامور پليس گذرنامه بايد مطلع مي شدم.‏
‎‎پيش از شما نيز افراد ديگري از فعالان زن و فعالان اجتماعي و مدني از سفرشان جلوگيري شده بود. تحليل شما ‏به عنوان يک روزنامه نگار و فعال مدني، از اين وضعيت چيست؟ دليل اين برخوردها و فشارها که روزافزون نيز هست، ‏چيست؟‎ ‎
به نظر مي رسد حکومت ايران نمي خواهد سازمانها و نهادهاي مختلف در جهان به موضوعات درون ايران از جمله مسائل ‏حقوق بشري بپردازند يا به آن توجه کنند. اگر هم برنامه اي برپا مي شود ترجيحشان اين است که دستکم از داخل ايران ‏کسي با آنها مرتبط نشود. اين به معني گسست بين مرکز و پيرامون است. يعني صرفا شرکت کنندگاني از خارج ايران داشته ‏باشند. دليل ديگر هم فشار بيشتر براي فعالان داخلي است که در اينگونه مراسم شرکت نکنند که باز هم به قطع روابط مرکز ‏و پيرامون مي انجامد. ارتباط متن با پيرامون، نگراني حاکميت است. ‏
‎‎لطفا منظورتان را از متن و پيرامون دقيق تر توضيح دهيد.‏‎ ‎
‎ ‎متن يعني فعالاني که در داخل ايران درگير با مسائل سياسي، فرهنگي و اجتماعي هستند. بنابراين واقيت هاي اجتماعي ‏براي آنها بيشتر قابل لمس است و بهتر مي توانند راه حل ارائه دهند. يعني نگاه به داخل است اما پيرامون کنشگراني هستند ‏که به دلايل مختلف در داخل کشور حضور ندرند. ‏
‏ اگر ميان متن و پيرامون ارتباط باشد باعث مي شود تا افرادي که در خارج از ايران هستند در ارائه تحليل کمتر خطا کنند. ‏البته بايد به اين نکته توجه کرد که برخي از اصحاب قدرت در ايران در صدد راديکاليزه کردن خواسته هاي اجتماعي در ‏ايران هستند تا از اين طريق راحت تر اهدافشان را به ثمر برسانند. و نکته ديگر ايجاد ترس و ياس در بين فعالان فرهنگي و ‏اجتماعي و سياسي است.‏
‎‎چرا؟ نفع اين کار براي کشور چيست؟ به نظر شما روابط بين المللي فعالان مدني ايران چه آسيبي ممکن است به ‏حکومت ايران بزند؟ از طرفي ايجاد ترس و ياس خودش نشان دهنده وجود هراس در آن طرف است. به طور مشخص مي ‏خواهم بدان آيا به نظر شما اين هراس آيا واقعي است؟‏‎ ‎‏ ‏
ببنيد در روند مدرنيزاسون تحول و تغييرات اجتماعي مهم است. من اسم ترس را به ديدن واقعيت ها توسط افرادي از درون ‏حاکميت مناسب تر مي دانم. آنان فهميده اند که فعاليت هاي مدني يکي از موثرترين راه ها براي تغييرات اجتماعي است ‏بنابراين در تلاشند تا اين موضوع را آنطور که مي خواهند هدايت کنند. ‏
‎‎چرا با تغييرات اجتماعي مخالفند؟ آيا هر تغيير اجتماعي را زيربناي تغيير سياسي مي دانند؟ در حالي که ‏تغييرات اجتماعي را حتا خود دولتها هم مي توانند ايجاد کنند و به نفع همه هم هست. چرا با آن مقابله مي کنند و خود را در ‏برابر آن قرار مي دهند؟‏‎ ‎‏ ‬‏
از آنجا که برخي از دولتمردان اعتقادي به ضرورت حضور فعال ملت در فرايند توسعه ندارند و همچنين در گذشته آنان ‏راسرکوب کرده اند در نتيجه اعتقاد و اعتمادي به ملت ندارند.‏
ببينيد در اينجا بحث فرهنگ خيلي مهم است. در غرب مدرنيزاسيون متکي به چند مولفه بود. اول مردم غرب مدرن شدند و ‏بعد مدرنيزاسيون اتفاق افتاد. يعني اول مردم داراي يک هويت تغيير يافته شدند. اما در کشور ما اين اتفاق رخ نداده. دولت ‏هم برخي از ظواهر مدرنيته را گرفته ولي به اصول آن پايبند نيست. ‏
‎‫‎پس شما شرايط موجود و برخورد با فعالان جنبشهاي مدني را ناشي از تضادهاي يک جامعه سنتي در روبرو ‏شدن با مدرنيسم مي دانيد؟‬‏‎ ‎
دقيق تر بگويم در شکاف ميان دولت- ملت.‏
‎‫‎و راه خروجي هم دارد اين شکاف؟‬‏‎ ‎
به نظرم اگر همه گروه ها و حتا جناح هاي درون حاکميت بپذيرند که ادامه وضع موجود امکان پذير نيست، مي شود برون ‏رفتي پيدا کرد. و اين البته به چگونگب حرکت کنشگران اجتماعي هم بستگي دارد. يعني کنشي آگاهانه مي طلبد.‏‎‫‎مساله کمي بغرنج است. چون به نظر نمي رسد که مدرنيسم يا تضادهاي آن تنها مشکل دولت باشد. اگر يک دولت سنتگرا ‏بر راس کار قرار مي گيرد، پشتش مردمي هستند که به او راي داده اند و همچنين جامعه مدني وجود دارد که به هر حال با ‏کنش هايش (حتا سکوت) آن را پذيرفته يا منجر به آن شده.‏
‎‎نفش جامعه مدني را در اين کنش آگاهانه يا آگاهي دادن به کنش ها چقدر موثر مي دانيد؟‎‎
من ابتدا گفتم که تغير مردم مهم و ضروري است. يعني هرچه قدر شما ظاهر جامعه را مدرن کنيد اما به بنيان هاي مدرنيته ‏اعتقادي نداشته باشيد و يا آنها حضور نداشته باشند رسدن به اين مرحله غير ممکن است.‏‎ ‎جامعه مدني هم به عنوان يکي از ‏بنيان هاي مدرنيزاسون خوب نقش حياتي دارد.‏
‎‫‎و خب البته اينجا مي رسيم به يک دور تسلسل که کدام يک زود تر شروع مي کند. يعني تغيير نگاه نهاد هاي ‏آموزش دهنده و تصميم گير است که باعث تغييرات اجتماعي مي شود؟ يا تغييرات اجتماعي است که باعث تغيير نگاه هاي ‏تصميم گير مي شود...؟‎ ‎‏ ‏
تغييرات اجتماعي به نظر من ضروري تر است و مي تواند به تقويت و استمرار آن بينجامد.در حالي که اگر تنها نهادهاي ‏تصميم گير وارد شوند، ضرورتا به استمرار و‎ ‎تحکيم بنيانهاي اجتماعي و فرهنگ توسعه منجر نمي شوند. ‏

No comments:

Post a Comment