Sunday, March 22, 2009

سیاست اوباما در رابطه با حکومت ایران -حسن داعی


سیاست اوباما در رابطه با حکومت ایران
حسن داعی

پیام نوروزی باراک اوباما به ایرانیان و پیشنهاد حل و فصل اختلافات با جمهوری اسلامی،1 بار دیگر این پرسش رابرجسته تر میکند که سیاست آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی چیست؟ آیا واشنگتن در حال فراهم کردن زمینه های یک سازش یا معامله با جمهوری اسلامی است؟ آیا غرب به دستیابی ملایان به سلاح هسته ای رضایت خواهد داد؟ احتمال حمله نظامی اسرائیل تا چه میزان جدی است؟ در صورتیکه غرب نتواند مانعی برای دستیابی حکومت ایران به بمب اتمی گردد، سیاست درازمدت آمریکا چه خواهد بود؟
پیام اوباما نسخه کوتاه شده ای از سخنرانی مادلین آلبرایت است که در نوروز سال 2000 ایراد نمود. اما پیام اوباما که بیشتر یک اتمام حجت دیپلماتیک با آخوندهاست تا یک گشایش تاریخی، در شرائطی کاملا متفاوت با دوره کلینتون انجام گرفته است. بدون در نظر گرفتن این شرائط جدید یعنی قرار داشتن حکومت ایران در آستانه دستیابی به سلاح اتمی، نمی توان گامهای بعدی آمریکا را بخوبی درک نمود. از حدود یکسال قبل، واشنگتن شاهد یک دعوای سیاسی جدی بین محافل صاحب نفوذ آمریکاست. موضوع اختلاف نیز سیاست های آینده این کشور در مقابله با جمهوری اسلامی است . در این مدت، دهها گزارش از طرف انستیوهای مختلف منتشر گردیده است که با مطالعه آنان میتوان خطوط اصلی راه حل های پیشنهادی را باز شناخت. با یک نگاه کلی میتوان سه خط فکر را متمایز کرد که یکی از آنان بعنوان راهکار سیاسی مسلط، مورد حمایت مهمترین و با نفوذترین محافل قرار گرفته و بنظر میرسد که اوباما نیز در حال اجرای همین راه حل است.
• راه حل اول، افزایش بنیادین تحریم های مالی، اقتصادی و سیاسی علیه ایران تا مرز محاصره دریائی ایران است. هواداران این راهکار معتقدند که باید با تمام قوا از دستیابی ملایان به سلاح هسته ای جلوگیری نمود و گفتگوگای های دیپلماتیک بی ثمر است.
• راه حل دیگری نیز که در اقلیت قرار دارد، پیشنهاد همزیستی با حکومت آخوندی است. طرفداران این راهکار معتقدند که نمی توان جلوی دستیابی ملایان به سلاح اتمی را گرفت و باید با آن کنار آمد. برژینسکی که یکی از مبلغان این راه حل است، دو هفته پیش در سنای آمریکا گفت: همانطور که آمریکا با شوروی کنار آمد، میتوان با جمهوری اسلامی نیز به همزیستی رسید. حامیان این نظریه میگویند که آمریکا باید مناطق نفوذ رژیم ایران در منطقه را به رسمیت بشناسد و آنطور که تریتا پارسی مطرح کرده بود، "آمریکا و ایران باید شیوه تقسیم خاورمیانه بین خودشان را یاد بگیرند."
این راهکار مورد حمایت محافل نفتی آمریکاست و لابیست های حرفه ای رژیم نیز به تبلیغ آن مشغولند. چند ماه پیش، ری تکیه و همسرش سوزان مالونی گزارش مفصلی منتشر نمودند که همین نظریه را توصیه مینمود. به گفته آنان، آمریکا باید سیاست چماق و هویج را بطور کلی کنار گذاشته و از راه دوستی با ایران وارد شود. رژیم ایران سقوط کردنی نیست، نفوذش در خاورمیانه تثبیت شده و آمریکا چاره ای مگر کنار آمدن (تسلیم) با حکومت ایران ندارد.2
• راه حل سوم که ظاهرا مورد تأیید دولت اوباما نیز هست، بطور بنیادین بر این اصل قرار گرفته است که نمی توان با یک جمهوری اسلامی مجهز به سلاح هسته ای با رهبری کنونی آن به همزیستی رسید. مدافعان این نظریه معتقدند که راه حل نظامی در شرائط کنونی بهائی گزاف می طلبد و نتایج سیاسی و استراتژیک این اقدام نیز قابل پیش بینی نیست و ازینرو، تنها بعنوان آخرین گزینه مورد نظر قرار خواهد گرفت. این راهکار یک چشم اندار درازمدت تری برای بزانو درآوردن رژیم ایران مد نظر دارد که در سطور زیر در مورد آن به تفصیل بحث میکنیم. اگر به نوشته های دنیس راس (مسئول پرونده ایران)، ریچارد هاس (رئیس با نفوذ شورای روابط خارجی) و گری سیمور (رئیس مطالعات شورای روابط خارجی) نگاه کنیم، میتوان چهارچوب کلی این راهکار سیاسی مسلط در آمریکا را باز شناخت. 3

پارامترهای تعیین کننده در رابطه با حکومت ایران
برای دستیابی به یک درک درست از روند اوضاع و گرایشات آینده سیاست خارجی آمریکا در مقابله با ملایان باید چند پارامتر بسیار مهم را در نظر داشت.
• پارامتر اول دگرگونی های اخیر در عراق است. بسیاری از صاحب نظران از هر دو حزب، از دو سال پیش توصیه کرده بودند که برای جلوگیری از برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، بایستی در درجه اول عراق را آرام کرد و اهرم فشار را از دست ملایان گرفت. طی دو سال گذشته، آمریکا با محوریت نوری المالکی، تقابل با نیروهای وابسته به ملایان را بعنوان سیاست اصلی خود انتخاب نمود. در مدت زمانی کوتاه دست وابستگان مقتدی صدر را از بصره کوتاه کرد و مناطق تحت نفوذ وی در بغداد را نیز در کنترل خود گرفت. و خود وی نیز به ایران گریخت. مجلس اعلا نیز تسلط خود را به میزان زیادی از دست داد. این تحول مهم با انتخابات اخیر در عراق تأیید شد و دست حکومت ایران را از یکی از مهترین اهرم های فشار خود در منطقه کوتاه کرد. امضای قرار داد امنیتی بین آمریکا و عراق شکست دیگری برای حکومت ایران بود که به قدرت نوری المالکی افزود و به تبع آن وزن سیاسی وابستگان حکیم را بازهم ضعیف تر نمود.
• در اینجا بایستی دو تحول دیگر را نیز به عقب نشینی حکومت ایران در عراق اضافه نمود. حمله اسرائیل به حزب الله در سال 2006 و سپس جنگ اخیر در غزه، تأثیرات مهمی بر تعادل قوا در منطقه گذاشته است. اگرچه در این حملات وحشیانه، غیر نظامیان مظلوم فلسطینی و لبنانی در صف اول قربانیان قرارداشتند، اما نتیجه مهمی برای اسرائیل، آمریکا و تا حدودی برای کشورهای عرب بهمراه داشت. از این پس، نه حزب الله و نه حماس هیچکدام قادر نخواهند بود به آسانی و به ارزانی و فقط برای دفاع از حکومت ایران وارد جنگ شوند زیرا میدانند که اسرائیل تردیدی در ویران کردن فضای زیست آنان نخواهد داشت و نه مردم لبنان و نه مردم مظلوم فلسطین زیر بار چنین سناریوی شومی برای خدمت به آخوندها نخواهند رفت.
• پارامتر دیگری نیز که به ضرر جمهوری اسلامی تغییر کرده است، مخالفت روز افزون و بی سابقه رهبران منطقه با جمهوری اسلامی است. موضعگیری های مصر، عربستان و امارات متحده علیه رژیم حاکم بر ایران نشانه هایی از این دسته بندی جدید در خاور میانه است. بنظر میرسد که تهدیدات ناشی از دستیابی ملایان به سلاح هسته ای و تقویت جایگاه آن در خاورمیانه، در حال دگرگون کردن اتحاد های مرسوم در منطقه است. اکنون، جمهوری اسلامی بهمراه حزب الله و حماس و وابستگان عراقی اش از یکطرف، و جامعه بین المللی، اسرائیل و کشورهای عربی از طرف دیگر در مقابل هم قرار گرفته اند. سوریه نیز در حال ارزیابی تعادل قوا برای انتخاب برنده این آرایش قوای جدید است. بی جهت نیست که محسن امین زاده، معاون ارشد سابق وزارت خارجه حکومت به کنایه چنین میگوید که دو اتفاق اخیری که همزمان به وقوع پیوسته، جایگاه جمهوری اسلامی در منطقه را روشن میکند: مراکش، کشور آرام و میانه روی عربی با ملایان قطع رابطه میکند و نمایندگان حکومت آخوندی برای دلجوئی به دیدار رئیس جمهور منفور سودان میروند.
• تحول مهم دیگر، سقوط قیمت نفت همزمان با ورشکستگی کامل اقتصاد ایران است. با گذشت زمان، این حکومت ملایان است که روز بروز ضعیف تر شده، آثار تحریم ها عمیق تر میگردد و در برابر فشار آمریکا و غرب بسیار آسیب پذیر تر میشود. دست ایران در گشاده دستی و باج دادن به کشورهای ریز و درشت نیز کوتاه میگردد.
• فاکتور مهم دیگر، ضعف بی سابقه و فلج شدن سیستم سیاسی در حکومت آخوندی است. اگر یادمان باشد، هنگامیکه چند سال پیش، خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی از قدرت حذف میشدند، هم در داخل ایران و هم در آمریکا بسیاری به این امید داشتند که حکومت یکپارچه شده، قدرت تصمیم گیری اش بالا میرود و راه برای مصالحه با آمریکا هموار میگردد. امروز هر ناظر بیطرفی به این مسئله بدیهی اذعان میکند که حکومت ایران بطور کامل فلج شده و بخاطر صدپارگی سیستم سیاسی، قدرت تصمیم گیری ازآن بطور بنیادین سلب گردیده است.
• پارامتر مهم دیگری که در حال تغییر است و یکی از دلائل پیام ویدئویی اوباماست، کنار رفتن جرج بوش و کمرنگ شدن اتهام ستیزه جویی و جنگ طلبی به ایالات متحده است. نباید فراموش کرد که حمله بی دلیل آمریکا به عراق و مسائل مربوط به گوانتانامو، زندان ابوغریب و ... از آمریکا چهره ای بسیار منفی ارائه نمود که رژیم ایران نهایت استفاده را از آن بنفع خود به عمل آورد که نمونه مشخص آن جذب گروههای صلح طلب در آمریکا در جهت حمایت مستقیم ار برنامه اتمی اش بود.
با ورود اوباما به کاخ سفید، این کارزار که گویا حکومت ایران قربانی توطئه های آمریکا برای تغییر رژیم است و برنامه اتمی بهانه ای بیش نیست در هم ریخت. پیام های پی در پی اوباما و کلینتون برای کنار آمدن با آخوندها، در حال ویران کردن کارزار تبلیغاتی رژیم ایران است که به تبع آن، افکار عمومی در غرب و بخصوص در آمریکا تغییر میکند و زمینه های سیاسی برای فشار آودن به ایران را آماده مینماید. چند ماه پیش، در یک گزارش مفصلی که مهمترین کارشناسان مورد اعتماد اوباما در مورد ایران منتشر کرده بودند، ریچارد هاس، رئیس با نفوذ شورای روابط خارجی آمریکا توصیه کرده بود که "اوباما بایستی بطور علنی و با لحنی کاملا دوستانه به ایران پیشنهاد آشتی جویانه ای بفرستد تا بدنبال آن، هم مردم ایران و هم افکار عمومی در غرب بدانند که ریشه اصلی مشکلات در تهران است." در همین گزارش، دنیس راس نوشته بود که "هنگامی میتوان بطور بنیادین تحریم های جدی علیه ایران را اجراء نمود که قبل از آن پیام های دوستی و آشتی جویانه به تهران بی ثمر بودن خود را به افکار عمومی نشان داده باشند."3

چهارچوب سیاست آمریکا
برای ایالات متحده، دستیابی حکومت ایران به سلاح هسته ای، خط قرمزی است که "ریچار هاس" آنرا "کابوس استراتژیک" نامیده است. به گفته "هاس" و دیگر متخصصان با نفوذ در آمریکا، در صورتیکه جمهوری اسلامی به بمب اتم دست یابد، اولا سیاست های هژمونی طلبانه اش در منطقه گستاخانه تر شده و تعادل خاورمیانه بنفع ملایان تغییر میکند. ثانیأ، همواره این خطر وجود دارد که یکروز از سلاح هسته ای استفاده کند. این حکومت غیر قابل پیش بینی ترین کاندیدا برای داشتن سلاح هسته ای است. خطر دیگر آن است که حاکمان ایران این سلاح را در اختیار دیگر کشورها یا گروههای تروریستی قرار دهند. خطر بعدی آن است که از هم اکنون کشورهای دیگر منطقه نیز برای مقابله با جمهوری اسلامی بدنبال دستیابی به سلاح اتمی هستند. در یک چشم انداز 10-15 ساله میتوان پیش بینی نمود که چندین کشور مختلف در منطقه، با رژیم های متفاوت، دستشان روی تکمه بمب اتمی است. به وقوع پیوستن چنین سناریوئی برای مهمترین نقطه ژئوپولیتیک جهان چیزی بجز یک کابوس برای صلح و اقتصاد جهانی نیست.
برهمین اساس، سیاست آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی را میتوان به اقدامات کوتاه مدت و همچنین سیاست های درازمدت تر تقسیم نمود. آنچه دولت اوباما و متحدان اروپائی وی در این مرحله با جدیت فراوان دنبال میکنند، حفظ همزمان تحریم های موجود از یکطرف و تقویت پیشنهادهای آشتی جویانه از طرف دیگر است. کارشناسان سیاست خارجی، این دوره موقت را 6 تا 8 ماه پیش بینی میکنند.
ازطرف دیگر رهبران سیاسی ایالات متحده بر این نظرند که تحریم های موجود قادر به جلوگیری از دستیابی ملایان به سلاح هسته ای نیست. حکومت ایران طی بیست سال گذشته بخش مهمی از سرمایه های کشور را در این راه گذاشته، تحریم های ویران کننده را به جان خریده و آینده اقتصادی مملکت را بطور کامل در معرض خطر قرار داده است بنابراین، تمامی فشارهای موجود را تحمل کرده و این مسافت کوتاه باقی مانده (یک یا دو سال) را تا آخر طی خواهد نمود.
همین جاست که در میان نزدیکان اوباما یک دو دستگی بوجود میآید. عده ای بر این نظرند که به هیچ قیمتی نباید اجازه داد حکومت ایران از این خط قرمز عبور کند. حامیان این نظریه معتقدند که بعنوان آخرین حربه، بایستی از حملات محدود نظامی استفاده نمود تا به گفته آنان "میز را دوباره چید". منظورشان است که بین یک حمله نظامی گسترده که همه پل ها با رژیم ایران را خراب میکند با یک حمله نظامی محدود به تأسیسات هسته ای تفاوتی جدی وجود دارد. حمله محدود هدفی بجز خرید وقت برای غرب بمنظور افزایش فشارها و کشاندن رژیم به سازش ندارد.
مخالفان این نظریه معتقدند که به محض شروع هر نوع حمله نظامی، پیش بینی حرکت های بعدی غیر ممکن گشته و فاکتورهای دیگری وارد عمل میشوند که از کنترل آمریکا خارج خواهند بود. وارد کردن عنصر بحران و عدم تعین در حساس ترین نقطه از جهان امری است غیر محتاطانه و دور از عقل.
بخش مهمی از نزدیکان اوباما از این نظریه دفاع میکنند که اگرچه دستیابی ملایان به بمب یک خط قرمز است اما عبور ایران از این نقطه به معنای پایان کار نیست و میتوان با افزایش بنیادین تحریم ها و منزوی کردن منطقه ای رژیم ایران، همان سناریوی کره شمالی را در دستور کار قرار داد. همینجاست که به تحلیل عباس عبدی یعنی سیاست آمریکا برای نمد مال کردن جمهوری اسلامی میرسیم. این اصطلاح از آنجا ریشه گرفته که یکی از رهبران مغول تصمیم گرفت تا خلیفه بغداد را بکشد. عده ای گفتند که اگر اینکار را بکنی آسمان بهم میریزد و فلان و بهمان میشود. رهبر مغول دستور داد تا خلیفه را در نمد پیچیده و آرام آرام او را فشار دهند. اگر آسمان بهم ریخت در کار خود مکث کنند. آنقدر این فشار ادامه داشت تا خلیفه مرد و آسمان نیز بر نیاشفت. منظور این است که بجای حمله نظامی به ایران و پرهیز از وقایع پیش بینی نشده، بایستی با افزایش آرام آرام فشار به ایران، در یک چشم انداز درازمدت تر، رژیم ملایان را بطور دربست فلج کرد.
اوباما و رهبران اروپا در سخنان اخیر خود بارها و بارها تکرار کرده اند که حکومت ایران باید بین همکاری با جهان یا انزوا یکی را انتخاب کنند. منظور از این اظهارات این است که رهبران ایران بخوبی چشم انداز درازمدت یعنی نمد مال شدن را حس میکنند و بایستی قبل از خفه شدن، بفکر نجات خویش باشند. از همین روست که برخی از صاحب نظران در آمریکا براین باورند که رهبری ایران این چشم انداز را بخوبی درک میکند و احتمالا در انتخابات ریاست جمهوری، جایگزینی برای احمدی نژاد تعیین خواهد کرد.

پاشنه آشیل حکومت ایران
آنچه از نوشته های این کارشناسان و همچینین اقدامات دولت آمریکا پیداست این است که مهمترین اهرم فشار روی حکومت ایران همان تکیه روی پاشنه آشیل اصلی ملایان یعنی درآمد های نفتی است. به گفته دنیس راس، حکومتی که عمده ترین بخش از شریان حیاتی آن توسط نفت تأمین میشود، با فشار روی همین نقطه ضعف به زانو در میآید. در گزارشی که در بالا به آن اشاره شد4 و دنیس راس و ریچارد هاس و تعداد دیگری از کارشناسان به نگارش آن پرداختند، به این مسئله بطور دقیق اشاره گردیده است. جالب اینجاست که استدلال این کارشناسان را بسیاری از مقامات حکومت ایران نیز بیان داشته اند.
ازاینرو، بجای نقل قول از دنیس راس، بهتر است از یکی از آگاه ترین افراد حکومت ایران به وضعیت نفت کشور یعنی کمال دانشیار، رئیس کمیسیون نفت و انرژی مجلس هفتم جمهوری اسلامی مثال بیاوریم که به بهترین شکل ممکن این پاشنه آشیل را توضیح میدهد. وی چند ماه پیش در مجله "مطالعات دین و اقتصاد" مقاله ای تحت عنوان "چالشهای سیاست گذاری در صنایع نفت و گاز" منتشر نمود. از آنجا که مهمترین بخش از تحریم های غرب علیه جمهوری اسلامی روی همین نقطه ضعف قرار گرفته است، بخش های مهم نوشته دانشیار را مرور میکنیم. دانشیار به روشنی اذعان میکند که با روند کنونی، 10 تا 12 سال دیگر حکومت ایران قادر به دریافت حتی یک دلار از صادرات نفتی نیز نخواهد بود. وی در پایان نتیجه میگیرد که برای حفظ چاههای نفت باید 600 میلیارد دلار سرمایه گذاری نمود که بجز کمک غرب هیچ راه دیگری برای تأمین آن وجود ندارد.5
" كشور در حال حاضر روزانه 4 ميليون بشكه نفت توليد مي‌‌كند كه 10 درصد آن صيانتي نيست و خسارت عمده‌اي به مخازن نفتي كشور وارد مي‌سازد... ما در كشور حدود 600 ميليارد بشكه نفت كشف كرده‌ايم كه از اين مقدار تاكنون حدود 60 ميليارد بشكه برداشت كرده‌ايم يعني 10 درصد منابع كشف شده، در بهترين شرايط 10 درصد ديگر هم مي‌توانيم از اين ذخائر برداشت كنيم، حدود 80 درصد براي برداشت نياز به هزينه‌هاي سنگين دارد و اگر گاز استخراج نشود و به مخازن تزريق نگردد همين 4 ميليون بشكه نفت توليدي روزانه بعداً به 3 ميليون و بعد 5/2 ميليون و به تدريج سير نزولي خواهد داشت. قبل از انقلاب روزانه 6 ميليون بشكه نفت استخراج مي‌شده. الآن حدود 2 ميليون كاهش توليد داريم. ما تا 10 سال آينده اگر به همين شيوه عمل كنيم توليدمان به 5/2 ميليون بشكه مي‌رسد يعني نفت ديگري براي صادرات نمي‌توانيم داشته بايم و كل توليد صرف نيازهاي مصرف داخلي مي‌شود.چرا قبلاً 6 ميليون بشكه توليد مي‌شده و الآن به 4 ميليون بشكه رسيده است؟در حال حاضر، در كشور روزانه 500 ميليون متر مكعب گاز استحصال مي‌گردد . در تابستان حدود 300 ميليون مترمكعب مصرف كشور است. تزريق گاز به ميدان‌هاي نفتي حدود يكصد ميليون مترمكعب پيش بيني شده كه كمتر تزريق مي‌شود. گاز مورد نياز براي تزريق به چاه‌هاي نفت تقريباً 3، 4 برابر اين است. چون گاز به موقع تزريق نمي‌شود، مخازن كلي خسارت مي‌بينند. ملاحظه فرموديد كه اگر گاز تزريق نشود چگونه همين توان توليد 4 ميليون بشكه نفت سقوط مي‌كند: مجموعة مصارف خانگي و صنايع و پتروشيمي در كشور در نقطه اوج مصرف حدود 400 ميليون مترمكعب مي‌باشد. مجموعه گازي كه به پتروشيمي‌ها داده مي‌شود از اين 500 ميليون، 20 ميليون مترمكعب است. ملاحظه مي‌فرماييد چقدر در صنايع پتروشيمي از اين نظر عقب هستيم. مصارف نيروگاه‌هاي برق ما حدود 150 ميليون مترمكعب گاز در روز مي‌باشد كه بايد 2 برابر شود و به 300 ميليون مترمكعب برسد كه به دليل فقدان توليد گاز نيروگاه‌ها از گازوئيل به صورت سنتي استفاده مي‌كنند و از طرف ديگر برقي كه مي‌فروشيم حدود 60 سنت است. شما در اوج سرما و پيك مصرف در زمستان شاهد كاستي‌هاي فراوان در خصوص گاز مصرفي بوديد. الآن بحث صادرات گاز اين قراردادي كه تحت عنوان خط صلح مطرح مي‌شود يك اشتباه بزرگ تاريخي است. .. مثلاً در قرارداد خط لوله هند و پاكستان حدود 400 ميليارد دلار ما به آنها سوبسيد مي‌دهيم و بعد در كشور مواجه مي‌شويم با فقدان اشتغال لازم و يا كمبود شديد گاز. البته در حوزه سياست فوائدي را براي اين خط لوله برمي‌شمارند كه من خيلي متوجه نمي‌شوم. در ادامة روند موجود، در 20 سال آينده 5 برابر امروز مصرف گاز رشد خواهد داشت و توليدمان در بهترين شرايط 3 برابر خواهد شد يعني دو برابر كسري خواهيم داشت. حتي بحث مصرف مديريت شده هم مطرح شد كه جلوي اتلاف انرژي‌ها را بگيريم، در صورت موفقيت باز به نقطه سر به سري مي‌رسيم. - الآن سالي 400 هزار بشكه از توليد ايران كاسته مي‌شود. اگر هيچ كاري نشود 10 سال ديگر اصلاً قادر به استخراج نفت نيستيم البته در حال حاضر، سالانه يكصد حلقه چاه جديد مي‌زنند كه اين ميزان را جبران كند ولي مسئلة اصلي اين است كه انرژي مخزن را نمي‌توانند بازيافت كنند. الآن به 9 ميدان نفت گاز تزريق مي‌شود كه بايد به 30 ميدان افزايش يابد.- كشور در 20 سال آينده 600 ميليارد دلار بايد در بخش‌هاي مختلف نفت و گاز هزينه نمايد يعني سالانه 30 ميليارد دلار. اين مقدار را قطعاً قادر نخواهد بود از بودجه نفت تأمين كند و بايد شرايطي فراهم كرد كه سرمايه‌گذاران خارجي جذب و مشاركت نمايند ."
حال اگر به روند تحریم سرمایه گذاری و مشارکت کمپانی های مهم نفتی در ایران در یکی دو سال گذشته نگاه کنیم، میتوان به روشنی به سیاست درازمدت غرب و آمریکا پی برد. در یک نگاه کلی، تمامی شرکت های مهم نفتی غرب از ایران خارج شده اند و از هرگونه صدور تکنولوژی برای تبدیل گاز طبیعی به گاز مایع که تنها راه صدور آن (بجز خط لوله) است جلوگیری میشود. به این تحریم ها بایستی فشار مالی به رژیم ایران را اضافه کنیم که آرام آرام راه هرگونه داد و ستد جدی با ایران و یا سرمایه گذاری را امکان ناپذیر میسازد. تصمیم اوباما برای ابقای استوارت لوی معاون خزانه داری آمریکا در زمان جرج بوش در مقام خویش، نشان میدهد که آمریکا هیچ مکث و عقب نشینی در این زمینه را در دستور کار قرار نداده است. استوارت لوی به مرد تحریم های مالی علیه ایران معروف شده است.
برای درک شرائط کنونی شاید یک مثال بیمورد نباشد. در سال 1996، دو شرکت نفتی توتال فرانسه و کونوکوی آمریکا برای یک قرارداد نفتی در مناطق نفتی ایران رقابت میکردند. شرکت آمریکائی بخاطر تحریم های این کشور از قرار داد خارج گردید و توتال برنده این معامله 2 میلیارد دلاری شد. آمریکا با تصویب قوانین جدید، بدنبال تحریم کمپانی های اروپائی که در ایران سرمایه گذاری میکنند برآمد. توتال با قبول این ریسک و با جواب سر بالا به آمریکا وارد ایران شد و به داد و ستد خود ادامه داد.
ده سال بعد یعنی همین سال گذشته، درحالیکه هیچ قانون نوشته شده ای علیه سرمایه گذاری در ایران وجود ندارد، شرکت توتال به یک معامله 10 میلیارد دلاری جواب منفی داد و از ایران خارج گردید. این تنها نشانی از دوران جدید نمد مال کردن جمهوری اسلامی است که شرکای سی ساله ملایان مثل استات اویل و توتال و شل هلند را از ایران فراری داده است.

دو پارامتر تعیین کننده
در دستگاه نظری نزدیکان اوباما، یک پارامتر تعیین کننده، حمله نظامی اسرائیل به تأسیسات اتمی ایران میباشد. برای اسرائیل، عبور ملایان از خط قرمز اتمی اشتباهی است استراتژیک که موجودیت این کشور را در معرض خطر واقعی و جدی قرار میدهد. از نظر رهبران اسرائیل، نمی توان حیات این کشور را به تصمیم ملایان ایران واگذاشت. از اینرو، اولویت های آمریکا و اسرائیل در نحوه برخورد کوتاه مدت با حکومت ایران در حال دور شدن از یکدیگر است که بنوبه خود، خطر اقدام یکجانبه اسرائیل را افزایش میدهد. در صورت وقوع چنین حمله ای، طبیعی است که تمامی دستگاه سیاسی آمریکا دگرگون شده و به دفاع از اسرائیل بر خواهد خواست. باید در نظر داشت که خطر حمله اسرائیل و عواقب پیش بینی نشده آن، بنوبه خود باعث وحشت بسیاری از سران اروپاست و بهمین جهت برای جلوگیری از آن، به تحریم های اقتصادی خود علیه ملایان افزوده اند تا از وقوع این خطر بکاهند.
اما فاکتور بسیار مهمی که در دستگاه سیاسی اوباما غایب است اوضاع اجتماعی و سیاسی داخل کشور و وضعیت شکننده حکومت ایران است. نیازی به یادآوری نیست که به گفته سران خود حکومت، خطر شورش مردم بخاطر شرائط اسف بار اقتصادی بصورتی جدی مطرح است. سعید حجاریان بطور روشن گفته بود که با ادامه وضعیت کنونی، خطر سقوط نظام امری است جدی که به کابوس بسیاری از رهبران حکومت تبدیل گشته است. افزایش نارضایتی های مردمی باعث میشود تا مدت زمان نمد مال کردن این رژیم بازهم کوتاه تر شود.
آیا حکومت ایران با گرفتن امتیازات سخاوتمندانه از غرب دست از برنامه اتمی کشیده و بقای خود را تضمین میکند؟ ازآنجا که در این زمینه بحث و مقالات متعددی نوشته شده و به ضعیف بودن این احتمال اشاره شده است، تنها به ذکر این نکته این اکتفا میکنیم که اگر این معامله شدنی بود بار ها و بارها اتفاق افتاده بود و احتیاجی به آن نبود تا رژیم ایران سالها تحریم ویران کننده را بجان بخرد. بهای سازش بر سر برنامه اتمی آنقدر بالاست که حکومت ملایان موجودیت خود را این چنین در معرض تهدید قرار داده است.
لازم به یادآوری نیست که دسته ای از تحلیل گران متمایل به جمهوری اسلامی، هر از چند گاه و بهر مناسبت، خبر قریب الوقوع بودن معامله بزرگ یا کوچک بین آمریکا و حکومت ایران را به اطلاع همگان میرسانند. با شروع مذاکرات دو کشور بر سر عراق، با انتشار گزارش اطلاعاتی آمریکا در مورد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، با اعزام معاون وزارت خارجه آمریکا به مذاکرات ژنو در سال گذشته، با خبر جعلی راه اندازی دفتر هوشنگ امیر احمدی در ایران، با سفر تبلیغاتی احمدی نژاد به نیویورک و به هر مناسبت دیگر، شاهد موج تبلیغاتی در زمینه سازش جامعه بین المللی با ملایان بوده ایم.
حکومت ایران همچون تجربه جنگ با عراق، تنها هنگامی تن به سازش میدهد که خطر سقوط را جلوی چشمان خویش ببیند. در اینصورت، جام زهر را سر خواهد کشید. اما این بار، همانطور که بسیاری از سیاستمداران خود حکومت گفته اند، نه خمینی وجود دارد که آثار مسموم این زهر در بدنه نظام را کنترل کند، نه اوضاع اقتصادی و اجتماعی برای پذیرش این شوک مناسب است و نه پرونده اتمی مانند جنگ با عراق است. در آن دوره، حکومت ایران تنها با عراق روبرو بود. اما اکنون آمریکا و غرب و جامعه بین المللی بدنبال صفر صفر کردن برنامه اتمی ملایان اند و به کمتر ازآن رضایت نخواهند داد. یعنی، بایستی همه پادگان های سپاه پاسداران، همه مراکز مهم حکومتی در اختیار بازرسان قرار گیرند و حکومت آخوندی لخت و عریان گشته و ناتوان و سرشکسته بر سر میز مذاکره بنشیند. این سناریو نیز کابوسی برای سران حکومتی است و همانطور که خامنه ای اخیرا گفته بود، کوچکترین عقب نشینی یعنی شکست کامل اسلام (رژیم ایران).
بی جهت نیست که تنها چند ساعت پس از پیام اوباما، خامنه ای شخصا به صحنه آمد و برای جلوگیری از موضعگیریهای جناح های مختلف بطور قاطع ژست حسن نیت اوباما را رد کرد. اگر هر حکومت دیگری بجای ملایان بود بایستی همین پیام اوباما را سرآغاز یک حرکت جدید قرار میداد و با ورود به مذاکرات، به گرفتن یک به یک امتیازات مشغول میشد. شاید گویاترین تفسیر از سخنان خامنه ای را سایت تابناک وابسته به محسن رضائی داده است. در این سایت پس از درج سخنرانی خامنه ای، بعنوان نظر خوانندگان، اولین اظهار نظری که درج شده و احتمالا نوشته خود مسئول سایت است بدینقرار میباشد: "این فرصت طلائی برای پیشرفت ایران را نیز از دست می دهیم."6

• برای تماس با حسن داعی با این ایمیل تماس بگیرید: Hassan.dai@yahoo.com

http://www.iranianlobby.com/

No comments:

Post a Comment