گزارش پرونده زنی در آستانه محکومیت به اعدام
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران : حکیمه حسن زاده فرزند حسین، یکی دیگر از زنان ایرانی است که ناعادلانه در شرف محکومیت به اعدام است. حکیمه متولد 1358 در دشتستان بوشهر است و در میان هفت خواهر کوچکتر از خود، زندگی قبل از ازدواج خود را در خانهی پدری و در خانوادهیی فقیر و کم بضاعت سپری کرد. بعد از ازدواج با پسرعموی خود از شهرستان آغاجاری در استان خوزستان به شهر اشکزر در استان یزد منتقل شد. او دارای دو فرزند به نامهای زهرا 10 ساله و عباس 9 ساله است. حکیمه پیش از بازداشتاش در گلخانهی خیار در شهر اشکزر مشغول بهکار بوده و معیشت خانواده را بر گردن داشته است. مقتول به نام عیدان بلوچی حدوداً 33 ساله و از بستگان پدری حکیمه بود. حکیمه در روز 7 اردیبهشت ماه سال جاری، ساعت 5:30 بامداد در حالیکه آمادهی رفتن به محل کار خود میشود، با صدای کوبیدن محکم در منزل خود مواجه میشود و زمانیکه در را باز میکند، عیدان بلوچی (مقتول) را میبیند که به زمین افتاده و دو مردی که روی خود را پوشاندهاند با چوب و آهن به سر و صورت عیدان میزدند. عیدان که در شهرداری اشکزر مشغول بهکار بوده صبح زود قصد رفتن به محل کار را داشته که این دو نفر به قصد کشتن او را دنبال میکنند تا اینکه او دوان دوان خود را به در خانهی حکیمه میرساند تا باب نجاتی برای او باشد و او را از کشته شدن برهاند . حکیمه با مشاهدهی ضرب و شتم محکم قاتلان که بر سر و صورت عیدان میزدند، خود را بر روی عیدان انداخته تا او را کشان کشان به خانه ببرد، که در این میان ضربهیی بر فک و دستاش اصابت میکند که باعث شکستن دست و فک او میشود . قاتلان صحنه را ترک میکنند و حکیمه یکی از فامیل را به کمک میطلبد تا عیدان بلوچی را به بیمارستان منتقل کند.در این حادثه که مقتول دچار ضربهی مغزی شده بود، بعد از عمل جراحی به کما رفته و بعد از 15 روز فوت میکند.در تاریخ 07/02/87 بازپرسیهای دایرهی آگاهی رضوان شهر(شهر صدوق) آغاز شد، و متهم اصلی را حکیمه قلمداد کردند و از آن تاریخ تاکنون این زن را یا در آگاهی و یا در ندامتگاه زیر انواع شکنجههای روحی و جسمی قرار دادند که اعتراف بکند قاتل کیست؟ و چه رابطهیی با تو داشته؟ حکیمه بارها به رئیس آگاهی، آقای بیگی و شاکری بازپرس شعبه یک دادگاه استان یزد اعلام کرده که من بی گناه هستم و قصدم فقط کمک رساندن به عیدان بوده است ولی متاسفانه شکنجه و اصرار بر اینکه تو قاتل هستی به جایی رسیده که حکیمه دیگر بعد از نه ماه انگیزهیی برای زنده ماندن ندارد و بسیار از این اوضاع خسته شده و زیر برگهیی که باب میل بازپرسان است مبنی بر اینکه من قاتل هستم را امضاء کرده.با اینکه مسئولان دخیل در پرونده خود به وضوح میدانند که حکیمه نمیتواند قاتل باشد چرا که نوع و شدت ضربات وارده بر مقتول به نوعی بوده که خارج از توان یک زن است و همچنین ضربات وارده بر حکیمه نشان دهنده این است که قاتل یا قاتلان شخص ثالثی است ولی برای اینکه پرونده را مختومه اعلام کنند این اعتراف را قبول کرده و برای صدور حکم نهایی به دادستان ارجاع دادند که بدون شک حکماش اعدام خواهد بود. فرزندان حکیمه محصل هستند و زهرا در حال حاضر با مادر حکیمه در آغاجاری و پسرش عباس با خواهر حکیمه در بندرلنگه زندگی میکنند. شوهر حکیمه نیز تمام وسایل زندگی خود را حراج کرده تا خرج دادگاه و دیگر مسائل پروندهی حکیمه را بدهد و دیگر آهی در بساط ندارد و برای پیدا کردن شغل به شهر بندرعباس رفته است.لازم به ذکر است که در شهریور ماه حکیمه را برای ادامهی تحقیقات به آگاهی تهران بزرگ منتقل کردند که دو ماه در آنجا نیز تحت انواع شکنجه قرار گرفته بود که موجب شکسته شدن یکی از دندانهای او شد و طبق گفتهی خود او و شاهدان عینی از شدت شوک برقی او را با ویلچر به دادگاه میبردند.حکیمه بعد از نه ماه اذیت و آزار، خلاصی جز مرگ برای خود نمیبیند و چارهیی جز قبول حرفهای قاضی پرونده و مأمورین آگاهی را ندارد و زندگی و آبروی خود را در یک صبح تلخ از بین رفته میداند. حتی خانوادهی مقتول نیز ناباورانه روند عدالت را ملاحظه میکنند؛ پدر حکیمه 70 سال سن دارد و مادرش نیز پیرزنی فرتوت است و توان پیگیری پروندهی او را ندارد . حکیمه فاقد وکیل مدافع و امکان دفاع از خود است، اگر در اسرع وقت به وضعیت ایشان رسیدگی نشود، حکم اعدام وی در چند روز آینده صادر خواهد شد.
Wednesday, March 25, 2009
گزارش پرونده زنی در آستانه محکومیت به اعدام
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment