قلبهایی که در زندان می ایستد
مجتبی سمیع نژاد
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران : امروز ختم رشید بود, بچههای بند برایاش ختم گرفته بودند. هفت روز از مرگ یک زندانی در زندان میگذرد بدون اینکه کسی پاسخگو باشد. بدون اینکه کسی محاکمه و یا از کار برکنار شود.رشید به خاطر مصرف قرص زیاد در زندان درگذشت. قرصهایی که بدون کنترل کافی به زندانیان داده میشود. برخی از زندانیان بدون نیاز آنرا میگیرند و به آنها که بیش از حد مصرف میکنند، میفروشند. کسانیکه تحمل زندان را ندارند، با این قرصها سر میکنند. قرصهایی مثل تیسی، کلوناز و ... شب سال نو، درست نزدیک تحویل سال، یک نفر حدود 40 عدد از این قرصها را خورده بود. به شدت حالاش بد شده و در حال مرگ بود. جالب اینکه وقتی مامورها را خبر کردیم و آمدند، گفتند بگذارید مثل سگ بمیرد. با کمک بچهها یک ساعت بعد از واقعه ما او را به بهداری رساندیم. یک هفته است، از مرگ رشید، به خاطر همین موضوع میگذرد.در زندانهای ایران برای جان زندانیان هیچ ارزشی قائل نمیشوند. این یک واقعیت تلخ و مصیبتبار است. واقعیت این است که در زندانهای ایران این مساله دست کم هر روز و هر هفته اتفاق میافتد و ما آن را نمیشویم. مطلبی که از دفتر خاطرات زندانام در بالا آوردم یکی از نمونههای بسیاری است که آن را در زندان به چشم خودم دیدم."درگذشت امیرحسین حشمتساران و امیدرضا میرصیافی که به خاطر اهمال و کمکاری مسئولین زندان و تیم پزشکی زندانهای اوین و رجاییشهر اتفاق افتاد، این واقعیت تلخ را دوباره به تصویر کشید و لزوم داشتن نگاه جدیتر به این موضوع را برای همهی ما به واجب کرد.زندانیان در زندانهای ایران دارای کمترین امکانات پزشکی هستند و از نبود مراقبتهای لازم پزشکی محروم. متاسفانه مسئولین زندانها برای حفظ جان زندانیان ارزشی قائل نیستند. در زندان قزلحصار و واحد 2 این زندان در زمانی که من زندانی بودم سالنی وجود داشت به نام سالن "قرصیها" که به احتمال زیاد هنوز هم باید باشد. کسانی که در این سالن بودند، روزانه چیزی در حدود 10 تا 20 قرص اعصاب و آرامبخش مصرف میکردند. دستکم و به طور میانگین، هر هفته یک نفر در این بند درمیگذشت و مسئولین زندان هیچگاه تلاشی جدی برای جلوگیری از این اتفاق هفتهگی انجام نمیدادند. این مساله تنها مختص به این بند نمیشد و زندان 10 هزار نفری قزلحصار و واحدهای هشتگانهاش که شنیدم اکنون زیادتر شده، هر روز شاهد مرگهای بیشماری بود. در این بین بودند کسانی هم که بر اثر شدت ضرب و شتم توسط مامورین جان میباختند.زندانهای ایران از دید فعالین حقوقبشر و بازرسان "موجه" دور هستند. کسانی هم که از زندانها بازدید میکنند، یا از مسئولین قضایی هستند یا افراد مورد اعتماد سازمان زندانها که هیچگاه واقعیت زندانها را بیان نمیکنند. بازرسان بینالمللی هم در مراجعه به زندان نمیتوانند واقعیتها را ببینند؛ چرا که مسئولین زندان این اجازه را به آن نمیدهند. خاطرم هست که یک بار قرار بود از طرف سازمان ملل به زندان قزلحاصر بیایند. از یک هفته قبل یک سالن از واحد 2 زندان رنگآمیزی شد و به همهی زندانیان آن بند لباس جدید و لوازم بهداشتی دادند. به برخی از آنها قول مرخصی دادند تا در مقابل سوالهای آنها جواب مورد قبول زندان را بدهند. درهای دیگر بندهای زندان را هم در آن روز به روی زندانیان تا عصر بستند که بازرسان دیگر زندانیان را نبیینند. بعد از آزادیام وقتی گزارش آنها را از زندان قزلحصار میخواندم، تنها می توانستم تاسف بخورم.مسئولیت سلامت و جانی یک زندانی در طول دوران محکومیت بر عهدهی سازمان زندانها است. اما سازمان زندانها بر اساس واقعیتهایی که همیشه پنهان میشود، در مورد این وظیفهی مهم کوتاهی میکنند و رسوایی به بار میآورند. امیرحسین حشمت ساران با آن وضع بد جسمی در شب قبل از فوت با دستبند بر روی تخت بهداری زندان رجاییشهر بود. امیدرضا میرصیافی با آن وضعیت بحرانی به بیمارستان بیرون از زندان منتقل نمیشود. اکبر محمدی و ابراهیم لطفالهی و نمونههای بسیار دیگر نیز چنین وضعی داشتهاند. در هیچکدام از این موارد، هیچ یک از مسئولین زندان پاسخگو نبودند و به خاطر اهمال در وظیفهشان محاکمه و از کار برکنار نشدند.پروندهي اکبر محمدی، ابراهیم لطفالهی، امیرحسین حشمت ساران، امیدرضا میرصیافی، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، عبدالرضا رجبی، هاشم رمضانی، ولی الله فیض مهدوی، کاوه عزیز پور، و... از نظر فعالین حقوقبشر هنوز باز است و مسئولان زندانها باید پاسخگو کمکاریشان در مقابل حفظ جان این عزیزان باشند. و بر فعالین حقوقبشر است که با عبرت گرفتن از این وقایع دردناک نسبت به وضعیت سلامتی و جانی زندانیان، چه عادی و چه زندانیان سیاسی، نگاه دقیقتر و ویژهتری داشته باشند.
No comments:
Post a Comment