شاه بود، منتظري نبود!
عبدالله نوري در نقد سياست هاي سيماي جمهوري اسلامي: - چهارشنبه 14 اسفند 1387 [2009.03.04]
عبدالله نوري در ديدار باجمعي از دانشجويان دانشکده خبر ضمن انتقاد از گزارش هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي در روزهاي سالگرد انقلاب و حذف چهره آيت الله منتظري در جريانات انقلاب، اين سئوال را مطرح کرد که آيا "برخوردي که امروز در راستاي نگارش تاريخ و بيان آن در ارتباط با حضرت آيت الله منتظري مي شود، کتمان واقعيات تاريخي و بي انصافي و حق کشي نسبت به مردمي که بايد اطلاعات درست را دريافت کنند و همچنين نسبت به آيت الله منتظري نيست؟"
عبدالله نوري سپس با اشاره به وظايف خبرنگاران و لزوم بيان واقعيت ها توسط رسانه ها، اظهار داشت: "وظيفه اصلي خبرنگار و رسانه بيان واقعيت است بدون کم و کاست و يا حب و بغض کما اينکه وظيفه تاريخ نگار هم همين است که بدون دخالت دادن اميال خود واقعيات را بيان کند. حال سئوال اين است که آيا امروزه در کشور ما و در رسانه ها به ويژه صدا و سيما که در اين اواخر رسانهء ملي ناميده مي شود و از بودجه عمومي هم استفاده مي کند و علي القاعده مي بايست بيان کننده و بازتاب دهنده تمامي نظرات و جريان هاي فکري موجود در جامعه باشد، واقعيات خبري روز ايران و جهان و واقعيات تاريخي انقلاب بيان مي شود و يا بر اساس حب و بغض ها تاريخ و يا خبر گفته مي شود؟"
وي آنگاه با تاکيد بر اينکه "مي توان واقعيات را آنگونه که هست بيان کرد و لکن نسبت به آن تحليل داشت و در مقام تحليل از ديدگاه خاصي جانبداري کرد و يا ديدگاه خاصي را زيانبار دانست" افزود: "مثال مهم در رابطه با قلب و يا تحريف تاريخ که متأسفانه به راحتي و با سکوت از کنار آن مي گذرند ناديده گرفتن نقش و تأثير بي نظير آيت الله منتظري در به ثمر نشستن مبارزات قبل از انقلاب و گذر از مراحل بحراني سالهاي اوليه شکل گيري جمهوري اسلامي است و تثبيت آن است.آيا به نظر شما برخوردي که امروز در راستاي نگارش تاريخ و بيان آن در ارتباط با حضرت آيت الله منتظري مي شود، کتمان واقعيات تاريخي و بي انصافي و حق کشي نسبت به مردمي که بايد اطلاعات درست را دريافت کنند و همچنين نسبت به آيت الله منتظري نيست؟"
وي ادامه داد: "آيت الله منتظري از بهترين شاگردان دروس عاليه فقه، اصول و فلسفهء اساتيدي همچون آيت الله العظمي بروجردي و امام خمينى و علامه طباطبائى بودند و همراه با مرحوم مطهري درس خارج امام خمينى در حوزه علميه قم را پايه گذارى کردند. فردي که بهترين تقريرات درس مرحوم آيت الله بروجردي و درس مرحوم امام توسط او تدوين شده است و تدريس خارج فقه و اصول ايشان از حدود سال چهل و پنج شروع شده و در همه دوره ها و حتي در زندان ادامه يافته است و تدريس مباحث عقلي و نقلي و اخلاقي از ديگر فعاليت هاي علمي ايشان بوده است. کسي که بسياري از علماي طراز اول امروز کشور و يا خارج کشور و بسياري از مسئولين از شاگردان ايشان مي باشند و نوشته هاي گسترده ايشان از تقريرات درسي تا مباحث گوناگون ديگر در ارتباط با نهج البلاغه و اصول کافي و جامع السعادات و خطبه حضرت زهرا (س) و ده ها نوشته علمي، فقهي و يا سياسي اجتماعي ديگر ايشان مورد بهره برداري همگان اعم از خواص و عوام است و جايگاه ايشان در مباحث علمي ديني به گونه اي است که در دوران حاضر سر آمد همه عالمان حوزه هاي ديني قرار مي گيرد، چگونه مي شود که به يکباره فراموش مي شود؟ گويي چنين شخصيتي با يک چنين سابقه و لاحقه درخشان علمي و ديني وجود ندارد؟ آيا اين انصاف است؟"
نوري درباره نقش آيت الله منتظري در زمان مبارزات پيش از انقلاب نيز گفت: "آيت الله منتظرى در بعد فكرى در دوران رژيم گذشته همواره تلاش مي کرد فرهنگ مبارزه و جهاد را در ميان مردم بخصوص قشر جوان، ريشه دار و عميق کند و همواره مي کوشيد فاصله موجود بين دو قشر روحانى و دانشگاهى را از بين برده تبديل به يد واحده عليه استبداد نمايد. عالمي که به لحاظ علمى، حوزوي مقبول مراجع و علما بودند از نظر سياسى، حمايت ايشان تأثير غيرقابل انكارى در مشروعيت و مقبوليت و گسترش نهضت اسلامى داشت و پس از رحلت آيت الله بروجردى ايشان قائل به اعلميت امام خمينى بودند و زعامت ايشان را به صلاح اسلام و مسلمين مي دانستند و با وجود خطرات بسيار امنيتى و مخالفت هاى بعضى از علما در حوزه علميه قم با امام خمينى و بى تفاوتى عده اى ديگر نسبت به نهضت اسلامى، از ايشان حمايت همه جانبه نمودند. کسي که پس از بازداشت امام خمينى در جريان قيام پانزده خرداد 1342 در جريان مهاجرت مراجع و علماى شهرستانها به تهران فعالانه شركت كرد و در يكى از اين جلسات با همراهي آيت الله اميني تلگرامى مبنى بر حمايت از امام خمينى با عنوان «مرجعيت» تنظيم کردند و به امضاي تمامى علماى حاضر در جلسه رساندند که منجر به دستگيري ايشان شد و به همراه مرحوم آيت الله ربانى شيرازى و جمعى از علما و فضلاى مبرز حوزه علميه قم به مرجعيت امام توجه ويژه داشتند و با تأييد كتبى آن و دادن اعلاميه قدم بزرگى در اين راه برداشتند كه منجر به بازداشت و تبعيد آنان به نقاط بد آب و هوا شد، حال، امروز اينگونه وانمود مي شود که تاريخ انقلاب چنين شخصيتي را نمي شناسد. همه بوده اند ولي از آيت الله منتظري خبري نيست.مگر آيت الله منتظري نبود که مي گفت براي مبارزه با رژيم بايد در جهت تعميق و گسترش مرجعيت امام خميني تلاش نمود؟ و بر همين اساس به همه طلاب سفارش مي کرد در سفر هاي تبليغي مهمترين وظيفه شما تبليغ مرجعيت امام است و در بيان مسائل شرعي موظف هستيد از رساله امام استفاده کنيد و در همين راستا در حد توان و بلکه بيش از توان خود با علماي شهرستانها تماس مي گرفت و با نامه هاي تک امضايي و چند امضايي آن هارا به ترويج مرجعيت امام دعوت مي نمود. با تمام توان جهت راه اندازي شهريه امام به همراه جمعي از متنفذين حوزه و بازار اقدام نمود و با همه مشکلاتي که وجود داشت تلاش نمود تا رساله امام چاپ شود و در اختيار مردم قرار گيرد. در صدور بسياري از بيانيه هاى منتشره بر عليه رژيم شاه نقش اساسي داشت و حمايت مالى از نهضت اسلامى و افراد مبارز و خانواده هاى زندانيان و تبعيدي ها را يكى از وظايف اصلى خود مىدانست. ميزان مقبوليت و محوريت ايشان در انقلاب تا آنجا بود كه امام خمينى در زمان تبعيد، ايشان را به عنوان نماينده تام الاختيار خويش در ايران منصوب نمودند و حتي در وصيتنامه سال 56 خود در امور مربوط به وجوه شرعي حضرات آيات حائري، سلطاني، پسنديده و منتظري را وصي خود قرار دادند که تنها کسي که به لحاظ جايگاه انقلابي و مبارزاتي جداي از جايگاه علمي و حوزويش در اين جمع قرار گرفته آيت الله منتظري است که خود نشانه عمق توجه امام به شخص ايشان است. اگر اينها همه بوده است، پس ايشان در کجاي نوشته ها و بيانات تاريخ نگاران حکومتي انقلاب جاي گرفته است؟"
عبدالله نوري در بخش ديگري از سخنان خود گفت: "در عيد نوروز سال 1345 به دنبال دستگيرى مرحوم محمد منتظرى آيت الله منتظرى نيز بازداشت شدند. در اين بازداشت ابتدا شهيد گرانقدر محمد را با وحشيانه ترين شكنجه هاى قرون وسطايى و حتى در حضور پدر شكنجه دادند تا شايد بتوانند ايشان را به اعتراف وادارند و سپس به سراغ خود آيت الله منتظرى رفتند و سخت ترين شكنجه ها را نسبت به ايشان روا داشتند. آيت الله منتظرى چند ماه پس از آزادى از زندان مجددا دستگير و به مدت پنج ماه به زندان افتاد. در زمان برگزارى جشنهاى تاجگذارى ايشان به مدت سه ماه به مسجد سليمان تبعيد شدند و پس از آن به ايشان ابلاغ شد كه نبايد به قم برويد ولى ايشان به قم مراجعت نمود و پس از آن به نجف آباد تبعيد شدند. پس از چند ماه ساواك مجددا ايشان را دستگير و پس از محاكمه به يك سال ونيم زندان محكوم كرد. آيت الله منتظرى پس از سپرى كردن دوران محكوميت، راهى قم گرديد ولى رژيم مجدداً ايشان را به نجف آباد تبعيد نمود. فعاليت ايشان در نجف آباد به گونه اي بود که مجددا ساواک به مرکز نوشت: "نمازجمعه منتظرى يك پايگاه سياسى براى مبارزه با رژيم است". نماز جمعه هاي نجف آباد و اصفهان از تأثير گذارترين کانونهاي مذهبي و مؤثر در پيروزي انقلاب بود که هر دو با فکر و پيگيري آيت الله منتظري به وجود آمد. بار ديگر آيت الله منتظرى به سه سال تبعيد در طبس محكوم شد. نامه سرگشاده آيت الله منتظرى به علما و مردم مسلمان ايران در مورد اتحاد عليه امپرياليسم و صهيونيسم مجدداً خشم حکومت را برانگيخت. تسليم ناپذيرى ايشان سبب شد كه در اواسط سال 1353 رژيم به تبعيد مجدد وى تصميم گرفت و ايشان را پس از گذشت يك سال از طبس به خلخال تبعيد نمود. در خلخال نيز ايشان به مبارزه اش ادامه داد و مأموران رژيم در نهايت پس از گذشت حدود چهار ماه ايشان را به تبعيدگاه سقز منتقل نمودند. در تبعيدگاه سقز نيز ساواك از ديدار مردم با ايشان و مواضع سر سختانه آيت الله منتظري دچار نگرانى شده و تصميم به بازداشت و انتقال ايشان به تهران گرفت. در تيرماه 1354 آيت الله منتظرى را از تبعيدگاه سقز روانه زندان نمودند و در اوين مدت شش ماه را در سلول انفرادى با شديدترين فشارهاى روحى و جسمى گذراند و به ايشان گفته شد: "علت اينكه تو را از حوزه دور نگه مىداريم و از اين طرف به آن طرف مىفرستيم اين است كه يك خمينى ديگر به وجود نيايد". و بالاخره در يك دادگاه نظامى به ده سال زندان محكوم گرديد. و پس از گذراندن حدود سه سال ونيم از دوران محكوميت به همراه مرحوم آيت الله طالقانى در هشتم آبان 1357 از زندان آزاد شد. شايد هيچکس در جايگاه حوزوي آيت الله منتظري در طول دوره انقلاب به اندازه ايشان براي اسلام و ايران مبارزه و فداکاري نکرد و به اندازه معظم له آزار و اذيت و شکنجه جسمي و روحي تحمل ننمود."
نوري همچنين نقش آيت الله منتظري در پس از پيروزي انقلاب را "درخشان" خواند و گفت: "ايشان پس از پيروزي انقلاب رياست مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي را به عهده داشتند و پس از رحلت مرحوم طالقاني به امامت جمعه تهران منصوب شدند و پس از تدوين قانون اساسي و بازگشت به قم مدتي نماز جمعه قم را نيز بر پا داشتند و پيشنهاد اقامه نماز جمعه در سطح کشور نيز از جانب ايشان بود. ارجاع موارد عديده اي از مسائل فقهي و غير فقهي از سوي امام خميني به آيت الله منتظري و مراجعات بسيار گسترده مردم و مسئولين به ايشان تمامي اوقات کاري و فراغت ايشان را پر کرده بود. در عين حال ايشان بزرگترين وظيفه خود را در حوزه هاي علميه جستجو مي کردند و به همين جهت با ايجاد مدارس و حوزه هاي علمي در داخل و خارج کشور و با جذب طلاب خارجي از کشور هاي مختلف جهان و ايجاد تجمع هاي علمي در نقاط مختلف گام مهمي در جهت بسط و گسترش علوم ديني برداشتند.آيت الله منتظري با چنين پيشينه اي و با چنان جايگاهي در يک انتخاب طبيعي از سوي مجلس خبرگان رهبري و علي رغم مخالفت خودشان به عنوان قائم مقام رهبر انتخاب شدند.در جريان جنگ تحميلى از حاج على منتظرى والد مكرم ايشان که براي تقويت روحي رزمندگان به جبهه مي رفت گرفته تا فرزندان و نوه هاى معظم له در جبهه ها حضور داشتند كه در نهايت فرزند برومند ايشان آقاي سعيد منتظرى بينايى يك چشم و شنوايى يك گوش خود را در جبهه از دست داد و ياسر رستمى يكى از نوه هاي ايشان به درجه رفيع شهادت نايل آمد.مرحوم محمد منتظري فرزند برومند ايشان هم که شايستگي هايش را مي توان از پيام امام در فاجعه هفتم تير و شهادت ايشان يافت. در بخشي از نامه امام خطاب به آيت الله منتظري آمده است:«از فرزند عزيز شما شناختى دارم كه بايد به شما با تربيت چنين فرزندى تبريك بگويم. او از وقتى كه خود را شناخت و در جامعه وارد شد ارزشهاى اسلامى را نيز شناخت و با تعهد و انگيزهحساب شده وارد ميدان مبارزه عليه ستمگران گرديد. او با ديد وسيعى كه داشت سعى در گسترش مكتب و پرورش اشخاص فداكار مىنمود. محمد شما و ما خود را وقف هدف و براى پيشبرد آن سر از پا نمىشناخت. شما فرزندى فداكار و متعهد و هدفدار تسليم جامعه كرديد و تقديم خداوندمتعال. او فرزند اسلام و قرآن بود، او در زجرها و شكنجهها و از آن بدتر شكنجههاى روحى از قبل بدخواهان عمرى به سر برد.»در آخرين نامه امام در 8/1/68 و پس از نامه 6/1/68 و برکناري ايشان از قائم مقام رهبري هم خطاب به آيت الله منتظري آمده است:«من صلاح شما و انقلاب را در اين مىبينم كه شما فقيهى باشيد كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند." من در طول دوره هاي گوناگون فراز و فرود حضرت آيت الله منتظري چه در ماجراي شهيد جاويد و پس از آن و چه قبل از قائم مقامي و پس از قائم مقامي و پس از عزل از قائم مقامي و چه در ارتباط با داستان سيد مهدي هاشمي و محاکمه و اعدام وي و مسائل متعدد ديگر مواضع خاص خود را داشته ام که در برخي موارد همسو با مواضع آيت الله منتظري نبوده است و در موارد متعدد خدمت ايشان مواضع خودم را مطرح کرده ام و چه بسا برخي نظرات ايشان مورد قبول و تبعيت من نباشد، ولي بجث من بر سر بي انصافي ها و حق کشي ها و کتمان واقعيات است."
در عزل آيت الله منتظري نقشي نداشتم
نوري سپس در تکذيب شايعات مربوط به نقش خود در عزل آيت الله منتظري، گفت: "من در عزل ايشان نقش نداشته ام و لکن زماني که نامه 6/1/68 خدمت آيت الله منتظري ارسال شد امام موضعشان اين بود که در اسرع وقت همه نشانه هايي که مربوط به قائم مقامي رهبري است از قبيل عکس و يا پلاکارد و مانند آن جمع آوري شود و از طرف ايشان به من و آقاي موسوي نخست وزير ابلاغ شد که ما هم انجام داديم. از طرف ديگر از من خواسته شد همه آنچه مربوط به منزل آيت الله منتظري است از خيابان و کوچه به حالت عادي درآيد و همه بيوت اطراف منزل که در تصرف دفتر ايشان است تخليه گردد که من پس از مذاکره با مرحوم حاج احمد آقا موفق شدم موضوع را محدود به خيابان ساحلي کنم و صرفا ديوار وسط خيابان جمع آوري شد.در روز 7/1/68 هم خدمت آيت الله منتظري رفتم و شرايط روحي امام و نگراني هاي جدي امام نسبت به ايشان را تشريح کردم که در نهايت ايشان نامه مورخ 7/1/68 را مرقوم فرمودند و توسط من و جناب آقاي شريعتي براي امام آورده شد و بر اساس آن نامه 8/1/68 امام صادر گرديد.همانگونه که نامه 24/9 سال 65 آيت الله منتظري هم در جريان رسيدگي به پرونده سيد مهدي هاشمي توسط من و جناب آقاي شريعتي براي امام برده شد که در هر دو مورد مواجه با دعاگويي حضرت امام شديم. نامه 24/9/65 همان نامه اي است که در بخشي از آن آمده است: «خواهشمندم دستور فرمائيد كه جرائم و اتهامات سيد مهدي هاشمي و افراد مربوط به وي بدون اغماض و با كمال دقت مطابق موازين عدل اسلامي ولو بلغ ما بلغ رسيدگي شود و مبادا ارتباط سببي ايشان و يا ديگران با اينجانب و يا هر كس و يا رعايت حرمت اين و آن مانع تحقيق و رسيدگي گردد.» الان هم که اين سخنان را مطرح مي کنم براي من مهم نيست که ارادتمندان ايشان مجددا نسبت به من چه موضعي خواهند داشت و يا اينکه مخالفين معظم له نسبت به من چه قضاوتي خواهند کرد و اميدوارم در سخنانم رضاي خدا را بيش از رضايت اين و آن در نظر بگيرم."
انتقاد از رسانه هاي دولتي
وزير کشور دوران اصلاحات در ادامه با انتقاد از دستگاههاي رسانه اي دولتي اظهار داشت: "من از رسانه اي که در طول مدتي طولاني گزارش دوران انقلاب را منتشر کرده و مي کند و مي خواهد وانمود کند که بدون ملاحظات سياسي به افراد گوناگون مي پردازد سئوال مي کنم آيا در اين انقلاب آيت الله منتظري وجود نداشته است؟ آيا در اين انقلاب آيت الله منتظري گم شده است؟ آخر نميتوان گفت كه در ايرانِ قرن 14 هجري شمسي، رضا شاه بوده، محمد رضا شاه بوده، امام خميني بوده، مهندس بازرگان بوده، آقاي بنيصدر بوده، اما آيتالله منتظري نبوده است. آيا ميتوان گفت اصلاً چنين شخصيتي وجود نداشته و اين موجود نامرئي فقط در يک زمان عزل شده است؟ من خدمت شما و همه دست اندرکاران حکومت و رسانه ملي عرض مي کنم کاري نکنيد که حرف هاي درست شما هم بي اعتبار شود. اينكه رسانه ملي در بررسي سير تحولات انقلاب اسلامي بيان كند كه اولين رييس دولت پس از انقلاب مرحوم بازرگان بوده و بعد به دلايلي استعفا داده و يا اولين رييس جمهور آقاي بني صدر بوده و به دلايلي کنار گذارده شده اما نگويد آيتالله منتظري شخص دوم انقلاب بوده است، حرفهاي درست رسانه هم اگر وجود داشته باشد زير سوال ميرود و مردم با خود ميگويند نكند حرفهاي ديگري هم كه منتشر ميشود خدشه دار و نادرست باشد.هركس اندكي با تاريخ انقلاب و جمهوري اسلامي آشنا باشد ميداند كه حضرت امام از آغاز تا سال 68 رهبري انقلاب را بر عهده داشتند و در طول اين دوره توسط شخصيت هاي انقلابي و غير انقلابي و توسط شخصيت هاي روحاني و دانشگاهي و ساير اقشار جامعه از آيتالله منتظري به عنوان فرد دوم انقلاب نام برده ميشده است. تصميم بر حذف نام آيت الله منتظري از تاريخ انقلاب سبب قلب واقعيت مي شود و هر گاه تاريخ دچار تحريف شود مطالب درست آن نيز از اعتبار ساقط مي شود. شما بياييد بيان کنيد که ايشان بوده ولي نقش ايشان منفي بوده است. آخر نمي شود گفت که در اين انقلاب همه بوده اند حتي کساني که نبوده اند، حتي کساني که نسبت به امام موضع منفي داشته اند و حتي کساني که حضور فوق العاده کمرنگي داشته اند، اينها همه در انقلاب بوده اند ولي آيت الله منتظري نبوده است. شايد هم جواب حکومت اين باشد که اگر در ارتباط با آيت الله منتظري واقعيت را بيان کنيم در تمامي دوران زندگي نقش ايشان مثبت بوده است و تنها در مرحله عزل مي توان نسبت به ايشان سخن منفي گفت بنا براين چه بهتر که صورت مسئله را پاک کنيم. حکومتي که خود را بر حق مي داند از بيان واقعيت ها نبايد هراس داشته باشد، چرا از بيان واقعيت در اين حد هراس وجود دارد؟ بايد واقعيات كشور و انقلاب بيان شود، نه اينكه چون ما از فردي خوشمان نميآيد فرض بگيريم او نبوده است."
وي آنگاه با طرح اين سئوال که "آيا ميتوان به دليل عدم موافقت با نظرات آيتالله منتظري علميت ايشان را هم زيرسوال برد؟" افزود: "علميت ايشان مورد تاييد تمامي شخصيت هاي رده اول همه حوزه ها از مرحوم آيه الله العظمي بروجردي تا مرحوم امام خميني از مرحوم آيت الله حکيم و مرحوم آيت الله خويي تا مرحوم آيت الله خوانساري بوده است و امروز چه کسي از بزرگان حوزه هاي علميه است که بتواند منکر علميت و يا مرجعيت ايشان شود؟ آيا مي توان واقعيات را اينگونه كنار گذاشت؟ و از اينكه حتي گفته شود فردي مثل آيتالله منتظري وجود داشته هم ابا داشت؟اتفاقي که در ايران افتاده و شايد در برخي از کشور ها اين رفتار وجود داشته باشد اين است که تاريخ مطابق ميل حکومت گفته مي شود اين که ديگر واقعيت نيست. اگر تصميم گرفته شد که يک در ميان واقعيات گفته شود، اينکه ديگر واقعيت نيست اين قلب واقعيت است مثلا در اين مملکت شاه بوده ولي آيت الله منتظري نبوده مجلس خبرگان بوده ولي رييس نداشته است تنها يک رييس موقت به نام مرحوم آيت الله خادمي داشته و پس از ايشان هم توسط مرحوم آيت الله بهشتي اداره مي شده است و با سرعت هم از اين بحث عبور مي شود، چرا؟ چون ما از آيت الله منتظري خوشمان نمي آيد. خوب بگوييد رييس خبرگان به اشتباه آيت الله منتظري شده نه اينکه اين مجلس رييس نداشته است، تبعيد بوده ولي آيت الله منتظري در تبعيد نبوده است، زندان بوده ولي زندانيي به نام منتظري نداشته است، مبارزه و انقلاب بوده ولي آيت الله منتظري نفر دوم انقلاب در طول 27 سال نبوده است. وقتي مطالب اينگونه بيان گردد حرف هاي درست شما هم مخدوش مي شود. نمي شود گفت که چون ما از ايشان بدم مي آيد ايشان سواد هم ندارد، از ممتازترين شاگردان آيت الله بروجردي هم نبوده است، بهترين مقرر درس ايشان هم نبوده است و مسائل عديده انقلاب از سوي امام خميني به ايشان ارجاع نشده است.من معتقدم حکومت مي تواند با بيان درست واقعيت هاي تاريخي و جدا سازي راستي ها از کژي ها در جهت ابهام زدايي گام بردارد وگر نه همانگونه که تاريخ هم نشان داده است، پاک کردن صورت مسايل هيچ کمکي به حاکمان نخواهد کرد.رفتار حکومت هم به گونه اي است که همه حساب کار خودشان را بکنند و بدانند وقتي براي شخصيتي مثل آيت الله منتظري هيچ حريمي وجود ندارد و مي توان ايشان را که عمر خود را صرف تعليم و تعلم قرآن و سنت و عمل به آن نموده و در مبارزه با رژيم گذشته در خط مقدم قرار داشته و در جهت ارائه مباني ديني براي حکومت ممتازترين بوده و در جهت تفکر ضد امپرياليستي تفکري انترناسيوناليستي داشته و در جهت دفاع از مسلمين و مسجد الاقصي پيشتاز بوده و در جهت اتحاد مسلمين هفته وحدت پيشنهاد داده و در دفاع از کشور شهيد و جانباز داده و فرزندي همچون شهيد محمد منتظري داشته است و ده ها مورد ديگر، وقتي مي توان ايشان را ناديده گرفت و يا از ايشان چهره اي مخدوش ساخت ديگران که عددي نيستند.مع الاسف چه بسيارند کساني که براي اينکه مشکل پيدا نکنند و يا زير سئوال نروند و يا مورد آزار و اذيت قرار نگيرند از بيان واقعيات صرف نطر مي کنند و يا براي اينکه مي خواهند به قدرت برسند و يا در قدرت بمانند تقيه مي كنند و دست به عصا راه مي روند و از اين قسمت تاريخ و شايد هم بخش هاي ديگري که از تاريخ زدوده و يا به تاريخ اضافه مي شود چشم پوشي مي کنند. البته شايد نيت آنها خير باشد و مي خواهند با رسيدن به قدرت و يا ماندن در قدرت ان شاء الله كار خيري انجام دهند."
در پايان اين جلسه عبدالله نوري در مقام پاسخگويي به سئوالات دانشجويان دانشکده خبر، اظهار داشت: "ما ميگوييم كه واقعيات بيان شود، و چون رسانه در اختيار شما است فکر نکنيد هر آنچه بگوييد مورد قبول مردم قرار مي گيرد. شايد اين اشتباه را خيلي حکومت ها مرتکب شدند و زماني به اشتباه خود واقف شدند و حتي اعتراف کردند که ديگر فايده بخش نبود. اينكه اگر كسي اعم از دانشجو، روحاني، استاد، کارگر، معلم و يا هر فردي بيايد حرف بزند، با او برخورد شود، و همه آنها را فريبخورده بناميم، اينها چه چيزهايي را حل ميكند؟ يعني اگر شما با تبليغات سنگ را مرواريد معرفي كنيد، آيا ماهيت سنگ تغيير ميكند؟ اگر كسي بگويد آنچه در دست شماست سنگ است، فرياد برآوريد که دين در خطر است و يک مشت فريبخورده آمريكايي مي خواهند مرواريد را سنگ معرفي کنند، آيا با اين ترفندها سنگ مرواريد خواهد شد؟ آيا آرمانهايي كه در انقلاب بيان شد با آنچه امروز عينيت جامعه است متفاوت نيست؟ رهبران انقلاب با شعار اجراي مكارم اخلاق در جامعه آمدند، اگر مكارم اخلاق، راستي و درستي و عدالت و... است بايد ديد اعمال جامعه و حکومت با اين مكارم منطبق هست يا خير. اگر خداي ناكرده انسان به تهمتزني، غيبت کردن و دروغگويي اقدام کند تا طرف مقابل را ضايع نمايد، آيا اين همان چيزي بود كه از انقلاب خواسته مي شد؟ اگر کار به اينجا برسد كه احساس شود مگر ميتوان يک روز بدون دروغ زندگي كرد، پس انقلاب به دنبال چه بود؟اينهمه تحمل سختي براي مردم و مبارزان در دوران انقلاب و جنگ بوده است كه بگوييم شايد امروز دروغ و غيبت و تهمت و تضييع حقوق مردم بيشتر از ديروز است؟جالب است شرايط هم به گونهاي پيش رفته كه اين نوع حرفها حرف هاي دشمن است و نوعي توطئه در آن ديده مي شود و گوينده آن متهم مي شود که فريبخورده شرق و غرب است، و يا حد اقل متهم به افراط گري مي شود.آنها ميخواهند كاري كنند تا از نقد جدي نسبت به حاکمان دست برداشته شود، عنوان ميكنند كه از اسرائيل پول ميگيرند و نام حکومت را ميگذارند متن اسلام و تشيع، آيا ميشود بيش از اين به اسلام و تشيع جفا كرد؟ يعني ميگويند دنيا بداند اگر اسلام بخواهد در جهان گسترش پيدا كند، اينگونه عمل خواهد کرد و با منتقدان خود اينچنين رفتار مي نمايد. آيا فکر مي کنند با چنين تبليغي، به مسلمانان افزوده خواهد شد؟ آري پيروان دين مبين اسلام بيشتر مي شوند ولي به دليل برداشت و قرائت متفاوتي که نسبت به حاکمان اسلامي از متن اسلام و مذهب دارند."
نوري در ادامه سخنان خود به بحث انتخابات رياست جمهوري رسيد و تاکيد کرد: "بايد مشخص شود افرادي كه كانديداي رياست جمهوري هستند چند درصد حاضرند دروغ بگويند تا جلوتر از رقيب قرار بگيرند؟ متاسفانه دچار مشكلي شدهايم كه دامن خيليها را گرفته است، چند درصد را در جامعه سراغ داريم كه دروغ نگويند و يا تزوير نكنند؟ در اين زمينهها در دنيا تلاشهاي زيادي صورت گرفته و مي گيرد و موفقيت هم داشته اند. چرا جامعه ما به گونهاي شده است كه در پشت پرده عيبهاي همديگر را ميگوييم اما رو در رو در توصيف خو بيهاي فرد از يکديگر سبقت ميگيريم؟ چند درصد حاضريم حقيقت را بگوييم؟ اسلام و قرآن مي گويد پشت سر افراد عيب گويي حرام است ولي به خود او عيبش را گوشزد کن تا در جهت اصلاح خويش بر آيد. همانگونه که غيبت حرام است امر به معروف و نهي از منکر واجب است ولي اکثراً عکس آن عمل مي شود. شما در غياب من نبايد عليه من سخن بگوييد و بايد با خود من معايبم را مطرح کنيد که ما در هر دو مورد عکس گفته اسلام عمل مي کنيم. چند در صد حاضريم به متن دستور اسلام دربارهء حاکمان عمل کنيم و دست از تملق و چاپلوسي برداريم؟ چند درصد حاکمان کشور آمادگي دارند همين دستورات اخلاقي نسبت به آنها اجرا شود؟تاكنون كدام يك از كانديداها گفته است كه براي رشد اخلاق چه برنامه اي دارد؟ آيا تلاش او در چهار سال رياستجمهوري براي بيان مضرات دروغ به اندازه بيان مضرات سيگار هست؟ آيا حاضر است به مصداق آيه «اَ تأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم» تعهد کند که دروغ نگويد و درمقابل اولين دروغ از مقام خود کنار رود؟ و آيا کداميک از کانديداهاي اصلاح طلب و يا اصولگرا به زبان امروزي آمادگي دارد تا در دوره نامزدي و براي رسيدن به رياست جمهوري از هر منکري پرهيز نمايد و در چهار چوب مکارم اخلاق گام بردارد؟"
نوري در پايان اين جلسه در پاسخ به سئوالي در ارتباط با عملکرد اصلاح طلبان در دوره قبل گفت: "به نظر من مي توانسته اند نتيجه بهتري بگيرند و خيلي از مطالب بود كه اگر بر روي آن ايستادگي ميشد به نتايج بهتري مي رسيدند. اميدوار هستم چنانچه در اين دوره اصلاح طلبي رييس جمهور شد از تجربه گذشته بهره برداري مناسب بنمايد."
Tuesday, March 3, 2009
شاه بود، منتظري نبود!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment