Thursday, March 12, 2009

رنجنامه دانشجوی بهایی اخراجی دانشگاه شیراز



اینجانب برهان راستی قلاتی پذیرفته شده در رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه شیراز هستم. روز دوشنبه تاریخ 26/6/1386 در ساعت 8 صبح به همراه برادرم به مجتمع فرهنگی رفاهی دانشگاه شیراز(جهاد دانشگاهی) که محل ثبت نام بود حاضر شدم. ابتدا فرمهای مختلفی برای تکمیل به ما داده شد که در میان آنها فرمی بود که مربوط به مشخصات فردی دانشجو بود و ستونی هم را به مذهب اختصاص داده شده بود البته طبق هماهنگی قبلی با خادمین شیراز قرار بود آن قسمت را پر نکرده و سفید تحویل دهیم.
پس از تکمیل فرمها و پرداخت شهریه و دریافت کارت تعاونی دانشجویان و کارت آزمایش و کارت بیمه دانشجو ما را به سالن دیگری فرستادند تا ثبت نام تکمیل شود و تشکیل پرونده دهیم. فرمی که در آن از مذهب سوال شده بود را در این قسمت به متصدی مربوطه دادم که پس از مطالعه ،هیچ سوالی از من نکرد و پس از دریافت عکس و دیگر مایحتاجات برگه ای به من داد که بروم و کارت دانشجویی ام را بگیرم که البته آخرین مرحله ثبت نام هم بود. نا گفته نماند در مراحل اولیه شماره دانشجوییم را هم دریافت کردم. پس از مراجعه به قسمت صدور کارت قبل از آن فردی به نام آقای راستی نشسته بود که فرم دیگری را از مشخصات دانشجو پر می کرد و پس از چسباندن عکس بر روی آن، فرم مربوطه را در پاکت دانشکده مربوطه می گذاشت و خانمی که کنار او بود کارت دانشجویی را می داد و نفر سومی هم بود که اسامی دریافت کنندگان کارت دانشجویی را در لیست مشخصی یافته و علامت می زد که نشان دهد دانشجو کارت خود را در یافت کرده و ثبت نام تکمیل شده است.
در قسمت مراجعه به آقای راستی بود که ما به مشکل برخوردیم. او در هنگام تکمیل فرم مشخصات از من پرسید که دینم چیست و من گفتم اقلیت غیر رسمی هستم، او در پاسخ گفت که چه اقلیتی و من گفتم بهائی و او با خط درشت نوشت بهائی و پس از آن فرم مرا کنار گذاشت و به من گفت که به پشت میزش نزد او بروم و پس از صدا کردن یکی از همکارانش از او خواست که فردی به نام آقای منصوری را صدا بزند تا بداند در مورد من چه تصمیمی باید بگیرد قبل از آمدن آقای منصوری فرد دیگری نزد او رفت که آقای راستی از وی پرسید که با ما چه باید بکند و من شنیدم که او به آقای راستی گفت: تو کاری به او نداشته باش و وظیفه خود را در مورد او انجام بده، دانشگاه خودش می داند که با این افراد چه کند، من و برادرم سراغ فردی که به آقای راستی گفته بود ثبت نام کند رفتیم و گفتیم او ثبت نام نمی کند وی در پاسخ گفت شما فرم را تصحیح کنید و دین را اسلام بزنید و وقتی فهمید که ما این کار را انجام نمی دهیم گفت پس با این مسئولین درگیر نشوید چون بی فایده است.
سپس آقای منصوری نزد او آمد و پس صحبتهای در گوشی با آقای راستی ، وی از ما خواست تا به سازمان سنجش در کرج مراجعه کنیم و برای ثبت نامم نامه ای از آنها بگیریم تا آنها ثبت نام کنند.پس از اصرار من و برادرم در جهت گرفتن کارت و مشکل بودن راه پیشنهادی آنها، آقای راستی به من گفت شما می توانید به آقای همتی که مسئول حراست دانشگاه شیراز است هم مراجعه کنید و اگر ایشان هم اجازه دادند آنها من را ثبت نام می کنند و صحبت ایشان هم همان ارزش نامه سازمان سنجش را دارد. ناگفته نماند برادرم متوجه شد که آقای منصوری در طی صحبت های در گوشی با آقای راستی شماره موبایل آقای همتی را به دریافت کرده تا برای رفتن ما نزد او با وی هماهنگی کند.آقای راستی به هیچ طریقی برگه های ما را که تا آن لحظه دریافت کرده بودیم را به ما نداد و آن را تا کرده و نزد خود نگه داشت. سپس من و برادرم به ساختمان مدیریت دانشگاه شیراز رفتیم که در طبقه اول آن حراست قرار داشت.ما به سراغ آقای همتی رفتیم و پس از یافتن ایشان از او خواستیم که خصوصی با وی صحبت کنیم و جریان را برای او شرح دادیم و گفتیم تکلیف چیست و او در پاسخ گفت که ما هیچ دستوری از بالا در این زمینه نداریم و طبق سابق عمل می کنیم و از این رو از پذیرش دانشجوی بهایی جلوگیری می کنیم و وقتی برادرم گفت چطور روز پیش یکی از هم کیشان ما را ثبت نام کردید گفت البته او واحد شیراز نبوده و از دست مسئولین در رفته و بزودی اخراج خواهد شد.
نا گفته نماند او پی در پی سعی داشت موضوع ما را به بیراه بکشاند و وقتی از مذهب پرسید و ما گفتیم اقلیت بهایی گفت شما جزو ادیان رسمی ایران نیستید و فرقه هستید و ما از پیشروی بحث به کجراه جلوگیری کردیم و او گفت سال پیش هم هیچ بهایی در دانشگاه شیراز ثبت نام نشده است و همان کارهایی که آنها کرده و نامه نگاریهایی که آنها کرده اند را شما هم انجام دهید.سپس گفت که شما در قانون اساسی ایران از ادیان پذیرفته شده نیستید پس از حق تحصیل در دانشگاه رسمی محروم می مانید در جواب برادرم پاسخ داد در همان قانون اساسی ذکر شده که هر ایرانی باید از حقوق جاری یک انسان برخوردار شود و او گفت بله می توانید بروید خصوصی تحصیل کنید.که مانند دیگر جوابهایش بود که بحث را به بیراهه می کشاند. همچنین او گفت خوب شما از کی بهایی شدید که ما گفتیم که همیشه و گفتیم که این موضوع آیا به بحث ما مرتبط است و او گفت نه چون قبلآ بوده اند کسانی که مسلمان بوده اند و مدتی بهایی شده و دوباره مسلمان شده اند و برادرم در پاسخ گفت خیلی انسانهای دیگری هم بوده اند که در طول زندگی کارهای دیگری هم انجام داده اند آیا این موارد به موضوع بحث ما مربوط است؟ سپس او با موبایل با آقای راستی تماس گرفت و به بیرون اتاق رفت وپس از بازگشت گفت آقای راستی درست عمل کرده اند و شما نزد ایشان بروید و شهریه و کلیه مدارک خود را پس بگیرید چون از نظر ما شما ثبت نام نیستید.
برادرم خطاب به او گفت واقعآ نتیجه این همه زحمات برای قبولی در دانشگاه همین است و او چیزی نگفت. سپس ما هم وقتی دیدیم بحث با او بیهوده است تشکر کرده و بیرون آمدیم و با یکی از خادمین شیراز تماس گرفتیم و او راهنمایی کرد که به هیچ عنوان مدارک و شهریه پرداختی را از آنها پس نمی گیرید زیرا شاید بگویند که خودش هم تمایلی نداشته و انصراف داده است.
طبق اصل 30 قانون اساسی حق تحصیل حق هر شهروند ایرانی است. در بند1 ماده ی 26 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر آمده است که هر کسی حق دارد که از آموزش و پرورش لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی برخوردار شود؛ تعلیمات آموزش ابتدایی مجانی و اجباری است، آموزش حرفه ای باید عمومیت پیدا کند وآموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل به روی همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره مند گردند. طبق مادۀ 9 قانون مدنی معاهدات و قراردادها و اعلامیه هایی را که ایران آنها را امضاء کرده است در حکم قانون می باشد و لازم الاجرا است. طبق بند 3 در اصل 3 قانون اساسی، دولت موظف است که آموزش و پرورش را به صورت رایگان برای همه فرآهم نماید و آموزش عالی را تأمین و تسهیل نماید.
کمیته پی جویی حق تحصیل بهائیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

No comments:

Post a Comment