ورود به استاديوم يعني شکستن کليشه ها
گفت و گو با عضو کمپين روسري سفيدها - یکشنبه 27 بهمن 1387 [2009.02.15]
آسيه اميني
roozonline
"روسري سفيدها" عنوان کمپيني است که برخي از فعالان جنبش زنان به همراه بسياري از زنان طرفدار تماشاي بازي هاي ورزشي در استاديوم هاي عمومي، چند سالي است به راه انداخته اند. درباره فعاليت ها و اهداف اين کمپين با نسرين افضلي، کارشناس ارشد مطالعات زنان و فعال جنبش زنان در اين کمپين، گفت و گو کرده ايم.
موضوع حضور زنان در استاديومهاي ورزشي با توجه به وعده هايي که رئيس جمهور در سال اول پذيرش اين مسووليت در مورد آن داد، وجوه سياسي نيز يافت. اما اين وعده ها به محض مواجهه با مخالفت برخي شخصيت هاي مذهبي، مسکوت ماند. اگرچه زناني که به دنبال اين خواسته هستند، همچنان چالش خود را ادامه مي دهند. آخرين پيروزي آنها ورود به استاديوم آزادي در هفته گذشته براي تماشاي بازي تيمهاي ملي دو کشور ايران و کره جنوبي بود.
از آخر شروع کنيم. چون مي دانم که عمومي شدن خواسته حضور زنان در استاديومهاي ورزشي از سال 83 و براي حضور در مسابقه دو تيم ملي کشور ايران و آلمان شروع شد و تا امروز ادامه يافته است. مي خواهم بدانم آخرين اقدامهاي شما با توجه به اينکه بازيهاي مقدماتي جام جهاني در حال برگزار شدن است، چيست؟
فعاليتهاي ما در دو سطح انجام مي شود. يکي سطح رسمي است و يکي غير رسمي. از برنامه هاي رسمي مان تماس و نامه نگاري با کنفدراسيون فوتبال آسيا (آ.اف.سي) است. طبق اساسنامه اين کنفدراسيون، در ورزش نبايد هيچ گونه محدوديتي از نظر نژاد، جنيست، قوميت و مذهب اعمال شود. و اين مساله شامل بازکنان، مربيان و تماشاگران مي شود. بنابراين ممنوعيت ورود زنان به استاديومهاي ورزشي، ناديده گرفتن مقرارات کنفدراسيوني است که کشور ما نيز يکي از زير مجموعه هاي آن است. ما نامه را براي انها فرستاديم و ثبت کرديم و شماره ثبت گرفتيم که بتوانيم پي گيري کنيم.
آيا پاسخي هم از آنها دريافت کرده ايد؟
هنوز به ما پاسخ روشني که نشان دهد آنها در حال پي گيري هستند، داده نشده. اما در عين حال به ما گفته شد که به مستند کردن گزارشهاي اين محروميت بپردازيم و حتا در بازيهاي رسمي حضور بيابيم و موارد منع ورود را به کسي که از سوي کنفدراسيون به عنوان ناظر بازيها تعيين مي شود، گزارش کنيم.
در سطح غير رسمي چه مي کنيد؟
در سطح غير رسمي براي هماهنگ کردن و مستند کردن تلاشهايمان بحث و بررسي مي کنيم. در حال حاضر بسياري از دختراني که به ما پيوسته اند در شهرستانها هستند. ارتباط با آنها و توضيح اينکه خواسته هايشان را بايد عمومي و منتشر کنند تا موثر واقع شود، بخشي از کارمان است. يعني کار فرهنگي و رسانه اي هم جزئي از اين برنامه هاست.
آيا ممنوعيت ورود زنان به استاديومهاي ورزشي قانون است؟ يعني منع قانوني دارد يا اينکه جزء بخشنامه ها و مقرارت داخلي اماکن ورزشي است؟
اطلاعات ما نشان مي دهد که در سال 1384 شوراي فرهنگ عمومي که از زير مجموعه هاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي است، مصوبه جلوگيري از هرگونه اختلاط زن و مرد را در محيطهاي ورزشي تصويب کرد. اگرچه پيش از آن هم اين مساله اعمال مي شد. البته اين مساله تنها شامل زنان ايراني مي شود و زنان خارجي در همين اماکن مي توانند حضور بيابند.
و شما با اتکا به هميمين موضوع هفته گذشته توانستيد به استاديوم آزادي برويد؟
براي بازي دو تيم ايران و کره جنوبي، ما از چند روز قبل با سفارت کره تماس گرفته بوديم. اما نه براي اينکه با آنها در استاديوم حضور بيابيم. تماس ما براي اين بود که فقط از آنها درخواست کنيم که حالا که در کشور ما شما حق ديدن بازي مورد علاقه تان را داريد و ما از اين حق محرويم، پلاکاردي را در زمان بازي به دست بگيريد که روي آن نوشته شده : "خواهران ايراني ما کجا هستند؟" چهارنفر از دوستان ما اين پلاکارد را با خودشان به سفارت برده بودند. اما مساله اين بود که به خاطر تعطيلي وسط هفته، آنها توانستند درست در روز بازي به سفارت کره بروند. و زماني که به آنجا رسيدند و با زنان کره اي که عازم استاديوم بودند، وارد گفت و گو و توضيح شدند، ناگهان يکي از آقايان حاضر در آنجا پيشنهاد کرد که چرا از بليطهايي که به سفارت داده شده استفاده نمي کنيد؟ و بچه هاي ما هم با خوشحالي از اين موضوع استقبال کردند و اينطور بود که چهار نفري در بين زنان کره اي و با استفاده از امکاناتي که براي حفظ امنيت آنان تدارک ديده شده بود، راهي استاديوم آزادي شدند.
موضوعي که مسلما خودت هم با آن بسيار روبرو شده اي، اين سوال است که اساسا اين موضوع چرا و چقدر اهميت دارد؟ چرا ورود به استاديوم ورزشي اين همه مورد توجه بخشي از فعالان جنبش زنان قرار گرفته ؟ يا اينکه آيا زنان موضوع يا حقوق محروم شده مهمتري براي اين که به خاطرش وارد چالش شوند ندارند؟
بله و البته اين نکته خيلي مهمي است که بايد به آن جواب بدهيم. من محروميت زنان از استاديومهاي ورزشي را زير مجموعه اي از حجاب اجباري و نگاه ايدئولوژيک کليشه اي به حضور زنان در عرصه هاي عمومي مي دانم. اين نگاه همان نگاهي است که زن را تا زماني که مادر خوبي است و همسر فرمانبري است و فعاليت اقتصادي اش تنها محدود به برخي از امور مي شود و فعاليت اجتماعي و سياسي اش تنها به حضور در راهپيمايي هاي موافق همين سنتها محدود است، مي ستايد. اما همينکه اين زن بگويد که من به عنوان يک انسان مستقل مي خواهم خودم تصميم بگيرم که کجا بروم و چه بپوشم و چه شغلي انتخاب کنم، ورق برمي گردد. حتا تا وقتي که ورزش کردنش محدود به بدنسازي و تمرين بدني براي لاغر شدن است، تشويق مي شود. اما اگر همين ورزشکار، بخواهد سطحش را به ورزش فهرماني برساند، انواع موانع در جلويش ظاهر مي شود. و مي دانيم که اين مسائل محدود به ورزش هم نيست. در بسياري از فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي هم همين طور است.
چرا؟ فکر مي کني اين نگاه، از کجا نشات مي گيرد؟ و نفع آن در چيست؟
دو دليل را مي توانم عنوان کنم. يکي اش تفسيري است که از اين روايت امام علي وجود دارد که " المرات ريحانه ليست بقهرمانه" يعني زن ريحانه است و قهرمان نيست "کنايه به لطيف بودن". تفسير اين روايت براي برخي، تبديل به يک نگاه کلي به فعاليت ورزشي و اجتماعي زنان شده است. در حالي که اصلا تفسير قهرمان در اين روايت و در معناي عربي آن و در آن روزگار جامعه عرب با اتفاقي که امروز در جامعه ما رخ مي دهد دو منظور کاملا جداست و ربطي به ورزش زنان و قهرماني آنان يا حضورشان در اماکن ورزشي ندارد.
دليل دوم همان نگاهي است که اصولا ورزش زنان را الگويي برگرفته از غرب مي داند و مي گويد لزومي ندارد که بخواهيم از آنها الگوبرداري کنيم. البته از نظر من يک مساله کلي تري هم وجود دارد و آن بدن زن است. مساله اين است که نمي خواهند به بدن زن اهميت بدهند. و ورزش يعني اهميت به بدن. وقتي که ورزش مي کني يا با ورزش عجين مي شوي، خواسته ها، علاقه ها و مطالباتت فراتر از کليشه هاي سنتي مي رود. از سويي تحرک بدن زن، خودش در نگاه ايشان پذيرفته شده نيست. و چيزي که بايد در حجاب و در پس پرده باشد را لزومي نمي بينند که اين همه بها به آن بدهند.
هدف نهايي شما در اين کمپين چيست؟ آيا اگر استاديوم درهايش را برويتان باز کند، کار تمام است؟
شکل کار ممکن است تغيير کند. اما اصل کار هنوز به جا خواهد ماند. مساله اصلي، صرفا تماشاي بازي هاي ورزشي نيست، هرچند که گام اول است و آرزوي بزرگي هم نيست. اما مساله اصلي که باعث شده اين محروميتها دوام و رواج بيابد، جداسازي هاي جنسيتي در همه عرصه هاي عمومي است. موضوعي که دارد، همه فعاليتهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي زنان را تحت الشعاع ثرار مي دهد. البته در مورد استاديومها و ورود زنان، موضوع به حدي حساس شد که رئيس جمهوري و علما هم در آن دخالت کردند. پس همين نشان مي دهد که موضوع، حساس است. مثل يک دروازه است که اگر باز شود مي شود به گامهاي بعدي اميدوار بود که براي جداسازي هاي زنانه – مردانه ديگر هم مي شود کاري کرد.
درواقع هدف غايي ما تغيير نگاه به زن است. تغيير اين نگاه که زن را هميشه مي خواهد تحت امنيت و حفاظ و حمايت مردانه قرار دهد. در حالي که حرف ما اين است که ما استقلال خودمان را مي خواهيم و نيازي هم به حمايت و تحت ااحفظ بودن مردان نداريم. اين کليشه اصلي است که همه جا با آن درگيريم.
فکر مي کني مردم هم با شما هم نظرند؟ آيا مي داني که نگاه عمومي به اين مساله که زنان به استاديوم بروند چيست؟
بهتر است براي اين پاسخ شما را ارجاع بدهم به دو نظرسنجي که در اين باره انجام شده. يکي از طرف دکتر قراخانلو که در زمان انجام اين نظرسنجي رئيس کميته ملي المپيک بودند و آقاي فريد نيسيان نايب رئيس فدراسيون دوچرخه سواري در بخش زنان، نتيجه اين نظرسنجي سراسري و همينطور نظر سنجي ديگري که در سطح تهران ( ازسوي ارگان ديگري) انجام شده بود نشان مي داد که بيش از 80 درصد از کساني که تحت پرسش قرار گرفته بودند با حضور زنان در استاديومهاي ورزشي موافق بودند.
از طرف ديگر به خاطر حضور در اين کمپين و ارتباطي که با بسياري از مديران ورزشي، ورزشکاران و خبرنگاران ورزشي داشته ايم، مي دانيم که واقعا عده کساني که در اين راه ممانعت ايجاد مي کنند زياد نيست! فقط مساله اينجاست که اين عده معدود، در راس تصميم گيري يا موثر بر تصميم گيري اند و آن اکثريت موافق دور از چنين امتيازي
No comments:
Post a Comment