Tuesday, February 10, 2009

جان پسرعمويم در ايران خطر است‏

جان پسرعمويم در ايران خطر است‏
نامه يك حقوقدان بهائي در ليبراسيون
- چهارشنبه 23 بهمن 1387 [2009.02.11]
كارولين سمندري، حقوقدان و كارشناس مسائل ‏حقوق بشر ، ساكن هند در نامه ای همگانی ‏نسبت به آزار و شكنجه اقليت مذهبي بهائي در ‏ايران، كه خانواده اش نيز عضوي از آن است، ‏هشدار مي دهد.‏
‏" سه هفته پيش از خبر وحشتناك دستگيري پسر ‏عمويم عزيز سمندري كه در تهران سكونت دارد، ‏توسط مأموران سازمان اطلاعات مطلع شدم. تا ‏اين تاريخ به وي تفهيم اتهام نشده است و از ‏ابتدائي ترين حقوق اش يعني حق ملاقات و انتخاب ‏وكيل محروم مانده است.‏
موقع خواندن پيام كوتاهي كه همسرش فرستاده ‏است بغضم مي تركد. از فكرپدر بزرگم، پرفسور ‏منوچهر حكيم بيرون نمي آيم. پزشكي كه شواليه ‏لژيون دو نور جمهوري فرانسه بود و در ژانويه 1981 ‏در تهران به قتل رسيد. آنموقع من دو سالم بود و در ‏سوئيس زندگي مي كردم. بعد ياد عمويم بهمن ‏سمندري، پدر عزيز، مي افتم كه در مارس 1992 ‏يك روز پس از آنكه از او" دعوت" به عمل آمد كه ‏خود را به سازمان اطلاعات معرفي كند، به دستور ‏مقامات ايران در تهران اعدام شد. در آنزمان من ‏سيزده ساله بودم. روزي را كه پدرم اين خبر هولناك ‏را در پاريس به من داد از ياد نبرده ام. ‏
اعضاي خانواده من چه جنايتي مرتكب شده اند كه ‏اينگونه در تير رس قرار مي گيرند؟ پاسخ اين سئوال ‏به طرز حيرت آوري ساده است: چون همه آن ها ‏عضو جامعه بهائي يعني بزرگترين اقليت مذهبي ‏ايرانند، اقليتي كه از بدو پيدايش بهائيت در اواسط ‏قرن نوزدهم همواره آماج زجر و ستم قرار داشته ‏است. با روي كار آمدن جمهوري اسلامي در سال ‏‏1979 ستم بر ما ابعاد تازه اي يافت و به سياست ‏رسمي حكومت بدل شد. از آنزمان تا كنون بيش از ‏‏200 بهائي خودسرانه اعدام و صدها تن بازداشت ‏شده اند و ده ها هزار نفر از حق كار كردن و ‏برخورداري از حقوق بازنشستگي و دستيابي به ‏آموزش عالي محروم مانده اند. مكان هاي مقدس و ‏گورستان هاي ما را مصادره و تخليه و تخريب كرده ‏اند. با همه اين احوال بهائيان همچنان خود را وقف ‏پيشرفت كشورشان كرده اند و از هواداري از ‏جريانات سياسي به طور كلّي خود را بركنار نگه ‏داشته اند. امّا ديدگاه هاي مترقي مذهب بهائيت ‏در مورد حقوق زنان و آموزش و طلب حقيقت از ‏طريق جستجوي شخصي خوشايند حكومت ‏نيست.‏
جامعه بهائي ايران با 300 هزار عضو مهم ترين ‏اقليت كشور به شمار مي رود امّا عامداً از فهرست ‏اقليت هاي سه گانه مذهبي كه قانون اساسي به ‏رسميت شناخته است خط خورده و به اعضايش به ‏عنوان" كفار غير قابل حمايت" نگريسته مي شود.‏سال ها مي گذرد. من حالا در هند زندگي مي كنم ‏امّا واقعيت عوض نمي شود. جان پسر عمويم كه ‏در دست مقامات ايران اسير است، تنها به گناه ‏اعتقاد به مذهبي كه هدفش ايجاد وحدت ميان ‏مردم است در معرض خطر قرار دارد. عزيز نخواست ‏ايران را ترك كند چون در قبال جامعه بهائي احساس ‏مسئوليت مي كرد. بعضي از بهائي ها مثل او اين ‏امكان را ندارند كه خانواده اي داشته باشند كه ‏بتواند به آن ها كمك كند زندگي شان را در خارج از ‏نو بسازند. او كشورش را هم دوست داشت و در ‏قبال آن احساس مسئوليت مي كرد همانطور كه ‏مردم كشورش را دوست داشت.‏
امروز عزيز در زندان مخوف اوين كه شانزده سال ‏پيش پدرش را در آن به دار آويختند به سر مي برد و ‏شريك سرنوشت چهار بهائي ديگرست كه با او در ‏يك روز دستگير شدند و هفت سرپرست جامعه ‏بهائي ايران كه از ماه مه 2008 به زندان افتادند ‏شده است. ‏
ايران بعد از سي سال هنوز به تجاوز به اساسي ‏ترين حقوق بهائيان ادامه مي دهد. با همه اين ‏احوال من خوش بيني ام را حفظ كرده ام . به تقدير ‏باور ندارم و هنوز فكر مي كنم كه صداي شهروندان ‏جهان و اعتراض هاي جامعه جهاني نسبت به آزار ‏سيستماتيكي بهائيان ايران مي تواند مسير تاريخ را ‏عوض كند.‏
از اين صداها مي خواهم بي پرده، رسا و با ايمان ‏خواست شان را بيان كنند.‏
منبع: ليبراسيون 5 فوريه‏

No comments:

Post a Comment