کیهان حکومتی در سرمقاله امروز خود با عنوان "براى مشارکت يا برهم زدن"، خاتمی را مهره ای سوخته، بی اراده و ابزاردست جریانات ضد نظام خوانده است.
سرمقاله کیهان حکومتی: هرچه به زمان برگزاری انتخابات آینده ریاست جمهوری نزدیکتر می شویم فضای انتخابات گرم تر و مباحثات سیاسی پیرامون کاندیداها و گروههای حامی آنان فعال تر می شود. حضور «کاندیداهای متفاوت» در انتخابات ریاست جمهوری نقش مهمی در فضای انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم در پای صندوقهای رای دارد. به همین دلیل تعدد و تفاوت کاندیداها همیشه مورد حمایت نظام مردمسالار جمهوری اسلامی و رهبر معظم آن بوده و به صورت یک مشی ثابت درآمده است.
با نگاه به فضای کنونی کشور در می یابیم که از میان دو طیف سیاسی کشور، جریان موسوم به اصلاح طلب زودتر وارد صحنه سیاسی انتخابات گردیده است. اعلام کاندیداتوری حجت الاسلام مهدی کروبی و پس از آن اعلام کاندیداتوری حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی در حالی صورت گرفته که جریان اصولگرا فردی را معرفی نکرده است. این به خودی خود نشان می دهد که روند انتخابات در میان این دو جریان کاملا متفاوت است. باید اضافه کرد که اعلام کاندیداتوری در جریان اصلاحات نیز پیش از این با آنچه اینک شاهد آن هستیم متفاوت بود.
خوانندگان محترم حتما به یاد دارند که کاندیداتوری خاتمی در سال های 76 و 80 در اوائل اردیبهشت ماه یعنی حدود 1.5ماه قبل از برگزاری انتخابات اعلام شد. اما فارغ از این مسایل در خصوص انتخابات آتی گفتنی هایی وجود دارد:
1- تعدد کاندیداها اگر به معنای تکرار نباشد برای پرشور شدن فضای انتخابات و آسان تر شدن انتخاب مردم کاملا مناسب و حتی لازم است. اما تعدد کاندیداها باید به شفاف ترشدن فضای انتخاباتی کمک کند نه اینکه شهروندان را دچار سردرگمی نماید. اگر حضور کاندیداها در انتخابات بر پایه «اما» و «اگرها» باشد نمی تواند گرم کننده فضای انتخاباتی باشد چرا که انتقال اما و اگر به شهروندان از علاقه آنان به مشارکت می کاهد مگر نه این است که دشمنان شناخته شده انقلاب اسلامی با سرازیرکردن فهرستی از سؤالات و ابهامات و انکارها سعی در دلسرد کردن مردم در انتخابات دارند.
2- حضور کاندیداها در فضای انتخابات باید بر مبنای جمع بندی شفاف شخص «کاندیدا» استوار باشد. اگر کاندیدایی با شناسایی نقاط ضعف و شناسایی مشکلات اولویت دار مردم در خود این توانایی را می بیند که برای بهبود وضعیت وارد میدان شود، طبعا ورود او در این میدان تکلیف شرعی و ملی اوست اما اگر به هر دلیل به این نتیجه نرسیده ولی با اصرار دیگران وارد میدان شود این ورود- به احتمال خیلی زیاد- بازکننده گره مشکلات شهروندان نیست و صدالبته برای باز کردن گره گروه خاص که وی را به میدان فرستاده اند، بوده است!
3-حضور کاندیدا در میدان انتخابات و یا «اعزام» یک نفر برای کاندیدا شدن الزاما به قصد گرم کردن انتخابات صورت نمی گیرد. ممکن است یک گروه سیاسی که شعار خروج علیه حاکمیت او و نیز تشویق به اغتشاش از طریق رسانه های رسمی خود و نیز پیوند خوردن آنان با محافل ضد اسلامی و ضد انقلابی شان از خاطرات محو نشده است یک نفر را با زور و تحمیل به میدان بفرستد برای اینکه بازی انتخابات را خراب کند. بازی انتخابات دو محور اساسی دارد «شور حضور» و «سلامت انتخابات».
فرض کنید در جریان دوم خرداد کاندیدا یا کاندیداهایی هستند که ضمن آنکه مورد اعتماد بدنه می باشند، ایمان راسخی نیز نسبت به ارزش ها و ارکان نظام سیاسی دارند. کاندیدا شدن این افراد بازی را از دست تندروهایی که شور حضور مردم و سلامت انتخابات را برنمی تابند ، می گیرد و -احیانا- برای همیشه آنان را از دور نفوذ در نظام سیاسی خارج می کند. اینها برای اینکه این بازی شکل نگیرد، کاندیدایی را وارد میدان می کنند.
4- بعضی از جریانات سیاسی اساسا به قصد در اختیار گرفتن قوه مجریه یا مقننه و یا حتی هر دو وارد انتخابات نمی شوند. بعضی از آنان تحلیل کرده اند که هدف ما تغییر روند نظام و دگرگون کردن ماهیت آن است و لذا نمی توان دربازی نظام ،مشارکت کرد و در عین حال از الزامات حضور در مناصب آن پرهیز نمود. بر این اساس به نظر می آید هدف آنان از هل دادن یک کاندیدای خاص- که به هرحال با نظام چالش دارد- تلاش برای تصرف قوه مجریه نباشد- یعنی ممکن است آن را در شرایط فعلی شدنی ندانند و یا مفید ندانند- در واقع این دسته از گروههای سیاسی درصدد هستند از اعتبار ملی و بین المللی فرد استفاده کنند و از طریق او- ولو آنکه او در آغاز راه بشدت مخالفت کند- به تخریب روند انتخابات بپردازند. سابقه بسیاری از اعضای این گروهها نشان می دهد که مصالح اسلام، انقلاب و کشور در نزد آنان جایگاهی ندارد و به همین دلیل از سوی بعضی از نهادهای مذهبی، با عنوان غیراسلامی و حتی ضداسلامی از آنها یاد شده است. بر همین اساس وجه المصالحه قراردادن شخصیت فرد از سوی آنان برای پیش بردن اهداف ضدملی کاملا شدنی می باشد. یادمان نرفته است که طیف مشارکت و مجاهدین در مجلس ششم موفق به جمع آوری 127امضا از نمایندگان در پای ورقه ای شد که در آن منافع ملی آشکارا قربانی شده بود.
5- با نگاه به آنچه از آغاز مباحثه پیرامون کاندیداتوری میرحسین موسوی از سوی تندروهای دوم خرداد- مشارکت و مجاهدین و...- مطرح گردیده است درمی یابیم که حضور وی از سوی آنان بعنوان «یک تهدید» و نه فرصت تلقی شده است! رفتار آنان در مواجهه با مهندس موسوی اگرچه از رنگی از تعارفات نیز بهره برده است ولی عمدتا توهین آمیز، تحکم آمیز و همراه با طرح سؤالات عدیده بوده است که در مجموع از همه آنها یک پیام عمومی بیرون می آید؛ «مهندس موسوی نباید کاندیدا شود» چرا؟ چون از نظر آنان مهندس موسوی بوی ارزشهای دهه اول انقلاب را می دهد و این یک همسانی با رویه اصولگرایانه احمدی نژاد دارد. البته مهندس موسوی از اینکه رودر روی او مشارکتی ها و مجاهدین قرار داشته باشند نه نگرانی دارد و نه آن را غیرطبیعی می داند. این طیف ها با اعزام یک نفر بعنوان کاندیدا سعی کردند از یک سو راه ورود موسوی را سد کنند و از سوی دیگر یک امکان مثبت نظام- وجهه فرهنگی خاتمی- را به یک امکان منفی تبدیل کنند. حالا بتوانند یا نتوانند باید به آینده نگاه کرد.
6- به نظر می آید جریان افراطی در این دوره تلاش می کند تا حداکثر استفاده را از کاندیدای خاص ببرد. در تحلیل درون گروهی، آنان کاندیدای خاص را یک مهره سوخته- نه مهره سوخته برای نظام بلکه مهره سوخته برای دوم خرداد- به حساب می آورند و به رای آور بودن او نیز اعتقادی ندارند کما اینکه این کاندیدای خاص به آنان گفته بود اوضاع کاملا تغییر کرده و من هم برای مردم ایده جذابی ندارم ولی آنان با گستاخی و اهانت به او گفتند اظهارنظر در این مورد در صلاحیت جمع است نه شخص! این گروه معتقدند و گفته اند کاندیدای خاص باید از قید نظام خارج شود و داربست های ذهنی خود را کنار بگذارد. در این خصوص طبعا کاندیدای خاص مقاومت می کند ولی آنان معتقدند ما شکستن داربست ها را گام به گام به او تحمیل می کنیم. در این بین آنچه مسلم است از دیدگاه افراطیون کاندیدای مورد اشاره در این دوره یک مهره بیشتر نیست. مهره ای که به زور و اجبار وارد میدان شده و با زور تا زمانی که این طیف می گویند باید بماند و به اجرای ماموریت بپردازد.
7- فعلا «کاندیدای خاص» بعله را با اکراه گفته است و نیم نگاهی به حضور میرحسین موسوی در انتخابات دارد تا بلکه مفری برای خروج از این مشکل پیدا کند در عین حال جریان افراطی تلاش می کند تا از یک سو با عملیات روانی روی کاندیدای خاص به او بباوراند که روز به روز وضع تو بهتر می شود و از سوی دیگر با عملیات روانی روی دو کاندیدای دیگر جریان بگوید شما رای ندارید و ما نمی گذاریم کاندیدای خاص کنار بکشد و در نهایت فرصت سوزی کنند و در هفته های آخر به کاندیدای خاص بگویند حالا می خواهی بمان و می خواهی برو.
تندروها معتقدند: «کاندیدای خاص آنقدر از سوی جریان رقیب- اصولگراها- تخریب می شود که یک دو قطبی شکل می گیرد. دو قطبی که البته سر پیروز آن اصولگراها هستند ولی این پیروزی با وجود یک کاندیدای زخم خورده برای نظام سیاسی خوشگوار نخواهد بود» این تحلیل که البته از ذهن های علیل برمی خیزد مبنای یک فعالیت ذیل عنوان شرکت در انتخابات ولی در واقع برای برهم زدن فضای انتخاباتی می باشد.
8- جریان تندرو مواجهه و مراجعه به کاندیدای خاص را با تخریب و ترور شخصیت او شروع کرده است. بارها در حضور وی برای او از القاب «ناکارآمد»، «غیرسیاسی»، «ترسو» و «بریده» استفاده کرده و حالا هم به او گفته اند این تصمیم جمعی است و تو اگر گردن ننهی از گردونه اصلاحات خارج می شوی.
در این بین یک سؤال اساسی وجود دارد ؛ آیا کار جریان تندرو در مواجهه با کاندیدای خاص به ترور شخصیت محدود می شود؟ هدف تندروها از حضور در عرصه انتخابات بالابردن هزینه نظام است نه سود رساندن به روند آن و به رسمیت شناختن نتایج انتخابات. آیا آنان وقتی در یک روش به بن بست می رسند به روش دیگر روی نمی آورند؟ آمریکایی ها در پاکستان ابتدا تلاش وافری کردند تا از طریق تبلیغاتی و دیپلماتیک بی نظیربوتو را به قدرت برسانند و از طریق او پاکستان را بدوشند ولی زمانی که دریافتند به هیچ قیمتی حزب او توان به دست آوردن اکثریت کرسی ها را ندارد به روش دیگری متوسل شدند. این یک عبرت است. بعضی از اصلاح طلبان سابقه روشنی! در این خصوص دارند.
No comments:
Post a Comment