راست با احمدي نژاد شکست مي خورد
انتخابات در مصاحبه با احمد زيد آبادي: - یکشنبه 27 بهمن 1387 [2009.02.15]
نادر ايراني
انتخابات در مصاحبه با احمد زيد آبادي: - یکشنبه 27 بهمن 1387 [2009.02.15]
نادر ايراني
roozonline
"اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند، احتمال اينكه در دور اول يك كانديداي اصلاح طلب بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجود دارد". احمد زيد آبادي، دبيركل سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي ادوارتحكيم وحدت ضمن بيان اين مطلب در گفت و گو با روز همچنين بر اين نظرست كه "محمد خاتمي درجبهه اصلاحات بيش از همه كانديداهاي ديگر شانس راي آوري دارد به شرط آنكه به شفاف سازي مواضع خود بپردازد؛ درحاليكه عدم شفاف سازي مي تواند به ريزش آرا او منجر شود."
اين مصاحبه را مي خوانيم.
آخرين باري که با شما مصاحبه کرديم، حرف شمابه عنوان دبيركل سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي ادوار تحكيم وحدت اين بود كه با اعلام كانديداتوري آقاي خاتمي درانتخابات، آمدن آقاي نوري منتفي مي شود و درنهايت شما دريك موضع جديدي قرار خواهيد گرفت. اكنون كه آقاي خاتمي اعلام كانديداتوري كرده، فكر مي كنيد درآرايش موجود سياسي چه تغييري به وجود مي آيد و موضع شما دربرابر اين تغييرات چيست؟
ما براساس طرح انتخاباتي مورد نظرخودمان، كانديدايي مانند آقاي نوري رابا مواضعي شفاف تعيين كرده بوديم.براساس اين طرح يك اجماع نسبي بين نيروهاي اصلاح طلب تحول خواه، دراطراف آقاي نوري شكل مي گرفت و درآن زمان مي توانستيم به يك موضع جديد ومتفاوت با فضاهاي گذشته درايران وارد عرصه انتخابات شويم. حال ورود آقاي خاتمي اين اجماع را درباره آقاي نوري منتفي مي كند. به عبارت ديگر دوستاني از حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب اسلامي و مجمع روحانيون مبارز ديگر به اين طرح نخواهند پيوست زيرا كانديدايشان آقاي خاتمي است. البته اصرار من اين بود كه درافكارعمومي صحبت كنيم و ببينيم كه آمدن آقاي نوري پاسخگوتر است يا ايده آمدن شخصي مانند آقاي خاتمي. ولي دوستان وارد اين بحث نشدند زيرا يا برايشان همه چيز روشن بود يا فكر مي كردند كه اين بحث مي تواند به زيانشان باشد. اما اين موضوع منجر به رفع اختلاف در جبهه كلي اصلاح طلبان نشده است. همانطور كه مي دانيد آقاي كروبي درمواضع خودشان براي ورود به رقابت هاي انتخاباتي مصر هستند؛ آمدن آقاي ميرحسين موسوي منتفي نشده است؛ آقاي كرباسچي تلاش هايي براي اعلام كانديداتوري دارد. با اين تفاصيل تكثري ميان جبهه اصلاح طلبان ايجاد شده است. گرچه قاعدتا با اين تكثر و باتوجه به اينكه بحث هايي هم درباره آقاي خاتمي هست كه آيا تا آخر درصحنه رقابت هاي انتخاباتي خواهد ماند يا اعلام كناره گيري خواهد كرد، ايده ما درباره آقاي نوري قاعدتا كمرنگ شده است. اما تا زماني كه كانديدا ها ثبت نام نكنند وتا زماني كه مشخص نشود كداميك وارد مبارزات انتخاباتي مي شوند وكداميك از مبارزات انتخاباتي كناره گيري مي كنند، به هرحال بحث آقاي نوري كما في السابق مي تواند به عنوان يك ايده مطرح باشد وابعادش اين جا وآن جا مطرح شود كه ما احتمالا اين روش را ادامه خواهيم داد.
ساختار تكثر موجود داراي چه ويژگي هايي است؟ آيا اين تكثر مي تواند به يك سامان اساسي براي ايجاد اميد درمردم منتهي شود؟
ببينيد اصلاح طلبان هميشه احزاب متنوعي بودند كه دردوره هايي با هم توافق كردند وگروه هاييهم كه بيرون از آنان بودند يا با اين گروه ها به نحوي همراهي مي كردند ويا دردوره هايي نيز همراهي نمي كردند. در اين دوره به دليل وضعيت خاص اين اشتياق وجود داشت كه هم نيروهاي بيروني وهم دروني با يك مكانيزمي به يك توافق واجماع و درنهايت به يك كانديدا برسند. همان چيزي كه آقاي نجفي هم طرح اش را مطرح كرده بود كه ما هم قبلا راجع به اين طرح درسازمان ادوار تحكيم، حتي قبل از طرح اين موضوع توسط آقاي نجفي صحبت كرده بوديم. به هرحال درنبود يك گفت وگو ويك اعتماد متقابل و يك تحليل مشترك، اجماعي به لحاظ برنامه صورت نگرفت و به تعيين كانديداي واحدي نيز منجر نشد. حال با حضور اين كانديداها، بنا به مصالحي كه اين مصلحت را بايد بخشي از موفقيت جناح مقابل دانست، اين سوال مطرح مي شود كه آيا اين سبب خواهد شد آن اجماع رخ بدهد؟ من ترديد دارم. گمان مي كنم شكاف هايي كه در جبهه اصلاحات اتفاق افتاده، عميق ترازآن است كه صرف وجود جناحي به نام محافظه كار سبب رفع آن بشود. از اين جهت هرگروهي سعي مي كند شرايط را به گونه اي تحليل كند كه كانديداي خود را مناسب وكانديداي ديگري را نا مناسب جلوه بدهد. تنها اميدوارم كه اين رقابت ها صورت تلخ وگزنده اي به خود نگيرد وسبب خصومت ودرگيري كه ما ايراني ها به آن عادت داريم نشود. اين هم مي تواند يك بازي مدني جديد باشد.
درارتباط با نكته آخري كه مطرح كرديد مي خواستم ببينم آيا اين تكثر براي سهم خواهي درآينده صورت مي گيرد يا نه از نظر شما امكان اتفاق نظر دراين باره نيز ديگر وجود ندارد؟
سهم خواهي و تقسيم غنيمت ها ميان كساني اتفاق مي افتد كه تحليل مشترك وجهت يكساني داشته باشند. مشكل آن است كه درطيف اصلاح طلبان نسبت به شرايط و اينكه چه جوابي مي توانيم به بحران هاي موجود بدهيم وچه شخصي قادر است اقدام به رفع اين بحران كند، اختلاف تحليل وجود دارد. بنابراين از ابتدا اگر مشكل برسر اين بحث ها بود به اجماع مي رسيدند. اما موضوع ديگر فراتر از اين حرف ها است. امروز كسي مانند آقاي كروبي با توجه به شرايط وموانع موجود وقدرتي كه يك رييس جمهور دارد، همچنين با توجه به نقش ريش سفيد ي وچانه زني هاي اين چنيني درنظام سياسي، خود را مناسبترين فرد براي كسب پست رياست جمهوري مي داند. اين بدان معنا است كه آقاي كروبي، آقاي خاتمي را گزينه اي مناسب نمي داند. از طرفي آقاي خاتمي هم شرايط را به گونه اي مي بيند كه خودش يا مهندس موسوي را مناسب شرايط موجود كشور مي داند، اما آقاي كروبي را مناسب چنين شرايطي نمي بيند. به دليل اينكه در اين مدت تقريبا هيچ اشاره اي به اينكه آقاي كروبي بايد وارد انتخابات شود نكرده است. دوستاني از مشاركت ومجاهدين انقلاب نيز تنها آقاي خاتمي را دراين شرايط مناسب مي بينند و هيچ شخص ديگري را براي اين شرايط، مناسب تشخيص نمي دهند. همه اين گزينش هاي صورت گرفته از تحليل شرايط، تنگناها، موانع، امكانات و راهي كه مي تواند منجر به عبور از اين شرايط شود بستگي دارد. بنا براين اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه آقاي خاتمي چهره فرهنگي است وقدرت رهبري سياسي ندارد، ديگر نمي تواند وارد چانه زني با وي شود كه درصورت ورود به مبارزه انتخاباتي من فلان سمت را عهده دار خواهم بود. به نظر مي رسد اين بحث بي مورد است. اين موضوع راجع به آقاي كروبي، يا ميرحسين موسوي وهرشخص ديگري نيز مصداق دارد. بنابراين از اين جهت من فكر مي كنم در تكثري كه روي داده است، به سادگي رفع واختلافات ميسر نخواهد بود مگراينكه يك سلسله تحولات خيلي بزرگ وسهمگين روي بدهد كه منطق تحول، شرايط را به سمت وسوي ديگري سوق بدهد. اما درشرايط موجود اين امر از اراده گروه هاي سياسي خارج است.
با اين وصف منطق شرايط موجود عقب گرد تاريخي است؛ آيا اين به اين معناست كه عدم توانايي اصلاح طلبان درحل اختلافاتشان منجر به آن مي شود كه ملت بيشترين ضربه را پذيرا شوند و درعمل اصول گرايان به پيروزي دست يابند؟ به عبارت ديگر آيا اصلاح طلبان راه برون رفت از بحران موجود را درشرايط عيني كشور با توجه به توسعه نيافتگي شان، عملا امري لامحاله درنزد افكار عمومي جلوه خواهند داد و ميدان را به نيروهاي اقتدارگرا خواهند سپرد؟ يا فكر مي كنيد كه اين عدم پيروزي هم منجر به يك تجربه تاريخي ديگري است كه مي تواند راه آينده را روشن تر سازد؟
تفرق درجبهه اصلاح طلبان لزوما به پيروزي جبهه مقابل درانتخابات رياست جمهوري منجر نخواهد شد. اما به طور كلي با توجه به آنچه دارد روي مي دهد بايد بگويم كه بله حركت اصلاح طلبان از منظر ديدگاه ها، آرمان ها و استراتژي بازگشت به عقب است. درواقع طرح آقاي نوري ازجانب ما براي يك گام فراتر رفتن از شرايط قبل، انتخاب يك كانديداي جوان تر، تازه تر و با حرف هاي عميق تر وشفاف تربود. اما دوستان تصورشان اين است از آن جايي كه شرايط عيني عقب رفته است ما نيز بايد با كاستن از توقعات وانتظاراتمان، برگرديم نه حتي به سال 1376 كه به قبل ازآن. چون برخي دوستان فكر مي كنند كه درسال 1376 ناخواسته يا خواسته شعارها يا طرح هايي مطرح شد كه اساسا درتوان آن جنبش براي اجرا نبوده است، بنا براين بايد با خواست هاي كوچك وحداقلي و پذيرش اين چارچوب هاي متصلب قدرت وهمه موانعي كه پيش روي كار وجود دارد و اعتراف به اين دست ازمسايل وتسليم درمقابل اين ها، حاشيه هايي كه امكان كاربهتر درآن ها وجود دارد مورد شناسايي و درهمان زمينه ها اقدامات اساسي صورت بگيرد. اين درحالي است كه درقانون اساسي گفته مي شود هرشخصي مي تواند دو دوره رييس جمهوري باشد درواقع منظورش اين نبوده كه حتما بايد يك چهارسال ميانش فاصله ايجاد شود و بعدتكرار شود. منظورش اين بوده كه هرفردي بعد از دودوره كنار برود تا درمرحله بعدي چهره هاي نوتر، متفاوت تر، و با افكار به روزتر وارد مبارزات انتخاباتي شوند. چه دردوره قبلي كه آقاي هاشمي كه پس از دودور وارد شد وچه دراين دوره كه آقاي خاتمي دارد وارد مي شود، همه اين ها درواقع بازگشت به عقب است.
شما مطرح كرديد كه منطق حركت اصلاح طلبان درحال حاضر، منطق برگشت به عقب است و از طرفي نيز مطرح كرديد اين درست كه ميان آنان تفرق وجود دارد ولي اين موضوع به معناي پيروزي اصول گرايان نيست. ابعاد اين صحبت تان را لطفا بيشتر بازكنيد؟آيا منظور شما پيروزي اصلاح طلبان درانتخابات است؟
بله منظور من پيروزي درانتخابات است. آن طيفي كه به نام اصول گرا خوانده مي شود از يك طرف دچار تشتت وتفرقه شده، واز طرف ديگر سمبل جناح محافظه كار واصولگرا يعني آقاي احمدي نژاد به نظر طيف وسيعي از مردم نماد شكست وناكارآمدي است. در اين جا البته هرشخصي سخني مي گويد وتلقي هاي مختلفي رامطرح مي كنند، چون درغياب شرايطي كه بشود يك نظر سنجي علمي انجام داد، ما اغلب از طريق استمزاج و ارزيابي افكار عمومي، آن هم درباره بخش هايي كه با آن ها درارتباط هستيم به يك قضاوت مي رسيم مبني براينكه ديدگاه مردم درباره يك موضوع چيست.اما ارزيابي من اين است كه آقاي احمدي نژاد به شدت درميان توده مردم نامحبوب است، حتي اين موضوع كه مطرح مي كنند درروستاها وشهرهاي كوچك، داراي طرفداراني است ـ من تا آن جايي كه مسافرت مي كنم وبا مردم درتماس هستم ـ صحت چنين حرفي را نمي بينم. به دليل اينكه همواره راي شهرها وروستاها درانتخابات ايران همگون بوده است. در اين زمينه ما اساسا تضادي ميان آرا شهر با روستا نداريم. كسي هم نمي تواند به اين موضوع دامن بزند. زيرا روستايي به همان اندازه وابسته به آب، برق و... است كه يك شهري. وقتي تورم و بيكاري به وجود مي آيد او نيز تاثير مي پذيرد. آقاي احمدي نژاد دراوايل دوره رياست جمهوري خود با وام هايي كه به بخشي از اقشار عرضه كرد، به طور مقطعي رضايت افكارعمومي را جلب کرد. اما جلب رضايت مردم از طريق اين روش ها اگر مستمر نباشد، دردرون خود معضلات فراواني را ايجاد مي كند. زيرا منابعي كه بايد توزيع شود تا آن اندازه زياد نبوده است تا بتواند اين سياست را استمرارببخشد. از اين گذشته كفگير به ته خزانه دولت خورده است وقيمت نفت نيز به طرز وحشتناكي كاهش يافته است واز اين منظر نيز ادامه اين سياست با بن بست هاي خاص خود روبروست. لذا هرچند فردي دردوسال پيش به دليل دريافت وام درصف رضايتمندان قرارگرفته بود ولي حال كه درشرايط كنوني دارد اقساط وام را مي پردازد ودرهمين شرايط نيز بيكاري به داخل خانواده اش نيز رسوخ يافته و همزمان خشكسالي و يا سرمازدگي محصول او را نابود كرده است، امروز درصف ناراضيان قرار گرفته است. جهت گيري نارضايتي دركشور نيز به سوي مقام ارشد اجرايي است. از اين جهت من شانسي براي آقاي احمدي نژاد خيلي قايل نيستم، ضمن اينكه ايشان با همه بسيجي كه صورت دهد 5 الي 6 ميليون راي بيشتر ندارد.
آيا درطيف اصولگرايان شخص ديگري احتمال راي آوري دارد؟
اصولا، اصولگرايان پايگاه مردمي شان هيچگاه گسترده نبوده است به ويژه زماني كه خيلي شفاف وآزاد نيز بوده است. اما دريك دوره هايي مي توانستند آن توده بي طرف وخاموش را جلب كنند. دريك دوره هايي اين اتفاق روي داده است. از جمله همه كساني كه به آقاي احمدي نژاد دردوردوم انتخابات رياست جمهوري راي دادند، حامي جناح راست اساسا نبوده اند. آقاي احمدي نژاد راي خاص خود را داشت، اما بخشي از اين توده خاموش هم به اين علت كه آقاي احمدي نژاد ممكن است بيايد ووعده هايش عملي شود ونفت را برسرسفره آنان ببرد، به او راي دادند. البته آقاي احمدي نژاد هم درنهايت خودش را خيلي ضد فساد وضدمناسبات موجود نشان داد. از اين رو راي مردم بي طرف وخاموش به سبد آقاي احمدي نژاد واصولگرايان رفت. دراين دوره اصولگرايان از طريق آقاي احمدي نژاد ديگر نمي توانند آرا خاموش را جذب كنند. چون آقاي احمدي نژاد را همه كاملا شناخته اند. اما اگراصول گرايان كانديداي ديگري را معرفي كنند وآن كانديدا نيزحرف هاي ديگري را مطرح كند، ضمن آنكه سابقه بهتري نيز داشته باشد، مي تواند موقعيت بهتري نسبت به آقاي احمدي نژاد پيدا كند. چون مردم ديگر حاضر نيستند به صورت سياسي راي بدهند، بلكه پارامترهاي ديگري دراين ميان دخيل شده است. بنا براين اگر گروه محافظه كار بخواهد با چهره احمدي نژاد وارد رقابت انتخاباتي شود، به نظر من شكست خواهد خورد. البته تكثر امكان شكست وي را كمتر مي كند ولي لزوما او را نجات نخواهد داد. به دليل اينكه اگر دراصولگرايان دو يا سه كانديدا حضورداشته باشند، و در اين سو نيز دويا سه كانديدا حضور داشته باشند، انتخابات مي تواند دومرحله اي شده كه ممكن است دراين شرايط درمرحله نهايي يك نفر از طرف اصلاح طلبان، ويك نفرنيز از طرف اصولگرايان بالا بيايند ورقابت نهايي را صورت دهند. اما اينكه همه طيف هاي اصولگرا پشت سراحمدي نژاد بسيج شوند، اين موضوع بزرگترين نقطه ضعفشان است ودچار خطاي بزرگي شده اند مگر آنكه ديگر بحث انتخابات و... فاقد اهميت باشد وتنها بخواهند يك انتخابات تزييني وفرمايشي برگزاركنند. درآن شرايط مسئله فرق مي كند. اما دراين چارچوب آقاي احمدي نژاد شخصي نيست كه بتواند حتي درشرايط تكثر ميان نيروهاي اصلاح طلب پيروز ميدان باشد.
اگر چه نيروهاي اصلاح طلب از يكپارچگي لازم برخوردارنيستند، اما اصولگرايان نيز با آمدن آقاي احمدي نژاد، باهنر، ولايتي، يا قاليباف در چنين شرايطي به سر مي برند، بنابراين به نظر مي رسد كه انتخابات يك مرحله اي دراين دوره ظاهرا منتفي است. اما سوالي كه مطرح مي شود اين است كه احتمال اينكه درمرحله بعد، لزوما رقابت ميان اصلاح طلبان با اصولگرايان، يا اصولگرايان با اصولگرايان و برعكس باشد تا چه اندازه است؟ اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند احتمال اينكه دور اول هم يك كانديداي اصلاح طلب بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجوددارد. اما اگر آن طرف متكثر شود انتخابات حتما به مرحله دوم كشيده خواهد شد. لذا تلقي من اين است كه آن ها هم براي كشاندن انتخابات به دور دوم كانديداي موجه تري براي خود دست وپا خواهند كرد. اما اينكه درجبهه اصلاحات كدام يك از كانديداها شانس آن را دارند كه بالا بروند، بايد بگويم كه همه انگشت ها به سوي آقاي خاتمي مي رود. به دليل اينكه او داراي يك كف راي مشخص است هر چند خيلي نمي شود نسبت به اين راي نيز اطمينان داشت. در اين دوره بالاخره مردم درست است كه توقعات را كاهش داده اند اما واقع بين تر وملموس تر به قضايا نيز نگاه مي كنند. كانديدايي كه مي خواهد در اين دوره وارد رقابت انتخاباتي شود بايد داراي يك طرح منسجم باشد و برمسايل خاصي هم انگشت بگذارد. اگر اين انسجام ميان طرفداران آقاي خاتمي وشعارهايي كه ايشان مي خواهد مطرح كند، كمتر ديده شود، احتمال ريزش آراء درميان هواداران آقاي خاتمي وجود دارد. چون اين چند ماهه بايد درباره مسايل مهم كشورشفاف تر و صريح تر بايد سخن گفت.
برگرديم به جبهه اصلاحات، كانديداهاي موجود هريك گمان مي كنند مهمترين مسايل كشور را بهتر از ديگري تشخيص مي دهند و بنا برراه حل هايي كه دارند وارد مبارزات انتخاباتي خواهند شد. براي اينكه بتوانيم يك مرحله كيفي را از نظر آموزش دمكراسي ميان مردم شاهد باشيم، آن چنانكه ما دردموكراسي آمريكايي اين بار شاهدش بوديم، درايران با توجه به بحث هايي كه درمحافل مطرح مي شود فكر مي كنيد كه انتخابات آينده با چه آسيب هاي اخلاقي مواجه خواهد بود؟ براي اجتناب ازآن واقعا چه بايد كرد؟
اينكه درآمريكا برگزاري چنين انتخاباتي امكان پذير مي شود كه مثلا آقاي اوباما با خانم كلينتون به رقابت بسيار شديد وتلخي بپردازد وبعد برنده شود وسپس خانم كلينتون از آقاي اوباما حمايت كند و هردو مجددا رقابت شديد وسختي را با آقاي جان مك كين برگزاركنند و سپس پيروز شوند و درنهايت آقاي مكين به اوباما تبريك بگويد و بدون هيچ افسردگي به همكاري با اوباما بپردازد، همه اين فرآيند نتيجه يك دمكراسي خيلي پيشرفته ويك رشد شخصيتي افراد است كه اگر نخواهيم خود را گول بزنيم، درايران هيچ يك اين عرصه ها وجود ندارد. ما دراين سال ها آموخته ايم كه اگركمترين زاويه اي به لحاظ سليقه، اعتقاد يا خط مشي با دوست ديروزتان پيدا كنيد، اين موضوع تبديل به يك كينه، بدبيني مفرط ودشمني مي شود. ضمن آنكه به اين فرآيند دائما دامن زده مي شود وآنقدر افراد به اين فرآيند ادامه مي دهند تا اينكه با دوست جديدت مشكلي پيدا بكنيد وسپس برگرديد به سمت دوست اولتان. به عبارت ديگر همه ما به نوعي بنا برغريزه داريم عمل مي كنيم. از اين رو نه خيلي تحمل انتقاد را داريم ونه درذات خودمان انتقاد را حق ديگران تلقي مي كنيم ونه مي توانيم خودمان را جاي طرف مقابل هم بگذاريم. طرفدار هركانديدايي گمان مي كند وقتي كه دارد به كانديداي رقيب انتقاد مي كند اين انتقاد است ولاغير. اما اگر همان انتقادبه كانديداي موردعلاقه خودش صورت بگيرد، بلافاصله مطرح مي كند كه دارند تخريب مي كنند از اين رو مايل است توطئه اي را درزير اين تخريب كشف كند. به عبارت ديگر همه خود را موجه وديگري را ناحق مي پندارند به نحوي كه اين تضاد دائما تشديد مي شود. يافتن راه حل براي اين معضل راه ميانبر ندارد. يعني اينكه اشخاص با يك تذكر متنبه بشوند تا دچار چنين خطايي نشوند امكان پذير نيست. قطعا بايد اين تذكرات وتنبهات را داد ولي قاعدتا قابل پيش گيري كامل نيست. اتفاقا ازآن جا كه اين مسئله دغدغه من نيزبوده وهست، درسازمان ادوارتحكيم گفتيم هنگامي كه آقاي نوري را مطرح مي كنيم بهتر است فضايي از نقد نيز ايجاد شود. زيرا مي توانيم منتقد آقاي كروبي باشيم، ولي احترام وحريم ايشان را حفظ كنيم ودرنهايت شايستگي هاي ايشان را نيز نفي نكنيم. درباره آقاي خاتمي يا آقاي نوري نيز نظرمان همين بود كه بالاخره همين اتفاق از سوي ديگر روي بدهد.
ولي به هرحال درانتخابات هرگروهي مي خواهد بگويد كانديداي من از همه شايسته تر وبهتر است. ولي درشرايطي اين امكان وجود دارد كه يك تيم قوي به اين برسد كه بايد يك برنامه ضعيف رابسيار محكم اجرا كند. دراين جا چگونگي عمل به آن برنامه ضعيف ملاك ومعيار سنجش است ونه وعده هايي كه گروه هاي ديگر مي دهند كه ممكن از سر ترس يا ضعف روحي صورت گرفته باشد درحالي كه دراين مراحل، آنچه ملاك است قدرت عمل با همه محدوديت ها ست.
ببينيد به هرحال هرجناحي فكر مي كند كانديداي مورد نظرش شايسته تر وبهتراست. اين يك وجه قضيه است اما شما براي اينكه بگوييد اين كانديدا بهتر است، خواه نا خواه بايد بگوييد از ديگراني كه با وي دارند رقابت مي كنند بهتر است. بنابراين نقطه ضعف هاي آنان را بايد به نحوي مطرح كنيد. زيرا اگر به تنهايي بخواهيد بگوييد كه كانديداي من داراي اين قوت است و... و به بقيه هيچ توجهي نكنيد اساسا مقايسه اي روي نخواهد داد ومخاطب به شناخت درستي نخواهد رسيد.
شما منظورتان درحوزه برنامه ريزي واجراي برنامه است يا به حوزه مسايل اخلاقي وخصلتي شخص نيز مي پردازيد؟
خير مسايل فردي چيز ديگري است. در برخي مسايل ممكن است خصلت يك شخص مطرح باشد، اما اين خصلت هيچ بازتاب عمومي واجتماعي نداشته باشد. اما يك خصلت ممكن است بازتاب اجتماعي داشته باشد. لذا اين ها را بايد مقداري از يكديگر تفكيك كرد. اغلب گفته مي شود كه هرجناحي مسايل كانديداي خودش را مطرح كند و به ضعف كانديداي ديگر نپردازد. اين موضوع براي انجام انتخابات و رقابت، اصلا واقع بينانه نيست. بنابراين وقتي شما مي گوييد اين بهتر است يعني اين ازآن بهتر است. دراين مرحله پاي مقايسه به ميان مي آيد. اولا آن طرف ديگر بايد همواره متوجه باشد كه طرفداران كانديداي ديگر به نقد وي خواهند پرداخت از اين رو نسبت به اين نقد بايد تساهل داشته باشد و با اين نقد با روي باز مواجهه كند. زيرا رقبايش نقطه ضعف هاي اورا درميزان توانايي اش براي اداره كشور مطرح مي كنند نه آنچه كه درضميرش مي گذرد. از اين رو آنچه درمافي الضمير ديگران مي گذرد، اساسا به هيچ آدميزادي ربط ندارد. ما في الضمير به معناي ورود به حوزه روانكاوي فرد است. آن نيز تيغ دودم است. من اگر كسي را به خودخواهي متهم كنم او نيز مي تواند من را به حسادت متهم كند. نه خودخواهي او با ابزارهاي بين الاذهاني قابل اثبات است و نه حسادت من؛ بنابراين هرشخصي اگر دراين حوزه ها حركت كند خودش را به زحمت انداخته است. زيرا همه مي گويند كه اين شخص از كجا فهميد اين فرد حسود است، حال بايد با بسياري از شواهد اين موضوع اثبات شود كه اين امر ناشدني است. اما بعضي چيزها مانند چابكي يا شجاعت ونبود آن، درباره اين ها گريزي از اينكه راجع به آن ها اشاره اي وبحثي شود، نيست. چون ترس يا شجاعت يك فرد درتصميماتش تاثير مي گذارد و قابل نمايش واندازه گيري نيز هست. به يك معنا نمي توانيد كسي راكه همواره از بحران ها فراري بوده، شجاع بناميد. ولي اگر كسي خودش را به دل حادثه بيندازد موضوعي است كه به هرحال مردم درباره اش سخن مي گويند. براي فهم اين منظور شايد لازم باشد كه مسايل شخصي را به مسايل درجه يك ودرجه دو تقسيم كنيم. البته دركشورهاي پيشرفته روي شخصي ترين مسايل نيزگاه دست مي گذارند. ولي اين موضوع نه آن كانديداها را خيلي آزار مي دهد ونه خيلي مورد توجه مردم قرار مي گيرد. لذا اين مسايل پس از طرح به حاشيه مي رود. ولي درايران طرح هريك از اين بحث ها مي تواند منجر به يك نزاع خونين شود. درحالي كه اگر شخصي درباره مسايل شخصي من صحبت كند اگر درست باشد چرا بايد وحشت كنم واگر هم غلط باشد كه اصلا قابل توجه نيست. از اين رو بيهوده بودن سخنان طرف مقابل نيز قابل اثبات است. از اين رو من نبايد تا اين اندازه برانگيخته شوم. ما بايد دردرجه اول اين حس برانگيختگي را كنترل كنيم. در اروپا اگر به كسي بگويند شما خودشيفته هستيد درجواب ممكن است بگويد بله شايد باشم. واين از رشد يافتگي يك شخص است. ولي دراين جا به محض بيان چنين موضوعي با برخورد تهاجمي عجيبي مواجه مي شويد كه امكان هرگونه مفاهمه را مي بندد. از ابن به بعد خط خصومت است كه ادامه مي يابد. به هرحال بايد بگويم كه ما فاقد تربيت مشخص رفتار دمكراتيك هستيم و تنها به يك سري الفاظ كلي بسنده كرده ايم. آدم هايي را درزندگي ديده ايم كه دائما مطرح مي كنند حرف مطلقي وجود ندارد، حقيقت درنزد هيچكس نيست، همه حق حرف زدن و انتقاد دارند و همه بايد نقد كنند، ولي به محض آنكه بيرون از اين بحث مي گويي راستي فلان مطلب را خوانده اي، فلان آقايي را كه مورد احترام شماست نقد كرده، در جواب مي گويد بله اين شخص معلوم نيست دارد چه توطئه اي مي كندو... ناگهان مشاهده مي كنيد كه درايده، صددرصد از نقد وانتقاد دفاع مي كند اما درعمل قدرت تحمل شخص، به صفر نزول مي يابد. اين مسئله ميان نخبگان، فعالان سياسي ومردم عادي نيز مشاهده مي شود. غلبه به اين بحث ها نيازمند گسترش بحث هاي روانكاوانه يا ايجاد يك فضاي امن وآرام است تا وقتي كسي خود را بيان مي كند به مخاطره نيفتد. ازاين منظر هريك از ما يك سري موجودات گارد گرفته اي هستيم. دريك كشور پيشرفته از ابتدا به يك بچه مي آموزند كه آنچه در درون توست مطرح وسپس از آن دفاع كن. حتي گرايش هايي كه بقيه ممكن است به آن بخندند. اما درايران از همان روز نخست بايد از ترس اينكه مبادا ضعفي را دردرون شما كشف كنند و اين موضوع را اسباب مزاحمت شما قرار بدهند، دائما خودتان را ايده آليزه كنيد وكسي هم اگر بخواهد به سمت شما اشاره اي داشته باشد با او مي جنگيد. همه ما درچنين وضعيتي به سرمي بريم، درهمه جا از محيط كار گرفته تا محيط خانه و.... از اين فضا اخلاق دمكراتيك استخراج نمي شود. حال نگراني من اين است كه اين تكثر يك سابقه بدي درجبهه اصلاح طلب به جاي بگذارد و اين رقابت ها تبديل به خصومت، بدنام كردن وتبديل به تخريب جدي شود.
شما براي جلوگيري از ايجاد چنين آسيب هايي طرحي داريد؟
طرح ما درسازمان اين است كه ازايجاد چنين فرآيندهايي جلوگيري كنيم. ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اگر آقاي نوري به هردليلي وارد نشد، با كانديداهاي موجود با نگاهي همدلانه وارد نوعي تعامل انتقادي و پرسشي بشويم به شكلي كه حرمت آنان را رعايت كنيم، مسايلمان را مطرح كنيم واگرپاسخ هايي دادند كه واقع بينانه نبود نقدشان كنيم. يعني ما هيچ يك را درابتدا نفي نمي كنيم. البته ما خود هزار عيب وايراد داريم ولي به عنوان يك طرح، فكر كرديم كه اگر به چنين كاري مبادرت كنيم شايد يك نوع آموزش نيز تلقي شود. بنابراين بدون آنكه بخواهيم كسي را تحقير كنيم، يا كوچك بشماريم ونقاط قوتش را منكر بشويم، مي توانيم نقاط ضعف اش را نيز مطرح كنيم. حال اگر اين ميزان از تحمل نيز وجود نداشته باشد به نحوي كه اين مسايل را نيز مطرح نكنند ودرباره اش سخني نگويند من فكر مي كنم كه انتخابات ديگر نمي تواند حوزه اي براي تمرين دمكراسي باشد. بالاخره ما فاقد احزاب نهادينه شده هستيم، آنان حرفه اي عمل نمي كنند. هنوز تحقق ارزش هاي دمكراتيك بخشي از ادعاهاي ما است. اگر دراين عرصه نتوانيم ذره اي را به منصه ظهور برسانيم بايد ازاين حوزه خارج بشويم.
ادوار تحکيم به اين متهم شده كه با كانديداكردن آقاي نوري، مي خواهد انتخابات را تحريم كند؛البته اين موضوع براي اولين بار دركيهان مطرح شده بود.حال شما مطرح مي كنيد كه وارد تعامل مي شويد و به بحث انتقادي مي پردازيد. اين فاز جديد به اين معنا است كه با ورود آقاي خاتمي، آقاي نوري فعلا وارد رقابت هاي انتخاباتي نمي شود و تا آن زمان شما وارد گفت وگوي انتقادي با گروه هايي كه داراي كانديدا هستند مي شويد؟ اگر درگفت وگوي انتقادي به نتيجه اي رسيديد كه جواب قانع كننده اي دريافت كرديد شما با انتخابات دراين شرايط كه ديگر كانديدايي نداريد چگونه برخورد خواهيد كرد؟
اين موضوع را براي اولين بار من از كيهان نشنيدم، بلكه از دوستان اصلاح طلب شنيدم. من همواره توضيح داده ام كه براي تحريم راه هاي بهتروراحت تري هم وجود دارد. آن نيز مي توانست اين باشد كه اين انتخابات عادلانه وآزاد نيست و سپس مطرح مي كرديم كه ما درانتخابات شركت نمي كنيم. ولي ما به واقع چنين موضعي را اتخاذ نكرديم. با ابهامي كه درآمدن آقاي نوري با كانديداتوري آقاي خاتمي به وجود آمد، وتازماني كه آقاي خاتمي از انتخابات كنار نكشيده اند، ما بحث هايي را مطرح مي كنيم. ضمن اينكه آقاي نوري دارد بحث هايي را مطرح مي كند كه برخي از آن ها معطوف به اداره جامعه است. همانطور كه گفتم زماني كه كانديداها ثبت نام كردند، ما با همه كانديداها وارد گفت وگوي انتقادي مي شويم تا مواضع آنان را به صورت واضح وشفاف درك كنيم. تاكيد مي كنم كه ما دراين شرايط طرح مطالبات نخواهيم كرد كه اگر شما به اين اقدام مبادرت كرديد پس بايد اين موارد هم تحقق يابد. خير. بحث اين است كه به اعتراف همه كساني كه مي خواهند واقع بين باشند، ايران داراي مشكلات بزرگ با علت هاي مشخص است. مسئله اصلي براي ما اين است كه آيا طرف مقابل مشكل را به رسميت مي شناسد؟ آيا اگر مشكل را به رسميت مي شناسد علت مشكل را همان چيزي مي داند كه ما مي دانيم يا علت يابي ديگري مي كند؟ براي حل آن ريشه يا علت چه راهكارروشني دارد؟ يعني از چه مكانيزمي مي خواهد براي حل مشكلات استفاده كند؟مثلا يكي از ايرادات ما همواره به تركيب كابينه بوده است. ما فكرمي كنيم دركابينه بايد از افراد متخصص و مورد قبول نخبگان آن رشته، با تجربه مديريتي بالا استفاده شود. آقاي خاتمي درتعامل اش با مجلس پنجم اشخاصي را معرفي كرد كه برخي از آن ها مورد قبول وبرخي از آنان نيز افرادي معمولي بودند. درمجلس ششم كه همراهي بيشتري با دولت آقاي خاتمي داشت، تصور اين بود كه رييس جمهور وقت چهره هاي بسيار موجه تر ومناسب تري را مطرح مي كند. ولي اين گونه نشد. حال هركانديدايي كه از طرف جناح هاي اصلاح طلب وارد قدرت شود، با مجلس هشتم روبروست كه قابل قياس با مجلس پنجم هم نيست. آقاي لاريجاني هم كه زماني رييس صدا وسيما بوده است مي دانيم چگونه مجلس را اداره مي كند. لذا اين سوال مطرح است كه بعد از آنكه يكي از كانديداهاي اصلاح طلب به قدرت رسيد، نوع تعامل اش با اين مجلس چگونه خواهد بود؟ آيا نيروهاي زبده اي را معرفي مي كند، سپس آن ها را رد مي كنند، و دراين شرايط نيروهاي زبده تري را معرفي مي كند، يا روي اين نيروها ايستادگي مي كند وبراي مدتي سرپرست مي گذارديا آنكه نه از ابتدا مي خواهد كساني را معرفي كند كه مورد رضايت كامل اين مجلس باشد؟ تبعا اين مجلس هشتم كه وزراي آقاي احمدي نژاد را دراين حد واندازه پذيرفته، درباره كانديداهاي اصلاح طلب به نظر مي رسد كه به همين حد هم رضايت ندهدو اشخاص ديگري را طالب باشد. حال اگر چنين باشد اين موضوع بايد پيشاپيش روشن شود. همچنين ما از آقايان مي پرسيم كه نهاد برگزاركننده انتخابات آيا نهاد بي طرف وقابل اعتماد است؟ اگر دراين ترديد دارند چه تضميني وجود دارد كه اين آراء را بخوانند؟ اگر دقيق آرا خوانده نشد چه اقدامي صورت خواهند داد؟ دراين صورت گام بعدي آنان چه خواهد بود؟آيا اعتراض مي كنند وبرمي گردند به منازلشان يا به نحوي اعتراض مي كنند؟ يا به خاطر مصالح كشور سكوت پيشه مي كنند؟ البته ما به دنبال بحث هاي حساسيت برانگيز نيستيم. ولي ما از اين قبيل مسايل ليست طولاني اي داريم كه با تبريك به اين آقايان كه وارد حوزه انتخابات شده اند، مي توانيم با آنان اين مسايل را به بحث بگذاريم. در اين شرايط اگر كانديدايي به اين نتيجه برسد كه لزومي به پاسخ گويي به ما ندارد چون از قبل به اين نتيجه رسيده كه بدون ما نيز راي لازم را كسب خواهد كرد، دراين صورت نيرويي كه پاييزش اين باشد بهارش نيز آشكار است.
با همه اين تفاصيل فكر مي كنيد كداميك از كانديداهاي موجود اين توانايي را دارند كه از سد اصول گرايان بگذرند وپيروز شوند؟ همچنين كداميك از كانديداهاي اصلاح طلب مي تواند درصورت پيروزي، مسايلي راكه شما مي گوييد متحقق سازد؟
آقاي ابطحي درباره آقاي ميرحسين موسوي تعبيري به كار برده بود مبني براينكه ايشان هندوانه سربسته است. من از دوره آقاي موسوي خاطراتي به ذهن دارم. من دوره آقاي موسوي را تجربه كردم. موسوي درآن محيط شخص ملايمي به نظر مي آمد. با اين همه اين نگاه مربوط به آن زمان است. عملكردايشان نيز درآن زمان به چشم من مثبت مي آمد. اكنون بايد ببينيم با شرايط جديد ايشان داراي چه مواضعي هستند. اگر آقاي كرباسچي وارد انتخابات شوند يا هركانديداي ديگري، تبعا با آنان نيز اين تعامل را برقرار خواهيم كرد. از اين رو درشرايط حاضر نمي خواهيم هيچ يك از كانديدا ها را از دايره تعامل خودمان خارج كنيم. هدف ما از برقراري اين تعامل اين است كه يك آگاهي عمومي ايجاد شود زيرا سوال هاي ما را خيلي هاي ديگر نيز دارند. اما از آن جا كه حركت هاي ما سازمان يافته تر است هنگامي كه سوالات را طرح مي كنيم انتشار وسيع تري مي يابد. اين حركت كانديداها را در معرض شفافيت قرار مي دهد، يك آموزش اخلاقي را نيز در اين فرآيند به وجود مي آورد. هر چند ما بحث آموزش اخلاقي را به صورت تهوع آوري نابود كرده ايم. چون همه موعظه اخلاقي مي كنند وبه آن هم عمل نمي كنند.
پس در اين مرحله شما تصميم به عدم شركت درانتخابات نگرفته ايد بلكه درنهايت درانتظارنتيجه فرآيند تعاملات آينده هستيد؟
بله همينطور است.
با اين همه شما فكر مي كنيد كه درحال حاضر كداميك از كانديداهاي موجود قادرند از سد اصولگرايان وسازمان انتخاباتي شان عبور كند؟
كساني كه درحال حاضر كانديدا شده اند به نظر مي رسد كه درمرحله اول براي تاييد صلاحيت توسط شوراي نگهبان، داراي مشكل زيادي نيستند، اما اينكه آراء كانديداها دروزارت كشور چگونه مورد قرائت قرار مي گيرد، اين ديگر وابسته به استراتژي نيروهايي است كه دردولت هستند. من قبلا گفته ام كه با شكل گيري ستاد انتخابات وزارت كشور، يك نماينده بلند پايه از سوي اصلاح طلبان در اين ستاد نيز حضور داشته باشد تا بتواند بركليت روند انتخابات اشراف داشته باشد. ضمن آنكه بايد درپاي همه صندوق ها از ابتداي راي گيري وشمارش آرا و...و انتقال آرا به رايانه واعلام نتايج، نظارت رسانه ها ونمايندگان كانديداها وجود داشته باشد تا صحت آراء اعلام شده تضمين شود. به نظر من اين روند را بايد شرط ورود به انتخابات اعلام كنند. اگراصلاح طلبان نتوانند به وزارت كشور حضور نمايندگانشان را بقبولانند، چگونه مي توانند هنگامي كه راي خوانده نمي شود وزارت كشور را وادار كنند آراء واقعي را قرائت كند. دراين ميان لازم نيست بحث هاي تلخ و توام با اتهام صورت بگيرد. به عبارت ديگر لازم نيست بحث ها از اين جا آغاز شود كه فلان نهاد چنين وچنان است. خير ما فرض مي كنيم كه اين ها فرشته هستند اما از آن جا كه انتخابات يك بازي چند جانبه است از اين رو من هم كه درآن به عنوان يك كانديدا شريك مي شوم بايد به فرآيندانتخابات اعتماد داشته باشم. اما واقعيت اين است كه اين اعتماد به هر دليلي درحال حاضر وجود ندارد. از اين رو يك كانديدا حق دارد فكر كند كه وزارت كشور تكليف اش روشن است وشوراي نگهبان هم داراي گرايش سياسي است. حال هرچند هم كه ديگران بگويند فاقد اين گرايش سياسي خاص است اما همين كه من مي گويم اين جهت گيري كاملا وجود دارد به معني آن است كه اين اعتماد وجود ندارد. بنابراين مكانيزم هاي نظارت كانديداها برانتخابات بايد روشن باشد، والا هيچ كسي نمي تواند بگويد كه حتما همه بايد به مسئولان انتخابات اعتماد داشته باشند. لذا آن كسي كه بايد مورد اعتماد قراربگيرد بايد اين آزمايش وآزمون اعتماد سازي را درارتباط با كانديداها ومردم به مرحله اجرا بگذارد. بنابراين اصلاح طلبان اين دست از مسايل را بايد به صورت خيلي صريح مورد بحث قرار بدهند. از اين منظر پرداختن به مباحثي چون پيوند دين با دمكراسي و... بحث هايي انتزاعي هستند كه به اصل موضوع ربط وثيقي ندارند. مگر مشكل ايران دراين مرحله رابطه دين ودمكراسي است؟ مشكل دراين مرحله صحت انتخابات وتضمين سلامت آن است به اين معنا كه همه بايد مكانيزمي براي خواندن درست رايي كه به صندوق انداخته مي شود پيدا كنند. اين موضوع هيچ ربطي به ديانت ودمكراسي ندارد بلكه مربوط به حوزه اعتماد ونحوه ايجاد آن توسط طرف مقابل است. اين حركت را نيز كانديداها بايد از همين الان آغاز كنند. اما اگر دوروز ديگر ستاد شكل گرفت و سازمان كار به صورت دلخواه خودشان بسته شد، ديگر كاري از كسي ساخته نيست.
به نظر شما كداميك از كانديداها از امکان راي آوري بيشتري برخوردار است؟
همانطور كه گفتم درمرحله تاييد صلاحيت، همه كانديداهاي موجود، تاييد صلاحيت مي شوند. اما اينكه كداميك از اين افراد احتمال راي آوري بيشتري دارند بايد بگويم كه آقاي خاتمي درافكار عمومي با اقبال بيشتري مواجه است. اما من فكر مي كنم دراين جا بازي سخت مي شود. آقاي خاتمي درحال حاضر داراي يك كف راي به ميزان 12 ميليون است. اين راي مي تواند افزايش يا كاهش يابد. اين موضوع بستگي به رقبايي دارد كه درجبهه اصلاحات حضور دارند. به اين معنا كه آن ها تا چه اندازه خود را به عنوان كانديداي موجه، كم هزينه و منسجم نزد افكارعمومي مطرح كنند. البته دراين ميان ممكن است كانديدايي نيز حركت اش توام با هزينه زياد باشد ولي بتواند فوايد اين هزينه زياد را براي مردم به خوبي جا بيندازد ومردم نيز آن را بپذيرند. با اين همه آقاي خاتمي هم بايد توضيح لازم دراين حوزه ها را به مردم بدهد.ولي اگر نتواندتوضيح لازم را بدهد وبه اين قانع باشد كه من راي لازم را دارم، گمان من براين است كه اين نگاه با واقع بيني همراه نيست. زيرا دراين دوره آدم ها متفاوت از گذشته راي خواهند داد. درحال حاضر بسياري مطرح مي كنند شما كه آقاي نوري را مطرح مي كنيد، ايشان كانديداي پرهزينه اي است، مردم حاضر به پرداخت هزينه نيستند، از اين رو به ايشان راي نمي دهند. حال اگر رقيب آقاي خاتمي مانند آقاي كروبي مطرح كند كه ازقضا خود آقاي خاتمي هم پرهزينه است، دراين شرايط آقاي خاتمي بايد بتواند توضيح بدهد كه كم هزينه است. در اين شرايط اگر اين كم هزينگي به اندازه اي باشد كه همه آنچه آقاي خاتمي مي تواند انجام دهد آقاي كروبي نيز مي تواند انجام دهد، در اين شرايط تناقض حاصل مي شود. بنابراين درآن طرح انتخاباتي دوستان طرفدار آقاي خاتمي، مفصل هاي نرم زيادي وجود دارد كه اگر كسي آن ها را شناسايي كند و برروي همان ها انگشت بگذارد مي بيند نقطه هاي نفوذ زيادي وجود داردكه مي تواند موقعيت آقاي خاتمي را پايين بياورد.
شما به عنوان دبيركل سازمان ادوار تحكيم وحدت از رييس جمهور با توجه با وظايفي كه درقانون اساسي دارد، چه انتظاري داريد؟ آيا براساس قانون اساسي رييس جمهور انتخاب مي شود تا سياستگذاري هاي كلان كشور را تغيير بدهد؟ درنهايت با اين قانون اساسي رييس جمهور چه كاري از دست اش ساخته است؟
من اين را بارها توضيح داده ام كه ما از منظر قانوني به پديده سياست نمي نگريم. قانون خود تابعي از توازن قوااست واگر اين توازن به هم بخورد، تفسير آن قانون هم مي تواند موسع يا مضيق باشد. همين شوراي نگهبان دردوره هايي ملي ـ مذهبي ها و نهضت آزادي و... را درشرايطي قرار داد كه مطلقا اين گروه ها به لحاظ شرعي و قانوني نمي توانستند كانديدا شوند تا مردم به آن ها راي بدهند. ولي درانتخابات مجلس پنجم همين شوراي نگهبان چند نفراز اعضاي نهضت آزادي وهمچنين آقاي مهندس سحابي و آقاي بسته نگار را تاييد صلاحيت كرد. اما چرا اين عده تاييد صلاحيت شدند؟ به دليل نوع رابطه آقاي هاشمي رفسنجاني با دنياي غرب و موقعيتي بود كه وي دردستگاه قدرت داشت. قطعا بسياري از بحث ها صورت گرفته بود كه منجر به تاييد صلاحيت اين عده شد. بنابراين هيچ سد سختي به نام قانون كه شما نتوانيد از آن عبور كنيد وجود ندارد. قوانين شرع داراي استحكام زيادي هستند ولي وقتي مطرح مي شود چنان چه اجراي حكم شرعي منجر به وهن اسلام شود مي توانيد آن را به تاخيربيندازيد واجرايش نكنيد، اين سوال پيش مي آيد كه چه چيز مي تواند منجر به وهن اسلام شود؟ طبيعي است كه دراين جا پاي افكار عمومي داخلي يا خارجي به ميان كشيده مي شود. از اين رو كانديدايي كه بر مسند رياست جمهوري تكيه مي زند، اگر حرفش اين باشد كه مي خواهد به قدرت برسم تا براساس اختياراتي كه دراين قانون وجود دارد از طريق تعامل با قواي ديگر يك سلسله كارهاي ديگر انجام بدهم وقصد انبساط بخشيدن به تفاسير قانوني را ندارم، به نظر من اين خواست كمي است وشايد اگر كسي ديگر به مسند رياست جمهوري برسد بتواند كارهاي بيشتري براي مردم انجام بدهد. لذا اين موضع ديگر موضع اصلاح طلبي نيست. چون بخشي از اصلاحات به معناي بسط تفسيرها از قانون ومتناسب با آن ايجاد فضاي اجتماعي براي گشودن بن بست ها و محدود كردن بخشي از قدرت هاي فائقه است. درغير اين صورت اصلاح طلبي معنا دارد. درمرحله اول ديگر فرقي نمي كند كه كانديدايي از اين طرف يا از طرف مقابل به قدرت برسد. اما من انتظارم از انتخابات اين است كه يك رييس جمهور با اتكا به قدرت بسيج شده عمومي دركاخ رياست جمهوري، با به دست آوردن موقعيت قانوني خاص از ابزار افكار عمومي براي تاثيرگذاري درتوازن قوا استفاده كند. يعني رييس جمهوري با ديد گاه هاي مشخص، وروشن وبا اتكا به راي مردم وارد ديالوگ با قدرت شود. اين حرف به معناي ايجاد دعوا نيست واگر هم هست درهرجا اين طرف مقابل است كه به دعوا دامن مي زند. بالاخره بايد تكليف را روشن كنيم. چون او به اين راحتي دست از سرشما برنمي دارد وهركاري كنيد نام دعوا برروي آن مي گذارد. از اين رو رييس جمهوربايد بتواند با اتكا به مردم وارد مذاكره با قدرت شود وقدرت مقابل نيز او را طرف مذاكره بشناسد. در اين جاست كه دركشوري مانند ايران سياست شروع مي شود. دراين جا فكر مي كنم مي توانيم به دستاوردهاي خيلي بهتري نسبت به چارچوب هايي كه برخي فكر مي كنند نمي شود به آن دست زد برسيم. اين سياست به نظر من مي تواند همه چيز را بسط بدهد و اين انتظاري است كه از حركت اصلاح طلبان نيز مي رود.
فكر مي كنيد اگر يك اصلاح طلب با اين مواضع وارد قدرت رياست جمهوري شود، مي تواند برنامه هايي اين دست را اعلام كند؟ حال اگرنيروي مقابل نيز اعلام كند كه تحقق اين برنامه ها امكان پذير نيست و رييس جمهور آينده نيز مانند مرحوم مصدق اعلام كند هرجا مردم باشند پارلمان وقدرت وحكومت نيز همان جا است، فكر مي كنيد وضعيت به گونه اي است كه اين دست از مواضع بتواند راه خود را باز كند؟ايا با تسلط فرهنگ كالايي موجود با يك حركت خشن از سوي دولت، مردم به خانه هايشان نخواهند رفت؟ آيا پي آمد اين حركت اين نخواهد بود كه نيروهاي افراطي درون نظام دست بالا را درسياست آينده به دست بياورند؟
اگر شما يك پروژه انتخاباتي داشته باشيد كه از ابتدا با يك بسيج عمومي به پيش رود واين بسيج عمومي يك كانديدا را به شوراي نگهبان تحميل كند، به اين معنا است كه افكار عمومي به اندازه كافي آماده اين حركت است. براي همين هم ما گفتيم كه آقاي نوري كانديدايي است كه علي الظاهر آقايان نسبت به او خيلي مسئله دارند، از اين رو دريك شرايط عادي اورا تاييد نمي كنند، مگر اينكه پشتوانه اي درافكار عمومي وجود داشته باشد. حرف ما اين بود كه اگر اين افكار عمومي شكل بگيرد، حال هركسي كه او را تاييد كنند به معناي شكل گيري يك قدرت است. ولي كانديداهاي فعلي دارند با يك مسايل ديگري وارد رقابت انتخاباتي مي شوند از اين رو مانيز از آنان انتظار اين مسايل را نداريم ضمن آنكه نوع تعامل ما با آن ها نيز متفاوت است. ما از آنان تحول آن چناني را انتظار نداريم بلكه بيشتر خواست هايمان برروي مسايل ريز وعيني واستوار است. براين اساس ميزان حمايت ما از آنان بسيار محدودترخواهد بود. چون رويكرد كانديداهاي موجود بيشتر رويكرد ورود به دفتر رياست جمهوري است. از اين رو خيلي فرق نمي كند كه چه كسي به اين دفتروارد شود. براي همين نيز من معتقدم كه ديگر تا اين اندازه نبايد به آن حساسيت داشت. در اين شرايط اگر كانديداهاي اصلاح طلب حوزه مانورخود را تا اين اندازه محدود مثلا تا 5درصد تعريف مي كنند در اين صورت هر كانديدايي غير از احمدي نژاد ازآن طرف هم مي تواند اين حداقل ها را انجام دهد لذا چه بسا صلاح كشور دراين باشد كه يكي از جناح اصولگرايان به غير از احمدي نژاد رييس جمهور شود. مگر اينكه بگوييم اگر يك كانديداي اصلاح طلب قدرت را بگيرد برخي از اين افرادي كه بيكارند داراي شغل مي شوند؛ هرچند موضوع بسيار تقليل مي يابد اما خوب اين خود يك هدف است. ولي ما كه ديد خاصي به مسايل كشور داريم ودلمان مي خواهد آن ها را دراولويت قرار بدهيم فكر مي كنيم كه اين مسايل ديگر تا اين اندازه اهميت ندارد كه بخواهيم برسرآن ها دعوا كنيم. ما درحوزه مدني كه با سختي روزگار مي گذرانيم بدون آنكه پستي را اشغال كرده باشيم اگربتوانيم يك زندگي را براي خودمان سامان بدهيم به نظر من خود يك پيشرفت است تا اينكه بخواهيم به صورت انگلي به دستگاه هاي دولتي بچسبيم و از آنان ارتزاق كنيم. با اين رويكرد است كه به نظرمن افق هاي ديگري نيز مقابل ذهن آدم گشوده مي شود كه يك مورد مثلا آن است كه رييس جمهورآينده اگر بخواهد كاري بكند انبوهي از مشكلات پيش رويش قرار دارد. اين بحث براي من بسيار جدي است كه آيا با اين شرايط و اينكه حلقه فشار برروي ايران تشديد خواهد شد يك رييس جمهوراصلاح طلب مي تواند اين فشارها را به نفع منافع ملي خنثي كند؟
آن طرف ماجرا اين است كه احتمالا نظام به يك شمايي از رفتار دمكراتيك تن خواهد داد و كانديداهاي اصلاح طلب به قدرت خواهند رسيد ولي درنهايت به نظرمي رسد كه حكومت مايل است از اين حركت مانند دوم خرداد 76 براي خود لباسي كه او را رويين تن سازد براي پيش برد برنامه هاي هسته اي خود بدوزد.
من اين موضوع را به آقاي كروبي گفتم. ايشان تصورشان براين بود كه اگربه رياست جمهوري انتخاب شوند ماجراي هسته اي ايران به صورت اتوماتيك برروي روال مثبت مي افتد و فشارها به طور كلي كاهش خواهد يافت. من به ايشان توضيح دادم كه اين نگاه واقع بينانه نيست. چون دراين دوره نگاه غرب به كانديدايي كه به قدرت مي رسد نيست. ايران موقعيتي درمنطقه پيدا كرده وسياست هايي را درحوزه هسته اي اتخاذ كرده كه غرب اين سياست ها را تهديد تلقي مي كند و هركسي كه به قدرت برسد اگربه طور عيني نتواند اين نگراني آن ها را حل كند نه تنها هيچ اتفاقي رخ نخواهد داد بلكه فشارها برروي آن ها نيز تشديد خواهد شد. حال رييس جمهور بايد از اين قدرت برخوردارباشد كه وارد يك تعامل مثبت با آنان شود ضمن آنكه بايد بتواند درباره پرونده هسته اي نيز تصميم بگيرد يا اينكه رهبري را متقاعد بكند، ولي من چنين چيزي را مشاهده نمي كنم. اگر درآن بالا نه يك حاكميت دوگانه پررنگ، كه يك حاكميت دوگانه كمرنگ حاصل شود، جناح اقتدار گرا از يك جهاتي دريك موقعيت بهتري قرار مي گيرد، چون مي تواند تمام فشارها را به سمت رييس جمهور اصلاح طلب سوق بدهد وخودش نيز در موضع اپوزيسيون دائما به انتقاد بپردازد. ما در دو دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي شاهد بوديم كه جناح محافظه كار بيشترين منابع را دراختيار داشتند وبيشترين انتقاد را نيز از دولت به عمل مي آوردند. اين مي تواند تكرار شود وخيلي هم فاجعه آميز خواهد بود. درحال حاضر درايران محيطي وجود دارد كه اجازه نمي دهند راجع به اين مسايل صحبت شود به دليل آنكه بسياري تجربه احمدي نژاد را ناگوار مي دانند و فكر مي كنند درحال حاضر مسئله اصلي اين است كه اگر او نباشد قطعا اوضاع بهتر مي شود. اين درحالي است كه اگر آن برنامه هاي واقع بينانه وجود نداشته باشد، هيچ دليلي وجود ندارد كه اوضاع بهتر شود كه بدترهم مي شود. ضمن آنكه برخي دوستان با منطقي وارد انتخابات مي شوند كه براي من عجيب است. آنان مي گويند كه شرايط بحراني است بايد كشور را نجات بدهيم. من هم قبول دارم كه شرايط بحراني است ولي شما نيز بايد با ارزيابي واقع بينانه از نيرويتان ببينيد مي توانيد ناجي كشور از اين بحران ها باشيد؟ اين نگاه بدون آنكه به لوازم آن بينديشد فوق العاده مي تواند شرايط را سخت كند.
با اين همه شما فكر مي كنيد هريك از كانديداها باهرشعاري كه مي خواهند وارد صحنه انتخابات شوند ـ حتي آقاي نوري ـ آيا سيستم اجازه مي دهد كه سرنوشت موضوع هسته اي دراختيارايشان قراربگيرد؟ يا اينكه رييس جمهور آينده مي تواند از اختيارات لازم براي فرمان راندن برسپاه، ارتش يا نيروي انتظامي برخوردار باشد؟آيا چنين مواضعي كانديداي مذكور را درهمان مرحله نخست به وادي رد صلاحيت نمي كشاند؟به عبارت ديگر مي خواهم بگويم كه امكان واگذاري چنين بحث هايي به انتخابات رياست جمهوري وجود دارد؟چون غربي ها هم ظاهرا مطرح كرده اند كه اصلا كاري به اين نداريم كه درانتخابات ايران چه نيرويي برسركار مي آيد بلكه طرف مذاكره ما رهبري ايران، سپاه پاسداران وسپاه قدس است.
ببينيد بحث آقاي نوري پروژه اي متفاوت بود كه اگر يك بسيچ جدي وعمومي حداقل درسطح نخبگان و بعد درسطح افكار عمومي شكل مي گرفت، به طوري كه با همان چيزي كه ما عبدالله نوري را مي شناسيم شوراي نگهبان تاييدش مي كرد، او قطعا مي توانست اين مسايل را دنبال كند. شما اگر بتوانيد كانديدايي با اين ديدگاه ها رابه شوراي نگهبان تحميل كنيد، به طور خود به خودي توازن به هم خورده و اين فرآيند تا به آخر ادامه خواهد داشت. اما اصلاح طلبان اين تحليل را قبول نداشتند لذا مطرح كردند ما به دنبال جاهايي مي رويم كه درشرايط حاضر مي توانيم برروي آن ها اثرگذار باشيم. اگر اين گونه است اين حرف ديگر اين همه سروصدا ندارد. اين انتخابات نيز مانند آن انتخاباتي كه از اول انقلاب تا سال 1376 اتفاق افتاد خواهد شد. لذا كسي كه درشرايط كنوني پا دراين ميدان مي گذارد بايد به مسايل بسيار جدي تري توجه كند. سال جاري ميلادي مي تواند سال بسيار سختي باشد. البته يك دوره دو يا سه ماهه كه مذاكرات انجام خواهد شد، شرايط كمي بهتر خواهد شد اما پس ازآن اوضاع به شدت سخت خواهد شد. بنابراين خود اين آقايان اگر بخواهند درمسند رياست جمهوري نماينده داشته باشند بايد بتوانند هزينه هاي فشار را كه اصل آن به دوش ملت است، تحمل كنند. دراين شرايط اگر بخواهند يك سازش بزرگ هم صورت بدهند، ولي اگر اصلاح طلبان درراس قدرت باشند اين امكان وجود دارد كه جلوي سازش گرفته شود. چون خودشان ديگر درمعرض فشار نيستند بلكه اصلاح طلبان درمعرض اين فشار قرار خواهند داشت. از اين نظر محافظه كاران غيرمسئولانه برخورد مي كنند.
"اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند، احتمال اينكه در دور اول يك كانديداي اصلاح طلب بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجود دارد". احمد زيد آبادي، دبيركل سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي ادوارتحكيم وحدت ضمن بيان اين مطلب در گفت و گو با روز همچنين بر اين نظرست كه "محمد خاتمي درجبهه اصلاحات بيش از همه كانديداهاي ديگر شانس راي آوري دارد به شرط آنكه به شفاف سازي مواضع خود بپردازد؛ درحاليكه عدم شفاف سازي مي تواند به ريزش آرا او منجر شود."
اين مصاحبه را مي خوانيم.
آخرين باري که با شما مصاحبه کرديم، حرف شمابه عنوان دبيركل سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي ادوار تحكيم وحدت اين بود كه با اعلام كانديداتوري آقاي خاتمي درانتخابات، آمدن آقاي نوري منتفي مي شود و درنهايت شما دريك موضع جديدي قرار خواهيد گرفت. اكنون كه آقاي خاتمي اعلام كانديداتوري كرده، فكر مي كنيد درآرايش موجود سياسي چه تغييري به وجود مي آيد و موضع شما دربرابر اين تغييرات چيست؟
ما براساس طرح انتخاباتي مورد نظرخودمان، كانديدايي مانند آقاي نوري رابا مواضعي شفاف تعيين كرده بوديم.براساس اين طرح يك اجماع نسبي بين نيروهاي اصلاح طلب تحول خواه، دراطراف آقاي نوري شكل مي گرفت و درآن زمان مي توانستيم به يك موضع جديد ومتفاوت با فضاهاي گذشته درايران وارد عرصه انتخابات شويم. حال ورود آقاي خاتمي اين اجماع را درباره آقاي نوري منتفي مي كند. به عبارت ديگر دوستاني از حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب اسلامي و مجمع روحانيون مبارز ديگر به اين طرح نخواهند پيوست زيرا كانديدايشان آقاي خاتمي است. البته اصرار من اين بود كه درافكارعمومي صحبت كنيم و ببينيم كه آمدن آقاي نوري پاسخگوتر است يا ايده آمدن شخصي مانند آقاي خاتمي. ولي دوستان وارد اين بحث نشدند زيرا يا برايشان همه چيز روشن بود يا فكر مي كردند كه اين بحث مي تواند به زيانشان باشد. اما اين موضوع منجر به رفع اختلاف در جبهه كلي اصلاح طلبان نشده است. همانطور كه مي دانيد آقاي كروبي درمواضع خودشان براي ورود به رقابت هاي انتخاباتي مصر هستند؛ آمدن آقاي ميرحسين موسوي منتفي نشده است؛ آقاي كرباسچي تلاش هايي براي اعلام كانديداتوري دارد. با اين تفاصيل تكثري ميان جبهه اصلاح طلبان ايجاد شده است. گرچه قاعدتا با اين تكثر و باتوجه به اينكه بحث هايي هم درباره آقاي خاتمي هست كه آيا تا آخر درصحنه رقابت هاي انتخاباتي خواهد ماند يا اعلام كناره گيري خواهد كرد، ايده ما درباره آقاي نوري قاعدتا كمرنگ شده است. اما تا زماني كه كانديدا ها ثبت نام نكنند وتا زماني كه مشخص نشود كداميك وارد مبارزات انتخاباتي مي شوند وكداميك از مبارزات انتخاباتي كناره گيري مي كنند، به هرحال بحث آقاي نوري كما في السابق مي تواند به عنوان يك ايده مطرح باشد وابعادش اين جا وآن جا مطرح شود كه ما احتمالا اين روش را ادامه خواهيم داد.
ساختار تكثر موجود داراي چه ويژگي هايي است؟ آيا اين تكثر مي تواند به يك سامان اساسي براي ايجاد اميد درمردم منتهي شود؟
ببينيد اصلاح طلبان هميشه احزاب متنوعي بودند كه دردوره هايي با هم توافق كردند وگروه هاييهم كه بيرون از آنان بودند يا با اين گروه ها به نحوي همراهي مي كردند ويا دردوره هايي نيز همراهي نمي كردند. در اين دوره به دليل وضعيت خاص اين اشتياق وجود داشت كه هم نيروهاي بيروني وهم دروني با يك مكانيزمي به يك توافق واجماع و درنهايت به يك كانديدا برسند. همان چيزي كه آقاي نجفي هم طرح اش را مطرح كرده بود كه ما هم قبلا راجع به اين طرح درسازمان ادوار تحكيم، حتي قبل از طرح اين موضوع توسط آقاي نجفي صحبت كرده بوديم. به هرحال درنبود يك گفت وگو ويك اعتماد متقابل و يك تحليل مشترك، اجماعي به لحاظ برنامه صورت نگرفت و به تعيين كانديداي واحدي نيز منجر نشد. حال با حضور اين كانديداها، بنا به مصالحي كه اين مصلحت را بايد بخشي از موفقيت جناح مقابل دانست، اين سوال مطرح مي شود كه آيا اين سبب خواهد شد آن اجماع رخ بدهد؟ من ترديد دارم. گمان مي كنم شكاف هايي كه در جبهه اصلاحات اتفاق افتاده، عميق ترازآن است كه صرف وجود جناحي به نام محافظه كار سبب رفع آن بشود. از اين جهت هرگروهي سعي مي كند شرايط را به گونه اي تحليل كند كه كانديداي خود را مناسب وكانديداي ديگري را نا مناسب جلوه بدهد. تنها اميدوارم كه اين رقابت ها صورت تلخ وگزنده اي به خود نگيرد وسبب خصومت ودرگيري كه ما ايراني ها به آن عادت داريم نشود. اين هم مي تواند يك بازي مدني جديد باشد.
درارتباط با نكته آخري كه مطرح كرديد مي خواستم ببينم آيا اين تكثر براي سهم خواهي درآينده صورت مي گيرد يا نه از نظر شما امكان اتفاق نظر دراين باره نيز ديگر وجود ندارد؟
سهم خواهي و تقسيم غنيمت ها ميان كساني اتفاق مي افتد كه تحليل مشترك وجهت يكساني داشته باشند. مشكل آن است كه درطيف اصلاح طلبان نسبت به شرايط و اينكه چه جوابي مي توانيم به بحران هاي موجود بدهيم وچه شخصي قادر است اقدام به رفع اين بحران كند، اختلاف تحليل وجود دارد. بنابراين از ابتدا اگر مشكل برسر اين بحث ها بود به اجماع مي رسيدند. اما موضوع ديگر فراتر از اين حرف ها است. امروز كسي مانند آقاي كروبي با توجه به شرايط وموانع موجود وقدرتي كه يك رييس جمهور دارد، همچنين با توجه به نقش ريش سفيد ي وچانه زني هاي اين چنيني درنظام سياسي، خود را مناسبترين فرد براي كسب پست رياست جمهوري مي داند. اين بدان معنا است كه آقاي كروبي، آقاي خاتمي را گزينه اي مناسب نمي داند. از طرفي آقاي خاتمي هم شرايط را به گونه اي مي بيند كه خودش يا مهندس موسوي را مناسب شرايط موجود كشور مي داند، اما آقاي كروبي را مناسب چنين شرايطي نمي بيند. به دليل اينكه در اين مدت تقريبا هيچ اشاره اي به اينكه آقاي كروبي بايد وارد انتخابات شود نكرده است. دوستاني از مشاركت ومجاهدين انقلاب نيز تنها آقاي خاتمي را دراين شرايط مناسب مي بينند و هيچ شخص ديگري را براي اين شرايط، مناسب تشخيص نمي دهند. همه اين گزينش هاي صورت گرفته از تحليل شرايط، تنگناها، موانع، امكانات و راهي كه مي تواند منجر به عبور از اين شرايط شود بستگي دارد. بنا براين اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه آقاي خاتمي چهره فرهنگي است وقدرت رهبري سياسي ندارد، ديگر نمي تواند وارد چانه زني با وي شود كه درصورت ورود به مبارزه انتخاباتي من فلان سمت را عهده دار خواهم بود. به نظر مي رسد اين بحث بي مورد است. اين موضوع راجع به آقاي كروبي، يا ميرحسين موسوي وهرشخص ديگري نيز مصداق دارد. بنابراين از اين جهت من فكر مي كنم در تكثري كه روي داده است، به سادگي رفع واختلافات ميسر نخواهد بود مگراينكه يك سلسله تحولات خيلي بزرگ وسهمگين روي بدهد كه منطق تحول، شرايط را به سمت وسوي ديگري سوق بدهد. اما درشرايط موجود اين امر از اراده گروه هاي سياسي خارج است.
با اين وصف منطق شرايط موجود عقب گرد تاريخي است؛ آيا اين به اين معناست كه عدم توانايي اصلاح طلبان درحل اختلافاتشان منجر به آن مي شود كه ملت بيشترين ضربه را پذيرا شوند و درعمل اصول گرايان به پيروزي دست يابند؟ به عبارت ديگر آيا اصلاح طلبان راه برون رفت از بحران موجود را درشرايط عيني كشور با توجه به توسعه نيافتگي شان، عملا امري لامحاله درنزد افكار عمومي جلوه خواهند داد و ميدان را به نيروهاي اقتدارگرا خواهند سپرد؟ يا فكر مي كنيد كه اين عدم پيروزي هم منجر به يك تجربه تاريخي ديگري است كه مي تواند راه آينده را روشن تر سازد؟
تفرق درجبهه اصلاح طلبان لزوما به پيروزي جبهه مقابل درانتخابات رياست جمهوري منجر نخواهد شد. اما به طور كلي با توجه به آنچه دارد روي مي دهد بايد بگويم كه بله حركت اصلاح طلبان از منظر ديدگاه ها، آرمان ها و استراتژي بازگشت به عقب است. درواقع طرح آقاي نوري ازجانب ما براي يك گام فراتر رفتن از شرايط قبل، انتخاب يك كانديداي جوان تر، تازه تر و با حرف هاي عميق تر وشفاف تربود. اما دوستان تصورشان اين است از آن جايي كه شرايط عيني عقب رفته است ما نيز بايد با كاستن از توقعات وانتظاراتمان، برگرديم نه حتي به سال 1376 كه به قبل ازآن. چون برخي دوستان فكر مي كنند كه درسال 1376 ناخواسته يا خواسته شعارها يا طرح هايي مطرح شد كه اساسا درتوان آن جنبش براي اجرا نبوده است، بنا براين بايد با خواست هاي كوچك وحداقلي و پذيرش اين چارچوب هاي متصلب قدرت وهمه موانعي كه پيش روي كار وجود دارد و اعتراف به اين دست ازمسايل وتسليم درمقابل اين ها، حاشيه هايي كه امكان كاربهتر درآن ها وجود دارد مورد شناسايي و درهمان زمينه ها اقدامات اساسي صورت بگيرد. اين درحالي است كه درقانون اساسي گفته مي شود هرشخصي مي تواند دو دوره رييس جمهوري باشد درواقع منظورش اين نبوده كه حتما بايد يك چهارسال ميانش فاصله ايجاد شود و بعدتكرار شود. منظورش اين بوده كه هرفردي بعد از دودوره كنار برود تا درمرحله بعدي چهره هاي نوتر، متفاوت تر، و با افكار به روزتر وارد مبارزات انتخاباتي شوند. چه دردوره قبلي كه آقاي هاشمي كه پس از دودور وارد شد وچه دراين دوره كه آقاي خاتمي دارد وارد مي شود، همه اين ها درواقع بازگشت به عقب است.
شما مطرح كرديد كه منطق حركت اصلاح طلبان درحال حاضر، منطق برگشت به عقب است و از طرفي نيز مطرح كرديد اين درست كه ميان آنان تفرق وجود دارد ولي اين موضوع به معناي پيروزي اصول گرايان نيست. ابعاد اين صحبت تان را لطفا بيشتر بازكنيد؟آيا منظور شما پيروزي اصلاح طلبان درانتخابات است؟
بله منظور من پيروزي درانتخابات است. آن طيفي كه به نام اصول گرا خوانده مي شود از يك طرف دچار تشتت وتفرقه شده، واز طرف ديگر سمبل جناح محافظه كار واصولگرا يعني آقاي احمدي نژاد به نظر طيف وسيعي از مردم نماد شكست وناكارآمدي است. در اين جا البته هرشخصي سخني مي گويد وتلقي هاي مختلفي رامطرح مي كنند، چون درغياب شرايطي كه بشود يك نظر سنجي علمي انجام داد، ما اغلب از طريق استمزاج و ارزيابي افكار عمومي، آن هم درباره بخش هايي كه با آن ها درارتباط هستيم به يك قضاوت مي رسيم مبني براينكه ديدگاه مردم درباره يك موضوع چيست.اما ارزيابي من اين است كه آقاي احمدي نژاد به شدت درميان توده مردم نامحبوب است، حتي اين موضوع كه مطرح مي كنند درروستاها وشهرهاي كوچك، داراي طرفداراني است ـ من تا آن جايي كه مسافرت مي كنم وبا مردم درتماس هستم ـ صحت چنين حرفي را نمي بينم. به دليل اينكه همواره راي شهرها وروستاها درانتخابات ايران همگون بوده است. در اين زمينه ما اساسا تضادي ميان آرا شهر با روستا نداريم. كسي هم نمي تواند به اين موضوع دامن بزند. زيرا روستايي به همان اندازه وابسته به آب، برق و... است كه يك شهري. وقتي تورم و بيكاري به وجود مي آيد او نيز تاثير مي پذيرد. آقاي احمدي نژاد دراوايل دوره رياست جمهوري خود با وام هايي كه به بخشي از اقشار عرضه كرد، به طور مقطعي رضايت افكارعمومي را جلب کرد. اما جلب رضايت مردم از طريق اين روش ها اگر مستمر نباشد، دردرون خود معضلات فراواني را ايجاد مي كند. زيرا منابعي كه بايد توزيع شود تا آن اندازه زياد نبوده است تا بتواند اين سياست را استمرارببخشد. از اين گذشته كفگير به ته خزانه دولت خورده است وقيمت نفت نيز به طرز وحشتناكي كاهش يافته است واز اين منظر نيز ادامه اين سياست با بن بست هاي خاص خود روبروست. لذا هرچند فردي دردوسال پيش به دليل دريافت وام درصف رضايتمندان قرارگرفته بود ولي حال كه درشرايط كنوني دارد اقساط وام را مي پردازد ودرهمين شرايط نيز بيكاري به داخل خانواده اش نيز رسوخ يافته و همزمان خشكسالي و يا سرمازدگي محصول او را نابود كرده است، امروز درصف ناراضيان قرار گرفته است. جهت گيري نارضايتي دركشور نيز به سوي مقام ارشد اجرايي است. از اين جهت من شانسي براي آقاي احمدي نژاد خيلي قايل نيستم، ضمن اينكه ايشان با همه بسيجي كه صورت دهد 5 الي 6 ميليون راي بيشتر ندارد.
آيا درطيف اصولگرايان شخص ديگري احتمال راي آوري دارد؟
اصولا، اصولگرايان پايگاه مردمي شان هيچگاه گسترده نبوده است به ويژه زماني كه خيلي شفاف وآزاد نيز بوده است. اما دريك دوره هايي مي توانستند آن توده بي طرف وخاموش را جلب كنند. دريك دوره هايي اين اتفاق روي داده است. از جمله همه كساني كه به آقاي احمدي نژاد دردوردوم انتخابات رياست جمهوري راي دادند، حامي جناح راست اساسا نبوده اند. آقاي احمدي نژاد راي خاص خود را داشت، اما بخشي از اين توده خاموش هم به اين علت كه آقاي احمدي نژاد ممكن است بيايد ووعده هايش عملي شود ونفت را برسرسفره آنان ببرد، به او راي دادند. البته آقاي احمدي نژاد هم درنهايت خودش را خيلي ضد فساد وضدمناسبات موجود نشان داد. از اين رو راي مردم بي طرف وخاموش به سبد آقاي احمدي نژاد واصولگرايان رفت. دراين دوره اصولگرايان از طريق آقاي احمدي نژاد ديگر نمي توانند آرا خاموش را جذب كنند. چون آقاي احمدي نژاد را همه كاملا شناخته اند. اما اگراصول گرايان كانديداي ديگري را معرفي كنند وآن كانديدا نيزحرف هاي ديگري را مطرح كند، ضمن آنكه سابقه بهتري نيز داشته باشد، مي تواند موقعيت بهتري نسبت به آقاي احمدي نژاد پيدا كند. چون مردم ديگر حاضر نيستند به صورت سياسي راي بدهند، بلكه پارامترهاي ديگري دراين ميان دخيل شده است. بنا براين اگر گروه محافظه كار بخواهد با چهره احمدي نژاد وارد رقابت انتخاباتي شود، به نظر من شكست خواهد خورد. البته تكثر امكان شكست وي را كمتر مي كند ولي لزوما او را نجات نخواهد داد. به دليل اينكه اگر دراصولگرايان دو يا سه كانديدا حضورداشته باشند، و در اين سو نيز دويا سه كانديدا حضور داشته باشند، انتخابات مي تواند دومرحله اي شده كه ممكن است دراين شرايط درمرحله نهايي يك نفر از طرف اصلاح طلبان، ويك نفرنيز از طرف اصولگرايان بالا بيايند ورقابت نهايي را صورت دهند. اما اينكه همه طيف هاي اصولگرا پشت سراحمدي نژاد بسيج شوند، اين موضوع بزرگترين نقطه ضعفشان است ودچار خطاي بزرگي شده اند مگر آنكه ديگر بحث انتخابات و... فاقد اهميت باشد وتنها بخواهند يك انتخابات تزييني وفرمايشي برگزاركنند. درآن شرايط مسئله فرق مي كند. اما دراين چارچوب آقاي احمدي نژاد شخصي نيست كه بتواند حتي درشرايط تكثر ميان نيروهاي اصلاح طلب پيروز ميدان باشد.
اگر چه نيروهاي اصلاح طلب از يكپارچگي لازم برخوردارنيستند، اما اصولگرايان نيز با آمدن آقاي احمدي نژاد، باهنر، ولايتي، يا قاليباف در چنين شرايطي به سر مي برند، بنابراين به نظر مي رسد كه انتخابات يك مرحله اي دراين دوره ظاهرا منتفي است. اما سوالي كه مطرح مي شود اين است كه احتمال اينكه درمرحله بعد، لزوما رقابت ميان اصلاح طلبان با اصولگرايان، يا اصولگرايان با اصولگرايان و برعكس باشد تا چه اندازه است؟ اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند احتمال اينكه دور اول هم يك كانديداي اصلاح طلب بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجوددارد. اما اگر آن طرف متكثر شود انتخابات حتما به مرحله دوم كشيده خواهد شد. لذا تلقي من اين است كه آن ها هم براي كشاندن انتخابات به دور دوم كانديداي موجه تري براي خود دست وپا خواهند كرد. اما اينكه درجبهه اصلاحات كدام يك از كانديداها شانس آن را دارند كه بالا بروند، بايد بگويم كه همه انگشت ها به سوي آقاي خاتمي مي رود. به دليل اينكه او داراي يك كف راي مشخص است هر چند خيلي نمي شود نسبت به اين راي نيز اطمينان داشت. در اين دوره بالاخره مردم درست است كه توقعات را كاهش داده اند اما واقع بين تر وملموس تر به قضايا نيز نگاه مي كنند. كانديدايي كه مي خواهد در اين دوره وارد رقابت انتخاباتي شود بايد داراي يك طرح منسجم باشد و برمسايل خاصي هم انگشت بگذارد. اگر اين انسجام ميان طرفداران آقاي خاتمي وشعارهايي كه ايشان مي خواهد مطرح كند، كمتر ديده شود، احتمال ريزش آراء درميان هواداران آقاي خاتمي وجود دارد. چون اين چند ماهه بايد درباره مسايل مهم كشورشفاف تر و صريح تر بايد سخن گفت.
برگرديم به جبهه اصلاحات، كانديداهاي موجود هريك گمان مي كنند مهمترين مسايل كشور را بهتر از ديگري تشخيص مي دهند و بنا برراه حل هايي كه دارند وارد مبارزات انتخاباتي خواهند شد. براي اينكه بتوانيم يك مرحله كيفي را از نظر آموزش دمكراسي ميان مردم شاهد باشيم، آن چنانكه ما دردموكراسي آمريكايي اين بار شاهدش بوديم، درايران با توجه به بحث هايي كه درمحافل مطرح مي شود فكر مي كنيد كه انتخابات آينده با چه آسيب هاي اخلاقي مواجه خواهد بود؟ براي اجتناب ازآن واقعا چه بايد كرد؟
اينكه درآمريكا برگزاري چنين انتخاباتي امكان پذير مي شود كه مثلا آقاي اوباما با خانم كلينتون به رقابت بسيار شديد وتلخي بپردازد وبعد برنده شود وسپس خانم كلينتون از آقاي اوباما حمايت كند و هردو مجددا رقابت شديد وسختي را با آقاي جان مك كين برگزاركنند و سپس پيروز شوند و درنهايت آقاي مكين به اوباما تبريك بگويد و بدون هيچ افسردگي به همكاري با اوباما بپردازد، همه اين فرآيند نتيجه يك دمكراسي خيلي پيشرفته ويك رشد شخصيتي افراد است كه اگر نخواهيم خود را گول بزنيم، درايران هيچ يك اين عرصه ها وجود ندارد. ما دراين سال ها آموخته ايم كه اگركمترين زاويه اي به لحاظ سليقه، اعتقاد يا خط مشي با دوست ديروزتان پيدا كنيد، اين موضوع تبديل به يك كينه، بدبيني مفرط ودشمني مي شود. ضمن آنكه به اين فرآيند دائما دامن زده مي شود وآنقدر افراد به اين فرآيند ادامه مي دهند تا اينكه با دوست جديدت مشكلي پيدا بكنيد وسپس برگرديد به سمت دوست اولتان. به عبارت ديگر همه ما به نوعي بنا برغريزه داريم عمل مي كنيم. از اين رو نه خيلي تحمل انتقاد را داريم ونه درذات خودمان انتقاد را حق ديگران تلقي مي كنيم ونه مي توانيم خودمان را جاي طرف مقابل هم بگذاريم. طرفدار هركانديدايي گمان مي كند وقتي كه دارد به كانديداي رقيب انتقاد مي كند اين انتقاد است ولاغير. اما اگر همان انتقادبه كانديداي موردعلاقه خودش صورت بگيرد، بلافاصله مطرح مي كند كه دارند تخريب مي كنند از اين رو مايل است توطئه اي را درزير اين تخريب كشف كند. به عبارت ديگر همه خود را موجه وديگري را ناحق مي پندارند به نحوي كه اين تضاد دائما تشديد مي شود. يافتن راه حل براي اين معضل راه ميانبر ندارد. يعني اينكه اشخاص با يك تذكر متنبه بشوند تا دچار چنين خطايي نشوند امكان پذير نيست. قطعا بايد اين تذكرات وتنبهات را داد ولي قاعدتا قابل پيش گيري كامل نيست. اتفاقا ازآن جا كه اين مسئله دغدغه من نيزبوده وهست، درسازمان ادوارتحكيم گفتيم هنگامي كه آقاي نوري را مطرح مي كنيم بهتر است فضايي از نقد نيز ايجاد شود. زيرا مي توانيم منتقد آقاي كروبي باشيم، ولي احترام وحريم ايشان را حفظ كنيم ودرنهايت شايستگي هاي ايشان را نيز نفي نكنيم. درباره آقاي خاتمي يا آقاي نوري نيز نظرمان همين بود كه بالاخره همين اتفاق از سوي ديگر روي بدهد.
ولي به هرحال درانتخابات هرگروهي مي خواهد بگويد كانديداي من از همه شايسته تر وبهتر است. ولي درشرايطي اين امكان وجود دارد كه يك تيم قوي به اين برسد كه بايد يك برنامه ضعيف رابسيار محكم اجرا كند. دراين جا چگونگي عمل به آن برنامه ضعيف ملاك ومعيار سنجش است ونه وعده هايي كه گروه هاي ديگر مي دهند كه ممكن از سر ترس يا ضعف روحي صورت گرفته باشد درحالي كه دراين مراحل، آنچه ملاك است قدرت عمل با همه محدوديت ها ست.
ببينيد به هرحال هرجناحي فكر مي كند كانديداي مورد نظرش شايسته تر وبهتراست. اين يك وجه قضيه است اما شما براي اينكه بگوييد اين كانديدا بهتر است، خواه نا خواه بايد بگوييد از ديگراني كه با وي دارند رقابت مي كنند بهتر است. بنابراين نقطه ضعف هاي آنان را بايد به نحوي مطرح كنيد. زيرا اگر به تنهايي بخواهيد بگوييد كه كانديداي من داراي اين قوت است و... و به بقيه هيچ توجهي نكنيد اساسا مقايسه اي روي نخواهد داد ومخاطب به شناخت درستي نخواهد رسيد.
شما منظورتان درحوزه برنامه ريزي واجراي برنامه است يا به حوزه مسايل اخلاقي وخصلتي شخص نيز مي پردازيد؟
خير مسايل فردي چيز ديگري است. در برخي مسايل ممكن است خصلت يك شخص مطرح باشد، اما اين خصلت هيچ بازتاب عمومي واجتماعي نداشته باشد. اما يك خصلت ممكن است بازتاب اجتماعي داشته باشد. لذا اين ها را بايد مقداري از يكديگر تفكيك كرد. اغلب گفته مي شود كه هرجناحي مسايل كانديداي خودش را مطرح كند و به ضعف كانديداي ديگر نپردازد. اين موضوع براي انجام انتخابات و رقابت، اصلا واقع بينانه نيست. بنابراين وقتي شما مي گوييد اين بهتر است يعني اين ازآن بهتر است. دراين مرحله پاي مقايسه به ميان مي آيد. اولا آن طرف ديگر بايد همواره متوجه باشد كه طرفداران كانديداي ديگر به نقد وي خواهند پرداخت از اين رو نسبت به اين نقد بايد تساهل داشته باشد و با اين نقد با روي باز مواجهه كند. زيرا رقبايش نقطه ضعف هاي اورا درميزان توانايي اش براي اداره كشور مطرح مي كنند نه آنچه كه درضميرش مي گذرد. از اين رو آنچه درمافي الضمير ديگران مي گذرد، اساسا به هيچ آدميزادي ربط ندارد. ما في الضمير به معناي ورود به حوزه روانكاوي فرد است. آن نيز تيغ دودم است. من اگر كسي را به خودخواهي متهم كنم او نيز مي تواند من را به حسادت متهم كند. نه خودخواهي او با ابزارهاي بين الاذهاني قابل اثبات است و نه حسادت من؛ بنابراين هرشخصي اگر دراين حوزه ها حركت كند خودش را به زحمت انداخته است. زيرا همه مي گويند كه اين شخص از كجا فهميد اين فرد حسود است، حال بايد با بسياري از شواهد اين موضوع اثبات شود كه اين امر ناشدني است. اما بعضي چيزها مانند چابكي يا شجاعت ونبود آن، درباره اين ها گريزي از اينكه راجع به آن ها اشاره اي وبحثي شود، نيست. چون ترس يا شجاعت يك فرد درتصميماتش تاثير مي گذارد و قابل نمايش واندازه گيري نيز هست. به يك معنا نمي توانيد كسي راكه همواره از بحران ها فراري بوده، شجاع بناميد. ولي اگر كسي خودش را به دل حادثه بيندازد موضوعي است كه به هرحال مردم درباره اش سخن مي گويند. براي فهم اين منظور شايد لازم باشد كه مسايل شخصي را به مسايل درجه يك ودرجه دو تقسيم كنيم. البته دركشورهاي پيشرفته روي شخصي ترين مسايل نيزگاه دست مي گذارند. ولي اين موضوع نه آن كانديداها را خيلي آزار مي دهد ونه خيلي مورد توجه مردم قرار مي گيرد. لذا اين مسايل پس از طرح به حاشيه مي رود. ولي درايران طرح هريك از اين بحث ها مي تواند منجر به يك نزاع خونين شود. درحالي كه اگر شخصي درباره مسايل شخصي من صحبت كند اگر درست باشد چرا بايد وحشت كنم واگر هم غلط باشد كه اصلا قابل توجه نيست. از اين رو بيهوده بودن سخنان طرف مقابل نيز قابل اثبات است. از اين رو من نبايد تا اين اندازه برانگيخته شوم. ما بايد دردرجه اول اين حس برانگيختگي را كنترل كنيم. در اروپا اگر به كسي بگويند شما خودشيفته هستيد درجواب ممكن است بگويد بله شايد باشم. واين از رشد يافتگي يك شخص است. ولي دراين جا به محض بيان چنين موضوعي با برخورد تهاجمي عجيبي مواجه مي شويد كه امكان هرگونه مفاهمه را مي بندد. از ابن به بعد خط خصومت است كه ادامه مي يابد. به هرحال بايد بگويم كه ما فاقد تربيت مشخص رفتار دمكراتيك هستيم و تنها به يك سري الفاظ كلي بسنده كرده ايم. آدم هايي را درزندگي ديده ايم كه دائما مطرح مي كنند حرف مطلقي وجود ندارد، حقيقت درنزد هيچكس نيست، همه حق حرف زدن و انتقاد دارند و همه بايد نقد كنند، ولي به محض آنكه بيرون از اين بحث مي گويي راستي فلان مطلب را خوانده اي، فلان آقايي را كه مورد احترام شماست نقد كرده، در جواب مي گويد بله اين شخص معلوم نيست دارد چه توطئه اي مي كندو... ناگهان مشاهده مي كنيد كه درايده، صددرصد از نقد وانتقاد دفاع مي كند اما درعمل قدرت تحمل شخص، به صفر نزول مي يابد. اين مسئله ميان نخبگان، فعالان سياسي ومردم عادي نيز مشاهده مي شود. غلبه به اين بحث ها نيازمند گسترش بحث هاي روانكاوانه يا ايجاد يك فضاي امن وآرام است تا وقتي كسي خود را بيان مي كند به مخاطره نيفتد. ازاين منظر هريك از ما يك سري موجودات گارد گرفته اي هستيم. دريك كشور پيشرفته از ابتدا به يك بچه مي آموزند كه آنچه در درون توست مطرح وسپس از آن دفاع كن. حتي گرايش هايي كه بقيه ممكن است به آن بخندند. اما درايران از همان روز نخست بايد از ترس اينكه مبادا ضعفي را دردرون شما كشف كنند و اين موضوع را اسباب مزاحمت شما قرار بدهند، دائما خودتان را ايده آليزه كنيد وكسي هم اگر بخواهد به سمت شما اشاره اي داشته باشد با او مي جنگيد. همه ما درچنين وضعيتي به سرمي بريم، درهمه جا از محيط كار گرفته تا محيط خانه و.... از اين فضا اخلاق دمكراتيك استخراج نمي شود. حال نگراني من اين است كه اين تكثر يك سابقه بدي درجبهه اصلاح طلب به جاي بگذارد و اين رقابت ها تبديل به خصومت، بدنام كردن وتبديل به تخريب جدي شود.
شما براي جلوگيري از ايجاد چنين آسيب هايي طرحي داريد؟
طرح ما درسازمان اين است كه ازايجاد چنين فرآيندهايي جلوگيري كنيم. ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اگر آقاي نوري به هردليلي وارد نشد، با كانديداهاي موجود با نگاهي همدلانه وارد نوعي تعامل انتقادي و پرسشي بشويم به شكلي كه حرمت آنان را رعايت كنيم، مسايلمان را مطرح كنيم واگرپاسخ هايي دادند كه واقع بينانه نبود نقدشان كنيم. يعني ما هيچ يك را درابتدا نفي نمي كنيم. البته ما خود هزار عيب وايراد داريم ولي به عنوان يك طرح، فكر كرديم كه اگر به چنين كاري مبادرت كنيم شايد يك نوع آموزش نيز تلقي شود. بنابراين بدون آنكه بخواهيم كسي را تحقير كنيم، يا كوچك بشماريم ونقاط قوتش را منكر بشويم، مي توانيم نقاط ضعف اش را نيز مطرح كنيم. حال اگر اين ميزان از تحمل نيز وجود نداشته باشد به نحوي كه اين مسايل را نيز مطرح نكنند ودرباره اش سخني نگويند من فكر مي كنم كه انتخابات ديگر نمي تواند حوزه اي براي تمرين دمكراسي باشد. بالاخره ما فاقد احزاب نهادينه شده هستيم، آنان حرفه اي عمل نمي كنند. هنوز تحقق ارزش هاي دمكراتيك بخشي از ادعاهاي ما است. اگر دراين عرصه نتوانيم ذره اي را به منصه ظهور برسانيم بايد ازاين حوزه خارج بشويم.
ادوار تحکيم به اين متهم شده كه با كانديداكردن آقاي نوري، مي خواهد انتخابات را تحريم كند؛البته اين موضوع براي اولين بار دركيهان مطرح شده بود.حال شما مطرح مي كنيد كه وارد تعامل مي شويد و به بحث انتقادي مي پردازيد. اين فاز جديد به اين معنا است كه با ورود آقاي خاتمي، آقاي نوري فعلا وارد رقابت هاي انتخاباتي نمي شود و تا آن زمان شما وارد گفت وگوي انتقادي با گروه هايي كه داراي كانديدا هستند مي شويد؟ اگر درگفت وگوي انتقادي به نتيجه اي رسيديد كه جواب قانع كننده اي دريافت كرديد شما با انتخابات دراين شرايط كه ديگر كانديدايي نداريد چگونه برخورد خواهيد كرد؟
اين موضوع را براي اولين بار من از كيهان نشنيدم، بلكه از دوستان اصلاح طلب شنيدم. من همواره توضيح داده ام كه براي تحريم راه هاي بهتروراحت تري هم وجود دارد. آن نيز مي توانست اين باشد كه اين انتخابات عادلانه وآزاد نيست و سپس مطرح مي كرديم كه ما درانتخابات شركت نمي كنيم. ولي ما به واقع چنين موضعي را اتخاذ نكرديم. با ابهامي كه درآمدن آقاي نوري با كانديداتوري آقاي خاتمي به وجود آمد، وتازماني كه آقاي خاتمي از انتخابات كنار نكشيده اند، ما بحث هايي را مطرح مي كنيم. ضمن اينكه آقاي نوري دارد بحث هايي را مطرح مي كند كه برخي از آن ها معطوف به اداره جامعه است. همانطور كه گفتم زماني كه كانديداها ثبت نام كردند، ما با همه كانديداها وارد گفت وگوي انتقادي مي شويم تا مواضع آنان را به صورت واضح وشفاف درك كنيم. تاكيد مي كنم كه ما دراين شرايط طرح مطالبات نخواهيم كرد كه اگر شما به اين اقدام مبادرت كرديد پس بايد اين موارد هم تحقق يابد. خير. بحث اين است كه به اعتراف همه كساني كه مي خواهند واقع بين باشند، ايران داراي مشكلات بزرگ با علت هاي مشخص است. مسئله اصلي براي ما اين است كه آيا طرف مقابل مشكل را به رسميت مي شناسد؟ آيا اگر مشكل را به رسميت مي شناسد علت مشكل را همان چيزي مي داند كه ما مي دانيم يا علت يابي ديگري مي كند؟ براي حل آن ريشه يا علت چه راهكارروشني دارد؟ يعني از چه مكانيزمي مي خواهد براي حل مشكلات استفاده كند؟مثلا يكي از ايرادات ما همواره به تركيب كابينه بوده است. ما فكرمي كنيم دركابينه بايد از افراد متخصص و مورد قبول نخبگان آن رشته، با تجربه مديريتي بالا استفاده شود. آقاي خاتمي درتعامل اش با مجلس پنجم اشخاصي را معرفي كرد كه برخي از آن ها مورد قبول وبرخي از آنان نيز افرادي معمولي بودند. درمجلس ششم كه همراهي بيشتري با دولت آقاي خاتمي داشت، تصور اين بود كه رييس جمهور وقت چهره هاي بسيار موجه تر ومناسب تري را مطرح مي كند. ولي اين گونه نشد. حال هركانديدايي كه از طرف جناح هاي اصلاح طلب وارد قدرت شود، با مجلس هشتم روبروست كه قابل قياس با مجلس پنجم هم نيست. آقاي لاريجاني هم كه زماني رييس صدا وسيما بوده است مي دانيم چگونه مجلس را اداره مي كند. لذا اين سوال مطرح است كه بعد از آنكه يكي از كانديداهاي اصلاح طلب به قدرت رسيد، نوع تعامل اش با اين مجلس چگونه خواهد بود؟ آيا نيروهاي زبده اي را معرفي مي كند، سپس آن ها را رد مي كنند، و دراين شرايط نيروهاي زبده تري را معرفي مي كند، يا روي اين نيروها ايستادگي مي كند وبراي مدتي سرپرست مي گذارديا آنكه نه از ابتدا مي خواهد كساني را معرفي كند كه مورد رضايت كامل اين مجلس باشد؟ تبعا اين مجلس هشتم كه وزراي آقاي احمدي نژاد را دراين حد واندازه پذيرفته، درباره كانديداهاي اصلاح طلب به نظر مي رسد كه به همين حد هم رضايت ندهدو اشخاص ديگري را طالب باشد. حال اگر چنين باشد اين موضوع بايد پيشاپيش روشن شود. همچنين ما از آقايان مي پرسيم كه نهاد برگزاركننده انتخابات آيا نهاد بي طرف وقابل اعتماد است؟ اگر دراين ترديد دارند چه تضميني وجود دارد كه اين آراء را بخوانند؟ اگر دقيق آرا خوانده نشد چه اقدامي صورت خواهند داد؟ دراين صورت گام بعدي آنان چه خواهد بود؟آيا اعتراض مي كنند وبرمي گردند به منازلشان يا به نحوي اعتراض مي كنند؟ يا به خاطر مصالح كشور سكوت پيشه مي كنند؟ البته ما به دنبال بحث هاي حساسيت برانگيز نيستيم. ولي ما از اين قبيل مسايل ليست طولاني اي داريم كه با تبريك به اين آقايان كه وارد حوزه انتخابات شده اند، مي توانيم با آنان اين مسايل را به بحث بگذاريم. در اين شرايط اگر كانديدايي به اين نتيجه برسد كه لزومي به پاسخ گويي به ما ندارد چون از قبل به اين نتيجه رسيده كه بدون ما نيز راي لازم را كسب خواهد كرد، دراين صورت نيرويي كه پاييزش اين باشد بهارش نيز آشكار است.
با همه اين تفاصيل فكر مي كنيد كداميك از كانديداهاي موجود اين توانايي را دارند كه از سد اصول گرايان بگذرند وپيروز شوند؟ همچنين كداميك از كانديداهاي اصلاح طلب مي تواند درصورت پيروزي، مسايلي راكه شما مي گوييد متحقق سازد؟
آقاي ابطحي درباره آقاي ميرحسين موسوي تعبيري به كار برده بود مبني براينكه ايشان هندوانه سربسته است. من از دوره آقاي موسوي خاطراتي به ذهن دارم. من دوره آقاي موسوي را تجربه كردم. موسوي درآن محيط شخص ملايمي به نظر مي آمد. با اين همه اين نگاه مربوط به آن زمان است. عملكردايشان نيز درآن زمان به چشم من مثبت مي آمد. اكنون بايد ببينيم با شرايط جديد ايشان داراي چه مواضعي هستند. اگر آقاي كرباسچي وارد انتخابات شوند يا هركانديداي ديگري، تبعا با آنان نيز اين تعامل را برقرار خواهيم كرد. از اين رو درشرايط حاضر نمي خواهيم هيچ يك از كانديدا ها را از دايره تعامل خودمان خارج كنيم. هدف ما از برقراري اين تعامل اين است كه يك آگاهي عمومي ايجاد شود زيرا سوال هاي ما را خيلي هاي ديگر نيز دارند. اما از آن جا كه حركت هاي ما سازمان يافته تر است هنگامي كه سوالات را طرح مي كنيم انتشار وسيع تري مي يابد. اين حركت كانديداها را در معرض شفافيت قرار مي دهد، يك آموزش اخلاقي را نيز در اين فرآيند به وجود مي آورد. هر چند ما بحث آموزش اخلاقي را به صورت تهوع آوري نابود كرده ايم. چون همه موعظه اخلاقي مي كنند وبه آن هم عمل نمي كنند.
پس در اين مرحله شما تصميم به عدم شركت درانتخابات نگرفته ايد بلكه درنهايت درانتظارنتيجه فرآيند تعاملات آينده هستيد؟
بله همينطور است.
با اين همه شما فكر مي كنيد كه درحال حاضر كداميك از كانديداهاي موجود قادرند از سد اصولگرايان وسازمان انتخاباتي شان عبور كند؟
كساني كه درحال حاضر كانديدا شده اند به نظر مي رسد كه درمرحله اول براي تاييد صلاحيت توسط شوراي نگهبان، داراي مشكل زيادي نيستند، اما اينكه آراء كانديداها دروزارت كشور چگونه مورد قرائت قرار مي گيرد، اين ديگر وابسته به استراتژي نيروهايي است كه دردولت هستند. من قبلا گفته ام كه با شكل گيري ستاد انتخابات وزارت كشور، يك نماينده بلند پايه از سوي اصلاح طلبان در اين ستاد نيز حضور داشته باشد تا بتواند بركليت روند انتخابات اشراف داشته باشد. ضمن آنكه بايد درپاي همه صندوق ها از ابتداي راي گيري وشمارش آرا و...و انتقال آرا به رايانه واعلام نتايج، نظارت رسانه ها ونمايندگان كانديداها وجود داشته باشد تا صحت آراء اعلام شده تضمين شود. به نظر من اين روند را بايد شرط ورود به انتخابات اعلام كنند. اگراصلاح طلبان نتوانند به وزارت كشور حضور نمايندگانشان را بقبولانند، چگونه مي توانند هنگامي كه راي خوانده نمي شود وزارت كشور را وادار كنند آراء واقعي را قرائت كند. دراين ميان لازم نيست بحث هاي تلخ و توام با اتهام صورت بگيرد. به عبارت ديگر لازم نيست بحث ها از اين جا آغاز شود كه فلان نهاد چنين وچنان است. خير ما فرض مي كنيم كه اين ها فرشته هستند اما از آن جا كه انتخابات يك بازي چند جانبه است از اين رو من هم كه درآن به عنوان يك كانديدا شريك مي شوم بايد به فرآيندانتخابات اعتماد داشته باشم. اما واقعيت اين است كه اين اعتماد به هر دليلي درحال حاضر وجود ندارد. از اين رو يك كانديدا حق دارد فكر كند كه وزارت كشور تكليف اش روشن است وشوراي نگهبان هم داراي گرايش سياسي است. حال هرچند هم كه ديگران بگويند فاقد اين گرايش سياسي خاص است اما همين كه من مي گويم اين جهت گيري كاملا وجود دارد به معني آن است كه اين اعتماد وجود ندارد. بنابراين مكانيزم هاي نظارت كانديداها برانتخابات بايد روشن باشد، والا هيچ كسي نمي تواند بگويد كه حتما همه بايد به مسئولان انتخابات اعتماد داشته باشند. لذا آن كسي كه بايد مورد اعتماد قراربگيرد بايد اين آزمايش وآزمون اعتماد سازي را درارتباط با كانديداها ومردم به مرحله اجرا بگذارد. بنابراين اصلاح طلبان اين دست از مسايل را بايد به صورت خيلي صريح مورد بحث قرار بدهند. از اين منظر پرداختن به مباحثي چون پيوند دين با دمكراسي و... بحث هايي انتزاعي هستند كه به اصل موضوع ربط وثيقي ندارند. مگر مشكل ايران دراين مرحله رابطه دين ودمكراسي است؟ مشكل دراين مرحله صحت انتخابات وتضمين سلامت آن است به اين معنا كه همه بايد مكانيزمي براي خواندن درست رايي كه به صندوق انداخته مي شود پيدا كنند. اين موضوع هيچ ربطي به ديانت ودمكراسي ندارد بلكه مربوط به حوزه اعتماد ونحوه ايجاد آن توسط طرف مقابل است. اين حركت را نيز كانديداها بايد از همين الان آغاز كنند. اما اگر دوروز ديگر ستاد شكل گرفت و سازمان كار به صورت دلخواه خودشان بسته شد، ديگر كاري از كسي ساخته نيست.
به نظر شما كداميك از كانديداها از امکان راي آوري بيشتري برخوردار است؟
همانطور كه گفتم درمرحله تاييد صلاحيت، همه كانديداهاي موجود، تاييد صلاحيت مي شوند. اما اينكه كداميك از اين افراد احتمال راي آوري بيشتري دارند بايد بگويم كه آقاي خاتمي درافكار عمومي با اقبال بيشتري مواجه است. اما من فكر مي كنم دراين جا بازي سخت مي شود. آقاي خاتمي درحال حاضر داراي يك كف راي به ميزان 12 ميليون است. اين راي مي تواند افزايش يا كاهش يابد. اين موضوع بستگي به رقبايي دارد كه درجبهه اصلاحات حضور دارند. به اين معنا كه آن ها تا چه اندازه خود را به عنوان كانديداي موجه، كم هزينه و منسجم نزد افكارعمومي مطرح كنند. البته دراين ميان ممكن است كانديدايي نيز حركت اش توام با هزينه زياد باشد ولي بتواند فوايد اين هزينه زياد را براي مردم به خوبي جا بيندازد ومردم نيز آن را بپذيرند. با اين همه آقاي خاتمي هم بايد توضيح لازم دراين حوزه ها را به مردم بدهد.ولي اگر نتواندتوضيح لازم را بدهد وبه اين قانع باشد كه من راي لازم را دارم، گمان من براين است كه اين نگاه با واقع بيني همراه نيست. زيرا دراين دوره آدم ها متفاوت از گذشته راي خواهند داد. درحال حاضر بسياري مطرح مي كنند شما كه آقاي نوري را مطرح مي كنيد، ايشان كانديداي پرهزينه اي است، مردم حاضر به پرداخت هزينه نيستند، از اين رو به ايشان راي نمي دهند. حال اگر رقيب آقاي خاتمي مانند آقاي كروبي مطرح كند كه ازقضا خود آقاي خاتمي هم پرهزينه است، دراين شرايط آقاي خاتمي بايد بتواند توضيح بدهد كه كم هزينه است. در اين شرايط اگر اين كم هزينگي به اندازه اي باشد كه همه آنچه آقاي خاتمي مي تواند انجام دهد آقاي كروبي نيز مي تواند انجام دهد، در اين شرايط تناقض حاصل مي شود. بنابراين درآن طرح انتخاباتي دوستان طرفدار آقاي خاتمي، مفصل هاي نرم زيادي وجود دارد كه اگر كسي آن ها را شناسايي كند و برروي همان ها انگشت بگذارد مي بيند نقطه هاي نفوذ زيادي وجود داردكه مي تواند موقعيت آقاي خاتمي را پايين بياورد.
شما به عنوان دبيركل سازمان ادوار تحكيم وحدت از رييس جمهور با توجه با وظايفي كه درقانون اساسي دارد، چه انتظاري داريد؟ آيا براساس قانون اساسي رييس جمهور انتخاب مي شود تا سياستگذاري هاي كلان كشور را تغيير بدهد؟ درنهايت با اين قانون اساسي رييس جمهور چه كاري از دست اش ساخته است؟
من اين را بارها توضيح داده ام كه ما از منظر قانوني به پديده سياست نمي نگريم. قانون خود تابعي از توازن قوااست واگر اين توازن به هم بخورد، تفسير آن قانون هم مي تواند موسع يا مضيق باشد. همين شوراي نگهبان دردوره هايي ملي ـ مذهبي ها و نهضت آزادي و... را درشرايطي قرار داد كه مطلقا اين گروه ها به لحاظ شرعي و قانوني نمي توانستند كانديدا شوند تا مردم به آن ها راي بدهند. ولي درانتخابات مجلس پنجم همين شوراي نگهبان چند نفراز اعضاي نهضت آزادي وهمچنين آقاي مهندس سحابي و آقاي بسته نگار را تاييد صلاحيت كرد. اما چرا اين عده تاييد صلاحيت شدند؟ به دليل نوع رابطه آقاي هاشمي رفسنجاني با دنياي غرب و موقعيتي بود كه وي دردستگاه قدرت داشت. قطعا بسياري از بحث ها صورت گرفته بود كه منجر به تاييد صلاحيت اين عده شد. بنابراين هيچ سد سختي به نام قانون كه شما نتوانيد از آن عبور كنيد وجود ندارد. قوانين شرع داراي استحكام زيادي هستند ولي وقتي مطرح مي شود چنان چه اجراي حكم شرعي منجر به وهن اسلام شود مي توانيد آن را به تاخيربيندازيد واجرايش نكنيد، اين سوال پيش مي آيد كه چه چيز مي تواند منجر به وهن اسلام شود؟ طبيعي است كه دراين جا پاي افكار عمومي داخلي يا خارجي به ميان كشيده مي شود. از اين رو كانديدايي كه بر مسند رياست جمهوري تكيه مي زند، اگر حرفش اين باشد كه مي خواهد به قدرت برسم تا براساس اختياراتي كه دراين قانون وجود دارد از طريق تعامل با قواي ديگر يك سلسله كارهاي ديگر انجام بدهم وقصد انبساط بخشيدن به تفاسير قانوني را ندارم، به نظر من اين خواست كمي است وشايد اگر كسي ديگر به مسند رياست جمهوري برسد بتواند كارهاي بيشتري براي مردم انجام بدهد. لذا اين موضع ديگر موضع اصلاح طلبي نيست. چون بخشي از اصلاحات به معناي بسط تفسيرها از قانون ومتناسب با آن ايجاد فضاي اجتماعي براي گشودن بن بست ها و محدود كردن بخشي از قدرت هاي فائقه است. درغير اين صورت اصلاح طلبي معنا دارد. درمرحله اول ديگر فرقي نمي كند كه كانديدايي از اين طرف يا از طرف مقابل به قدرت برسد. اما من انتظارم از انتخابات اين است كه يك رييس جمهور با اتكا به قدرت بسيج شده عمومي دركاخ رياست جمهوري، با به دست آوردن موقعيت قانوني خاص از ابزار افكار عمومي براي تاثيرگذاري درتوازن قوا استفاده كند. يعني رييس جمهوري با ديد گاه هاي مشخص، وروشن وبا اتكا به راي مردم وارد ديالوگ با قدرت شود. اين حرف به معناي ايجاد دعوا نيست واگر هم هست درهرجا اين طرف مقابل است كه به دعوا دامن مي زند. بالاخره بايد تكليف را روشن كنيم. چون او به اين راحتي دست از سرشما برنمي دارد وهركاري كنيد نام دعوا برروي آن مي گذارد. از اين رو رييس جمهوربايد بتواند با اتكا به مردم وارد مذاكره با قدرت شود وقدرت مقابل نيز او را طرف مذاكره بشناسد. در اين جاست كه دركشوري مانند ايران سياست شروع مي شود. دراين جا فكر مي كنم مي توانيم به دستاوردهاي خيلي بهتري نسبت به چارچوب هايي كه برخي فكر مي كنند نمي شود به آن دست زد برسيم. اين سياست به نظر من مي تواند همه چيز را بسط بدهد و اين انتظاري است كه از حركت اصلاح طلبان نيز مي رود.
فكر مي كنيد اگر يك اصلاح طلب با اين مواضع وارد قدرت رياست جمهوري شود، مي تواند برنامه هايي اين دست را اعلام كند؟ حال اگرنيروي مقابل نيز اعلام كند كه تحقق اين برنامه ها امكان پذير نيست و رييس جمهور آينده نيز مانند مرحوم مصدق اعلام كند هرجا مردم باشند پارلمان وقدرت وحكومت نيز همان جا است، فكر مي كنيد وضعيت به گونه اي است كه اين دست از مواضع بتواند راه خود را باز كند؟ايا با تسلط فرهنگ كالايي موجود با يك حركت خشن از سوي دولت، مردم به خانه هايشان نخواهند رفت؟ آيا پي آمد اين حركت اين نخواهد بود كه نيروهاي افراطي درون نظام دست بالا را درسياست آينده به دست بياورند؟
اگر شما يك پروژه انتخاباتي داشته باشيد كه از ابتدا با يك بسيج عمومي به پيش رود واين بسيج عمومي يك كانديدا را به شوراي نگهبان تحميل كند، به اين معنا است كه افكار عمومي به اندازه كافي آماده اين حركت است. براي همين هم ما گفتيم كه آقاي نوري كانديدايي است كه علي الظاهر آقايان نسبت به او خيلي مسئله دارند، از اين رو دريك شرايط عادي اورا تاييد نمي كنند، مگر اينكه پشتوانه اي درافكار عمومي وجود داشته باشد. حرف ما اين بود كه اگر اين افكار عمومي شكل بگيرد، حال هركسي كه او را تاييد كنند به معناي شكل گيري يك قدرت است. ولي كانديداهاي فعلي دارند با يك مسايل ديگري وارد رقابت انتخاباتي مي شوند از اين رو مانيز از آنان انتظار اين مسايل را نداريم ضمن آنكه نوع تعامل ما با آن ها نيز متفاوت است. ما از آنان تحول آن چناني را انتظار نداريم بلكه بيشتر خواست هايمان برروي مسايل ريز وعيني واستوار است. براين اساس ميزان حمايت ما از آنان بسيار محدودترخواهد بود. چون رويكرد كانديداهاي موجود بيشتر رويكرد ورود به دفتر رياست جمهوري است. از اين رو خيلي فرق نمي كند كه چه كسي به اين دفتروارد شود. براي همين نيز من معتقدم كه ديگر تا اين اندازه نبايد به آن حساسيت داشت. در اين شرايط اگر كانديداهاي اصلاح طلب حوزه مانورخود را تا اين اندازه محدود مثلا تا 5درصد تعريف مي كنند در اين صورت هر كانديدايي غير از احمدي نژاد ازآن طرف هم مي تواند اين حداقل ها را انجام دهد لذا چه بسا صلاح كشور دراين باشد كه يكي از جناح اصولگرايان به غير از احمدي نژاد رييس جمهور شود. مگر اينكه بگوييم اگر يك كانديداي اصلاح طلب قدرت را بگيرد برخي از اين افرادي كه بيكارند داراي شغل مي شوند؛ هرچند موضوع بسيار تقليل مي يابد اما خوب اين خود يك هدف است. ولي ما كه ديد خاصي به مسايل كشور داريم ودلمان مي خواهد آن ها را دراولويت قرار بدهيم فكر مي كنيم كه اين مسايل ديگر تا اين اندازه اهميت ندارد كه بخواهيم برسرآن ها دعوا كنيم. ما درحوزه مدني كه با سختي روزگار مي گذرانيم بدون آنكه پستي را اشغال كرده باشيم اگربتوانيم يك زندگي را براي خودمان سامان بدهيم به نظر من خود يك پيشرفت است تا اينكه بخواهيم به صورت انگلي به دستگاه هاي دولتي بچسبيم و از آنان ارتزاق كنيم. با اين رويكرد است كه به نظرمن افق هاي ديگري نيز مقابل ذهن آدم گشوده مي شود كه يك مورد مثلا آن است كه رييس جمهورآينده اگر بخواهد كاري بكند انبوهي از مشكلات پيش رويش قرار دارد. اين بحث براي من بسيار جدي است كه آيا با اين شرايط و اينكه حلقه فشار برروي ايران تشديد خواهد شد يك رييس جمهوراصلاح طلب مي تواند اين فشارها را به نفع منافع ملي خنثي كند؟
آن طرف ماجرا اين است كه احتمالا نظام به يك شمايي از رفتار دمكراتيك تن خواهد داد و كانديداهاي اصلاح طلب به قدرت خواهند رسيد ولي درنهايت به نظرمي رسد كه حكومت مايل است از اين حركت مانند دوم خرداد 76 براي خود لباسي كه او را رويين تن سازد براي پيش برد برنامه هاي هسته اي خود بدوزد.
من اين موضوع را به آقاي كروبي گفتم. ايشان تصورشان براين بود كه اگربه رياست جمهوري انتخاب شوند ماجراي هسته اي ايران به صورت اتوماتيك برروي روال مثبت مي افتد و فشارها به طور كلي كاهش خواهد يافت. من به ايشان توضيح دادم كه اين نگاه واقع بينانه نيست. چون دراين دوره نگاه غرب به كانديدايي كه به قدرت مي رسد نيست. ايران موقعيتي درمنطقه پيدا كرده وسياست هايي را درحوزه هسته اي اتخاذ كرده كه غرب اين سياست ها را تهديد تلقي مي كند و هركسي كه به قدرت برسد اگربه طور عيني نتواند اين نگراني آن ها را حل كند نه تنها هيچ اتفاقي رخ نخواهد داد بلكه فشارها برروي آن ها نيز تشديد خواهد شد. حال رييس جمهور بايد از اين قدرت برخوردارباشد كه وارد يك تعامل مثبت با آنان شود ضمن آنكه بايد بتواند درباره پرونده هسته اي نيز تصميم بگيرد يا اينكه رهبري را متقاعد بكند، ولي من چنين چيزي را مشاهده نمي كنم. اگر درآن بالا نه يك حاكميت دوگانه پررنگ، كه يك حاكميت دوگانه كمرنگ حاصل شود، جناح اقتدار گرا از يك جهاتي دريك موقعيت بهتري قرار مي گيرد، چون مي تواند تمام فشارها را به سمت رييس جمهور اصلاح طلب سوق بدهد وخودش نيز در موضع اپوزيسيون دائما به انتقاد بپردازد. ما در دو دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي شاهد بوديم كه جناح محافظه كار بيشترين منابع را دراختيار داشتند وبيشترين انتقاد را نيز از دولت به عمل مي آوردند. اين مي تواند تكرار شود وخيلي هم فاجعه آميز خواهد بود. درحال حاضر درايران محيطي وجود دارد كه اجازه نمي دهند راجع به اين مسايل صحبت شود به دليل آنكه بسياري تجربه احمدي نژاد را ناگوار مي دانند و فكر مي كنند درحال حاضر مسئله اصلي اين است كه اگر او نباشد قطعا اوضاع بهتر مي شود. اين درحالي است كه اگر آن برنامه هاي واقع بينانه وجود نداشته باشد، هيچ دليلي وجود ندارد كه اوضاع بهتر شود كه بدترهم مي شود. ضمن آنكه برخي دوستان با منطقي وارد انتخابات مي شوند كه براي من عجيب است. آنان مي گويند كه شرايط بحراني است بايد كشور را نجات بدهيم. من هم قبول دارم كه شرايط بحراني است ولي شما نيز بايد با ارزيابي واقع بينانه از نيرويتان ببينيد مي توانيد ناجي كشور از اين بحران ها باشيد؟ اين نگاه بدون آنكه به لوازم آن بينديشد فوق العاده مي تواند شرايط را سخت كند.
با اين همه شما فكر مي كنيد هريك از كانديداها باهرشعاري كه مي خواهند وارد صحنه انتخابات شوند ـ حتي آقاي نوري ـ آيا سيستم اجازه مي دهد كه سرنوشت موضوع هسته اي دراختيارايشان قراربگيرد؟ يا اينكه رييس جمهور آينده مي تواند از اختيارات لازم براي فرمان راندن برسپاه، ارتش يا نيروي انتظامي برخوردار باشد؟آيا چنين مواضعي كانديداي مذكور را درهمان مرحله نخست به وادي رد صلاحيت نمي كشاند؟به عبارت ديگر مي خواهم بگويم كه امكان واگذاري چنين بحث هايي به انتخابات رياست جمهوري وجود دارد؟چون غربي ها هم ظاهرا مطرح كرده اند كه اصلا كاري به اين نداريم كه درانتخابات ايران چه نيرويي برسركار مي آيد بلكه طرف مذاكره ما رهبري ايران، سپاه پاسداران وسپاه قدس است.
ببينيد بحث آقاي نوري پروژه اي متفاوت بود كه اگر يك بسيچ جدي وعمومي حداقل درسطح نخبگان و بعد درسطح افكار عمومي شكل مي گرفت، به طوري كه با همان چيزي كه ما عبدالله نوري را مي شناسيم شوراي نگهبان تاييدش مي كرد، او قطعا مي توانست اين مسايل را دنبال كند. شما اگر بتوانيد كانديدايي با اين ديدگاه ها رابه شوراي نگهبان تحميل كنيد، به طور خود به خودي توازن به هم خورده و اين فرآيند تا به آخر ادامه خواهد داشت. اما اصلاح طلبان اين تحليل را قبول نداشتند لذا مطرح كردند ما به دنبال جاهايي مي رويم كه درشرايط حاضر مي توانيم برروي آن ها اثرگذار باشيم. اگر اين گونه است اين حرف ديگر اين همه سروصدا ندارد. اين انتخابات نيز مانند آن انتخاباتي كه از اول انقلاب تا سال 1376 اتفاق افتاد خواهد شد. لذا كسي كه درشرايط كنوني پا دراين ميدان مي گذارد بايد به مسايل بسيار جدي تري توجه كند. سال جاري ميلادي مي تواند سال بسيار سختي باشد. البته يك دوره دو يا سه ماهه كه مذاكرات انجام خواهد شد، شرايط كمي بهتر خواهد شد اما پس ازآن اوضاع به شدت سخت خواهد شد. بنابراين خود اين آقايان اگر بخواهند درمسند رياست جمهوري نماينده داشته باشند بايد بتوانند هزينه هاي فشار را كه اصل آن به دوش ملت است، تحمل كنند. دراين شرايط اگر بخواهند يك سازش بزرگ هم صورت بدهند، ولي اگر اصلاح طلبان درراس قدرت باشند اين امكان وجود دارد كه جلوي سازش گرفته شود. چون خودشان ديگر درمعرض فشار نيستند بلكه اصلاح طلبان درمعرض اين فشار قرار خواهند داشت. از اين نظر محافظه كاران غيرمسئولانه برخورد مي كنند.
No comments:
Post a Comment