Wednesday, January 14, 2009

نابودي سرمايه اجتماعي در انتخابات غيررقابتي

نابودي سرمايه اجتماعي در انتخابات غيررقابتي
گفت و گو با عليرضا رجايي - پنجشنبه 26 دی 1387 [2009.01.15]
نادر ايراني
roozonline
"حذف جريان حاكم از يكي از قواي سه گانه خود مي تواند يك هدف باشد." عليرضا رجايي از فعالان ملي مذهبي در گفت وگو با روز ضمن طرح اين نظر، تاكيد مي كند كه "وجود رقابت نسبي درميان نامزدهاي انتخاباتي و امكان حفاظت از آراء دوشرط اصلي براي حضور درانتخابات است كه بدون حضور آن ها شركت درانتخابات به معناي باد دادن سرمايه اجتماعي خواهد بود." اين گفت وگو درپي مي آيد.
به نظرشما چرا آقاي خاتمي درشرايط كنوني جبهه اي را باز كرده كه درآن خود يا حسين موسوي را به عنوان كانديداي رياست جمهوري معرفي كرده است؟ آن هم با توجه به اينکه زماني كه مهندس موسوي نخست وزير و آيت الله خامنه اي رييس جمهوربود وي تنها با حمايت آيت الله خميني توانست درپست نخست وزيري باقي بماند. درعين حال جاي اين سوال نيز وجود دارد كه اوضاع كشور چگونه است كه درشرايط كنوني مهندس موسوي نيز پذيرفته است كه نامش دراين جبهه به عنوان كانديدا مطرح شود؟
آقاي ميرحسين موسوي با وجود اينكه درگذشته چندان براي حضوردرانتخابات ابراز تمايل نمي كرد يا براي حضور درانتخابات شروط بسيار سنگيني تعيين مي كرد، درحال حاضر به علت گزارش هاي مختلف اقتصادي وسياسي كه به ايشان مي رسد و قطعا گزارشات جدي تر ودسته اول تري را دراختيار دارد، ظاهرا نسبت به اوضاع كلي كشوراحساس خطر و براساس اين گزارش ها احساس وظيفه كرده که براي ممانعت از تخريب بيشتر در كشور دريك حركت هماهنگ با آقاي خاتمي درصحنه انتخابات حضورپيدا كند. البته همين دريافت را مي توانيم درباره آقاي خاتمي نيزبا توجه به تجربه 8 ساله ايشان درپست رياست جمهوري مطرح كنيم. با وجود آنكه انتقادهاي بسيار سختي متوجه حاميان ايشان بود، مجموعا به نظر مي آيد كه آقاي خاتمي هم احساس خطر كرده است. البته لااقل بخشي از جناح راست با كتمان اينكه كشور دروضع بحراني نيست درواقع استدلال آقاي خاتمي وحاميان ايشان را منتفي مي داند ومي گويد اوضاع كشوربه گونه اي نيست كه مستلزم وجود ناجي باشد واگر هم باشد آن ناجي، آقاي خاتمي يا فردي نظير اونيست.
اين برآوردها بيشتر داراي ابعاد داخلي هستند يا خارجي؟ درحوزه خارجي مسايلي نظيرحمله نظامي يا تشديد تحريم ها ودرحوزه داخلي گسست هاي اجتماعي وجود دارند كه از نظر كارشناسان درشرايط كنوني به شدت خطرساز شده اند.
من فكر مي كنم دروهله نخست اين موضوع ناشي از احساس نگراني از شرايط داخلي است كه به چنين تصميمي منجر شده است. همه مي دانيم كه درشرايط كنوني يك جريان سياسي به تمامي عرصه ها مسلط شده و با بي تدبيري هاي آشكار، موقعيتي بحراني خلق كرده است. از اين رو اگر ما نسبت به تهديد هاي بين المللي نيز نگران باشيم بازهم ناشي از همين وضع داخلي است. به نظر مي آيد با وجود موانعي كه اغلب به آن اشاره مي شود حذف اين جريان از يكي از قواي سه گانه خود مي تواند يك هدف باشد؛ صرف نظر از اينكه برنامه هاي روبه جلو تا چه اندازه قابل تحقق باشد. همين كه اين نيروي ناتوان از صحنه مديريت دست اول سياسي تا حدي كنار گذاشته شود خود شايد تا اندازه اي دستاورد تلقي شده و به همين جهت انگيزه لازم را براي حضور در صحنه پرمخاطره كنوني ايجاد كرده است.
به غير از مسايل اقتصادي و حتي مسايل خارجي، آرايش سياسي موجود از چه ساختاري برخوردارست كه نيروهاي طيف مهندس موسوي و خاتمي واصلاح طلبان به اين نتيجه رسيده اند كه بايد دست به يك وحدت جبهه اي بزنند؟
تصلب سياسي موجود كه آقاي حجاريان ازبانيان آن به حزب پادگاني ياد مي كند، ضروري ساخته كه نيروهاي سياسي به وحدت برسند؛ هرچند اين وحدت هنوز كامل نيست ولي همين وحدت نسبي در جناح هايي از اصلاح طلبان حاكي ازآن است كه با توجه به تجارب ناشي از ناكامي دردو انتخابات قبلي، آنان ناگزيرند براي تمركز قدرت به منظور ايجاد تغيير نسبي دراوضاع كشور، با هم متحد باشند.
آقاي خاتمي درسخناني مطرح كرده است كه اگر دست هايي خاص بخواهند از نيروهايي خاص حمايت كنند مردم درانتخابات شركت نخواهند كرد. فكر مي كنيد كه اين سخن از چه تحليلي بيرون آمده باشد؟
از يك طرف برخي نظرسنجي ها حاكي از بي ميلي بخش قابل توجهي از مردم به شرکت در انتخابات، بخصوص درميان اقشار متوسط شهري و گروه هاي متوسط به بالا جامعه است كه شركت اين گروه ها دراين دوره از انتخابات رياست جمهوري بسيار تعيين كننده است. به عبارت ديگراگر اين گروه ها درانتخابات حضوريابند تعيين كننده انتخابات رياست جمهوري خواهند بود. همچنان كه حداقل در دودوره انتخابات آقاي خاتمي و حتي تاحدي درانتخابات بعد از جنگ، نحوه حضور اين دست از نيروها تعيين كننده بوده است. اما اينک براساس نظرسنجي ها به نظر مي رسد كه بي ميلي شديدي درميان اين اقشار حاكم است و ايجاد كنجكاوي وبحث هاي انتخاباتي چندان آنان را مجاب نكرده كه درانتخابات شركت كنند. وجه دوم ماجرا به امكان حضور دريك صحنه رقابثي برمي گردد؛ به اين معنا كه اولا رقابت نسبي درميان نامزدهاي انتخاباتي و ثانيا امكان حفاظت از آراء نيز وجود داشته باشد. در اين جا سخنان آقاي خاتمي بيانگر آن است كه برخي مايلند كه ايشان با عدم شرايط حداقلي درصحنه انتخاباتي مواجه شوند وتصميم برعدم شركت بگيرند كه اين نيز قابل تصوراست. به عبارت ديگر حضور درانتخاباتي كه فاقد شرايط مساوي براي رقابت است و نتيجه آن از قبل تعيين شده، به معناي به باد دادن سرمايه اجتماعي است.
آيا آقاي خاتمي از عمق مخالفت هايي كه نسبت به ايشان درشرايط فعلي وجود دارد آگاه هستند؟ به عبارت ديگر آيا كارشناسان به ايشان اين دست از مسايل را يادآور شده اند واگر يادآور شده اند ايشان با چه پيش فرض ها وتدابيري وارد اين صحنه خواهند شد؟
فكر مي كنم كه آقاي خاتمي بيش از هركس ديگري نسبت به تهديدهايي كه دراين صحنه وجود دارد آگاه است، زيرا ايشان درمتن جريان ها بوده و به قول خودشا در مدت دودوره رياست جمهوري خود هر9 روز يك بار يك بحران داشته است. اما فكر مي كنم بيشتر همان احساس وظيفه براي حضور درانتخابات واينكه از استمرار يك اوضاع بغرنج غير قابل برگشت ممانعت به عمل بياورد باعث شده وارد صحنه شود؛با همه ريسك ها ومخاطراتي كه مي تواند در اين صحنه وجود داشته باشد. نكته بعد اين است كه بازهم برخي از نظرسنجي هايي كه اغلب آن ها از جانب جناح راست انجام شده مويد اين است كه آقاي خاتمي درصدرمحبوبيت چهره هاي سياسي قراردارد. اين موضوع مي تواند باعث دلگرمي براي حضور درانتخابات شود ولي با توجه به موضوعي كه شما به آن اشاره كرديد مسئله اي كه اغلب به وسيله مشاوران وكارشناسان سياسي با ايشان مطرح شده كه برخي نيزبه همين دليل مخالف حضورايشان درانتخابات هستند اين است كه به هرحال پروژه اي كه طي اين 6 سال اخير كليد خورده در وضعيت نقيض با حضور آقاي خاتمي قرار دارد. اين وضع تناقض آميز به هيچ به وجه نمي تواند اجازه ورود به آقاي خاتمي بدهد. حال اينكه اين ممانعت به چه شكلي ظهور پيدا كند، وجه ثانويه قضيه است. وجه نخست اين است كه از جهت نوع پروژه اي كه كليد خورده است اصولا حضور آقاي خاتمي وهرفردي نظير او به طور ذاتي ممتنع است وتناقض ذاتي با پروژه هايي دارد كه حاكميت پيش برده است. بنابراين مي توانيم اين گونه بگوييم كه آقاي خاتمي براساس احساس مسئوليت دراين شرايط خطير مايل است وارد صحنه شود و به قول برخي ايشان درواقع آبروي خود را در گرو اين اقدام گذاشته است.
در اين جا مايلم يك فرضيه را مطرح كنم مبني براينكه در شرايط ايده آل اكنون سال 88 است وآقاي خاتمي هم رييس جمهوري انتخابي. آيا ايشان قادرخواهد بود مسايل هسته اي و يا مسايل سياست خارجي خود را كه مبتني برتنش زدايي است پيش ببرد؟ و ديگر اينكه ايشان مي تواند ازعهده انتظارات روزافزون مردم ومشكلاتي كه درطي مدت رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد برآنان عارض شده است برآيد؟
پاسخ به اين سوال آسان نيست. درواقع اين همان نكته كليدي است كه باعث شده عده قابل توجهي از كارشناسان وصاحب نظران و فعالان سياسي با حضور آقاي خاتمي مخالفت كنند؛ به اين معنا كه آنان معتقدند هيچ نيرويي نمي تواند درزمينه مسايل هسته اي كه به موضوعي كاملا استراتژيك و نقطه محوري مسايل ايران ونظام بين الملل در برخورد با ايران تبديل شده، جلو بيايد. اگر روي كاغذ نگاه كنيم بايد بگوييم كه درمورد موضوع اول آقاي خاتمي براي حل مشكلات اقتصادي شايد از اهرم كافي برخوردارنباشد. اما واقعيت اين است كه بازهم برحسب ملاحظات منطقي نمي توانيم جواب قطعي بدهيم. فقط مي توانيم بگوييم كه دورنماي خيلي روشني روبروي آقاي خاتمي يا آقاي مير حسين موسوي وجود ندارد.ولي فقدان دورنماي روشن نمي تواند به معناي آن باشد كه هيچ عملي نمي توانيم يا نبايد انجام بدهيم يا اينكه راه حلي نيز وجود ندارد. ممكن است درنتيجه يك حمايت گسترده از آقاي خاتمي...
به صورت يك جنبش اجتماعي؟
بله يک جنبش اجتماعي ـ البته نه چندان پرخروش، بلكه جنبشي كه به صورت همه جانبه خودش را درآستانه انتخابات نشان مي دهد ـ مي تواند تعيين كننده باشد. البته دراين ميان عواملي مانند بحران دراداره كشورهم هست كه تاكنون ظهور وبروز يافته است؛ موضوعي اساسي که شايد از درونش براي يك دولت مصالحه گر كه بتواند براي اين معضل درچارچوب منافع ملي به راه حلي ميانه دست يابد، مسيرهايي گشوده شود. بنابراين نمي توانيم بگوييم كه آقاي خاتمي وجناحي كه درآن قرار دارد هيچ شانسي براي حل اين ماجرا ندارد. درمورد مسئله دوم به نظرمن اقدامات روشنتري را مي شود انجام داد. ولي درچارچوب يك برآورد ملي درحوزه دوم چشم اندازهاي نسبتا روشن تري ـ درصورتي كه يك مديريت نيرومندو با تجربه اقتصادي زمام اموررا به دست بگيرد ـ وجود دارد زيرا دراين مورد برنامه هاي روشني نيزوجود دارد. كشورهاي ديگري با اوضاع وخيم تراقتصادي نسبت به ايران وجود داشته اند كه توانسته اند دردوره 5 يا 6 ساله مسايل خودشان را حداقل تقليل بدهند. بنا براين اين امكان وجود دارد. ضمن آنكه اگر مسئله دوم موضوعيت نداشت، حضور آقاي خاتمي ويا آقاي ميرحسين موسوي هم بلاموضوع مي شد. به طور خلاصه درمورد دوم چشم اندازهاي روشن تري وجوددارد ودرمورد اول امكاناتي هست كه بايد آن ها را درهمان لحظه با مديريت سياسي به آن ها فكرو براي آن ها راه حل پيدا كرد.
به نظرشما درشرايط كنوني كدام يك از وجوه عقلانيت يا مسئوليت وتكليف شرعي باعث مي شود كه آقاي خاتمي درصحنه انتخابات حاضرشود؟
با توجه به اينكه ابهام هاي شديدي بر سياست ورزي درحوزه سياسي سايه افكنده است بايد بگويم كه ايشان بيشتر با رويكرد به تكليف اخلاقي وارد اين صحنه شده است چون صرف عقلانيت نمي تواندآدمي را وادارسازد تا وارد چنين صحنه هولناكي شود.

No comments:

Post a Comment